سلام من زماني كه مجرد بودم شرايط خانوادگي بدي داشتم خونمون برام مثل يه زندان بود اصلأ آزادي نداشتم و به خاطر فرار از اين شرايط ازدواج كردم.الان 7 ساله كه از زندگي مشتركمون ميگذره ولي متأسفانه زندگي خوبي نداريم از وقتي ازدواج كردم اختلافات زيادي داشتيم ولي من با وجود سن كمم همه چيو تحمل كردم و هيچ وقت اجازه ندادم خانوادم از مشكلاتم با خبر بشن همسرم دست بزن هم داره و مدام منو كتك ميزنه ديگه خسته شدم.ميترسم طلاق بگيرم دوباره به اون خونمون برگردم . نميدونم چكاركنم يا بايد تا آخر عمر كتك بخورم و تحقير بشم يا برم و با مادر افسردم زندگي كنم