4
بعد از طلاق
سلام خسته نباشید
خواهری دارم 23 ساله فرزند اول خانواده که به تازگی طلاق گرفته است بعد از طلاق به شدت افسرده شده اند به طوری که ادامه تحصیل کلاسها و… وتمام فعالیت های روزانه شان مختل شده است حتی غذا هم نمی خورند زمانی که با ایشان صحبت میکنیم میگویند که شود؟نه علاقه ای به ازدواج مجدد دارند و هم از تنهایی بعد از این گلایه دارند هدف هاشون رو برای زندگی از دست دادند نه به جایی میروند نه کاری میکنند از من سوال میکنند که برای چی باید زنده باشند هرچه قدر هم تلاش کنم باز هم تنها هستم و زندگی طبیعی نخواهم داشت و به علت اذیت و ازار همسر قبلی وخیانت ایشان علاقه ای به ازدواج مجدد ندارند میخواستم از شما کمک و راهنماییم کتید تابه بهتر شدن حالش کمک کنم ممنون
خیلیها بعد از طلاق دچار افسردگی میشوند. زندگی دیگر برایشان مثل قبل به نظر نمیرسد و دشواریهای احساسی ناشی از افسردگی، پیش رفتن در زندگی را برای این افراد سخت میکند.
توصیه میکنم متن زیرو بخونید و با مشاوری مجرب مشورت کنید …
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
– طلاق چه تاثیراتی میتواند بر زندگی افراد داشته باشد؟
طلاق یکی از مخربترین اتفاقاتی است که میتواند در زندگی افراد رخ دهد. معمولاً افراد امیدهای زیادی به طلاق دارند و خودشان را متقاعد میکنند که زندگیشان بعد از آن بهتر خواهد شد. باوجود این واقعیت که طلاق همیشه دردناک است اما به ندرت میتواند مشکلات افراد را از بین ببرد و معمولاً خود، ایجادکننده مشکلات بیشتر خواهد شد. اما بااینحال فرد را محکوم به بدبختی یا ناراحتی نمیکند. به طور کلی، طلاق به سختیها اضافه میکند و خیلی چیزها که طبیعتاً مفید بودند را میگیرد. فکر میکنم مخاطبان من کسانی هستند که طلاق گرفتهاند یا تصمیم به طلاق دارند، به همین دلیل تمرکزم گرفتن این تصمیم نخواهد بود بلکه درک و کنار آمدن با عواقب کاری است که انجام شده است.
تاثیر قابل انتظار طلاق بر زندگی به طور کل به هیچ عنوان خوب نیست. اولین و احتمالاً دقیقترین هزینهای که باید بابت آن پرداخت کنید، مالی و اقتصادی است. این احتمال وجود دارد که بعد از طلاق نسبت به زمانی که متاهل بودید، پول کمتری خواهید داشت. به ندرت پیش میآید که فرد بعد از طلاق وضعیت مالی بهتری پیدا کند.
از دست دادن همسر همچنین به این معنی است که عوامل محافظتکننده مهم دربرابر مشکلات و بیماریهای جسمی و روحی را از دست میدهید. افراد مجرد و مطلقه بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی و سایر مشکلات روحی قرار دارند و معمولاً کمتر عمر میکنند. خیلی مهم است که اگر طلاق گرفتهاید یا قصد آن را دارید، از سایر پشتیبانان اجتماعی خود مثل خانواده، دوستان، همکاران، انجمنهای مذهبی و فرهنگی، متخصصین و هر فرد دیگر در زندگیتان کمک بگیرید. هرچه کیفیت و کمیت حمایت و پشتیبانی که دریافت میکنید بیشتر باشد، التیام یافتن شما از طلاق نیز بهتر و سریعتر خواهد بود. به همین دلیل است که زنان معمولاً بعد از طلاق زودتر از مردان بهبود مییابند زیرا معمولاً بهتر و بیشتر از مردان مورد حمایت قرار میگیرند. هرچه حمایت بیشتری داشته باشید، احتمال بروز مشکلات سلامتی در شما کمتر خواهد شد.
– چه ویژگیهای طلاق معمولاً باعث افسرده شدن افراد میشود؟
دوست دارم اینجا کمی درمورد طلاق و افسردگی صحبت کنم. برای افرادیکه از لحاظ بالینی افسرده هستند، برقراری ارتباط با دیگران دشوار خواهد بود. افسردگی بالینی معمولاً بعد از طلاق تشخیص داده میشود که فرد درواقع در معرض ابتلا به آن بوده است. چنین عوامل روانشناختی دقیقاً با طلاق مرتبط است. اما، واکنش احساسی مورد انتظار به طلاق، که فقدانی شدید می باشد، اندوه است. ناراحت و افسرده بودن بسیار متداول است. بعضی از احساسات مرتبط با اندوه عبارتند از: عصبانیت، انکار، احساس گناه یا خجالت، درد و ناراحتی.
اگر بخواهیم به سوال برگردیم، باید بگویم که خیلی مهم است ببینید که چه چیزی را از دست دادهاید. اگر طلاق گرفتهاید، چیزهای زیادی هست که بخواهید بخاطر آن احساس افسردگی کنید. ممکن است متوجه شوید که ارتباط جنسی خودتان را از دست دادهاید، مجبورید به تنهایی غذا بخورید، پول کمتری دارید، و آن حسی که یک نفر هست که پایان روز کنار او بنشینید و وقت بگذرانید را از دست دادهاید. همه این چیزها موجب آن احساس فقدان و اندوه میشود. همچنین ممکن است بخاطر اینکه چطور این احساسات واقعی ناشی از طلاق با آنچه شما قبل از طلاق تصور میکردید متفاوت است احساس ناامیدی کنید. بعنوان مثال، ممکن است قبل از طلاق تصور کرده باشید که وقتی مجرد شوید، میتوانید ارتباطات جنسی بیشتری داشته باشید درحالیکه بعد از طلاق متوجه شدهاید که برای برقراری ارتباط جنسی میبایست شریک جنسی مطمئن داشته باشید.
اگر بخواهیم موضوع را در سطحی عمیقتر بررسی کنیم، ممکن است فقدانهای دیگری را نیز احساس کنید. بعد از سالها ازدواج، ممکن است درمورد خودتان و اینکه واقعاً که هستید دچار عدم قطعیت شوید. وقتی برای سالها زندگی احساسی خودتان را براساس اینکه در یک رابطه صمیمی با یک نفر هستید، سازماندهی میکنید، ممکن است بعد از طلاق متوجه شوید که هویت مرکزی شما از بین رفته است. مثل این میماند که بخشی از وجودتان گم شده است و نمیدانید چطور باید احساساتتان را کنترل کنید. بااینکه این بینهایت ترسناک و دردناک است، اما فرصتی هم پدید میآورد که بخشهایی از خودتان را کشف کنید که دیرزمانی است غیرفعال بودهاند و دوباره به هدفهای خود و هویت فردیتان فکر کنید.
دچار بحران اخلاقی شدن بعد از طلاق نیز مسئلهای عادی است. زیرا به باورهای خود درمورد اینکه چه تیپ افرادی طلاق میگیرند میپردازید. اینکه بقیه درمورد شما چه فکری خواهند کرد؟ یا مهمتر اینکه خودتان درمورد خودتان چه فکر خواهید کرد؟ ممکن است همیشه باور داشتهاید که کسانیکه طلاق میگیرند به خوبی کسانیکه در زندگی زناشویی خود میمانند نیستند یا حداقل به اندازه آنها قوی نیستند. حالا میفهمید که دربرابر خطرات متداول برای انسانها مصون نیستید. اما درک این مسئله ممکن است حستان به اینکه موفق یا اخلاقمدار بودهاید یا خیر را بر هم بزند و همین موجب بروز افسردگی شود چون فکر میکنید که به اندازهای که باید خوب نبودهاید. کمکم متوجه میشوید که حس دلسوزی بیشتری نسبت به سایرین (و خودتان) دارید و با درک و آزادی بیشتری به دیگران محبت میکنید.
در آخر متوجه خواهید که اعتمادبهنفستان کمی خدشهدار شده است. همه آدمها دوست دارند تصور کنند که میتوانند از پس مشکلات سخت برآیند اما گاهیاوقات میبینند که سختهای یک ازدواج ناشاد خستهشان کرده است. فقط به این دلیل که این اتفاق بد و ناراحتکننده رخ داده است به این معنی نیست که نباید اعتمادبهنفس داشته باشید. اینکه قبلاً اشتباه کرده باشید اهمیتی ندارد، مهم این است که از آن اشتباهات درس بگیرید و احساس اعتمادبهنفس قویتری براساس تجربیات و تواناییهای جدید خود به دست آورید.
– برای مقابله با افسردگی ناشی از طلاق چه میتوان کرد؟
غلبه بر افسردگی اصلاً کار آسانی نیست. وقتی طلاق پیش میآید، چیزی از دست میرود. همیشه داشتن کسی که در این شرایط بدون قضاوت کردن شما کنارتان باشد بسیار عالی است. یک متخصص روانشناس میتواند کمک شایانی به شما برای تحمل این درد بکند. اگر تصور میکنید که دیگر نمیتوانید عملکرد سابق خود را در زندگیتان داشته باشید، یا ممکن است به خودتان آسیب برسانید، دیگر هیچ شور و اشتیاقی به زندگی در خود نمیبینید و وضعیتتان حتی با گذشت زمان بهتر نمیشود، حتماً باید با یک متخصص مشورت کنید.
کارهای بسیار زیادی به جز مشاوره وجود دارد. اول اینکه سعی کنید به خاطر بیاورید که زندگیتان تغییر کرده است. این یعنی خیلی مهم است که سعی کنید مسائل مربوط به گذشته را فراموش کنید. این ممکن است به این معنی باشد که کارهایی انجام دهید که نشاندهنده این تغییر باشند: مثلاً کمدها را مرتب کنید، برنامههای جدید برای خودتان بریزید، دوستیهای قدیمی را زنده کنید یا دوستیهای تازه برقرار کنید، سرگرمیهای جدید برای خود پیدا کنید، و از این قبیل. در برخورد با درد احساسی، باید بتوانید فضای لازم برای خودتان فراهم آورید که هر چه که لازم است را احساس کنید. یادتان باشد که همه این حسها کاملاً طبیعی هستند و میگذرند.
خواندن کتابهای روانشناسی هم به شما کمک میکند بتوانید افکارتان را جمع کرده و دوره التیام بهتری را سپری کنید. پیشنهاد من این است که به جای خواندن کتابهای مختلف، یک کتاب خوب را بارها بخوانید. مدتی طول میکشد که بتوانید آنچه میخوانید را با واقعیتی که برایتان اتفاق افتاده تطبیق دهید.
حد وسط را بگیرید. بااینکه دردناک است اما قابل تغییر است و همه چیز بهتر خواهد شد. سعی در انکار اینکه زندگیتان خراب شده است باعث میشود مراحل اندوه و فقدان خود را نتوانید طی کنید.
– در آخر برای کسانیکه دچار افسردگی ناشی از طلاق هستند چه توصیهای دارید؟
طلاق مسئلهای بسیار دردناک است اما این فقط یک بخش از داستان کلی زندگی شماست. همه چیز میتواند بهتر شود. هرچه بیشتر برای کمک و حمایت گرفتن از دیگران تلاش کنید، طی برخورد با همه انواع و اقسام احساساتی که در این مدت تجربه خواهید کرد، همه چیز بهتر خواهد شد. بیشتر اوقات این سوال که چرا طلاقتان اتفاق افتاده است، هیچ پاسخ مشخصی ندارد. اما خیلی وقتها ممکن است همسرتان را برای این مسئله مقصر قلمداد کنید و گاهی هم احساس ناراحتی و سردرگمی خواهید کرد. اینها احساساتی طبیعی در این مرحله از زندگی هستند. اینکه از میان بدترین اتفاقها بگذرید و به بهترین ها برسید به این معی نیست که دردتان از بین خواهد رفت. بلکه به این معنی است که به اندازه کافی شجاع بودهاید که با این تغییرات روبهرو شوید.
باسلام
خانمی ۳۷ ساله هستم که متاسفانه مجبورم برای بار دوم طلاق بگیرم ، اولین بار در سن ۲۵ سالگی ازدواج کردم و بعد از ۳ سال زندگی مشترک به خاطر دخالتهای بیش از حد مادر شوهرم مجبور به طلاق شدم با اینکه من با همسرم خیلی مشکل نداشتم و اگر هم اختلافی داشتیم واقعا قابل حل بود که متاسفانه مادر شوهرم اجازه زندگی بهمون نداد و همسرم رو وادار کرد تا درخواست طلاق کنه بعد از اینکه از همسرم به اجبار جدا شدم بعد از حدود ۳-۴ سال دوباره مردی به سراغم آمد که هم مجرد بود یعنی تا به حال ازدواج نکرده بود و هم ۳ سال از من کوچکتر بود البته ایشون هم محلی ما بود و حدود ۱۰ سال پیش یعنی قبل از ازدواج اولم هم چندین بار سراغم آمده بود اما من چون هیچ حس خوبی بهش نداشتم هیچوقت قبولش نکردم اما این بار بعد از گذشت این همه سال و بعد از طلاقی که گرفته بودم دیگر آن حس بد و ناخوشایند را بهش نداشتم وقتی باهاش آشنا شدم و فهمیدم هم مجرد هست و هم از من ۳ سال کوچکتره راضی به ازدواج باهاش نشدم اما اونقدر به من اصرار و التماس کرد و اونقدر منو شستشوی مغزی داد و بهم اطمینان خاطر داد که خوشبختم میکنه تا راضی شدم ، اونقدر زود برای خواستگاری و نامزدی آمد که اصلا نفهمیدم چی شد ، توی دوران نامزدی خیلی خودشو کنترل میکرد و مواظب اعمال و رفتارش بود تا من چیزی از شخصیت درونیش نفهمم اما به محض اینکه عقد کردیم نقاب کم کم از چهره افتاد ، من احمق هم تو این مدت بد جور بهش وابسته شده بودم ، اما خانواده بیچاره ام فوری متوجه شده بودن که این آدم شخصیت مناسبی نداره و خیلی مخالف عروسی بودن اما من راضی نشدم ازش جدا بشم و متاسفانه ازدواج کردم و ۱۰ ماه بیشتر به خاطر بدرفتاریها و بددهنی ها و خیانتهایی که کرد نتونستم باهاش زندگی کنم و ترکش کردم ، متاسفانه یک بار خودم با چشمای خودم با یک زن که از خونه مجردی بیرون میومد دیدمش اما گذشت کردم و چشممو به این خطای بزرگ بستم اما بعد از اینکه فهمیدم با زن یکی از دوستای خانوادگیمون که یک بچه ۱۰ ساله داره در ارتباط هست دیگه نتونستم تحمل کنم . تا امروز به خاطر اینکه ازدواج دومم بود همه چیز رو تحمل میکردم اما دیگه نتونستم ، الان حدود ۵ ماه هست که خونه پدرم هستم ، هنوز واسه طلاق اقدامی نشده اما همه چیز برام تموم شده هست ، توی فشار روحی وحشتناکی هستم ، از الان افسردگی خیلی شدید گرفتم به حدی که دلم میخواد خودمو از این دنیا خلاص کنم ، واقعا درمانده هستم و تقاضای کمک و راهنمایی دارم .
دوست عزیز این اتفاق برای هرکسی میتونه رخ بده ..پس نگرانی و استرس شما بی مورده … تجربه های سختی بوده ولی باید بتونید زندگی رو دوباره شاد کنید … به کارهایی که دوست دارید بپردازید … یک هنر و یا یک ورزشو یاد بگیرید و در گروههای پیاده روی و کوهنوردی شرکت کنید … اگر قرار بود این ناراحتی ها به شما کمک کنه تا امروز کمک کرده بود
پس خودتون عامل شادی خودتون باشید
جدایی دردناک است و این یک حقیقت تلخ است. مگر این که شخص از نظر احساسی بسیار سرد و غیرصمیمی باشد. از دست دادن عزیز همواره یکی از بدترین تجربههاست. شخص دوست دارد در چنین شرایطی به گوشهای برود و با خودش تنها باشد و تمام اینها پس از گریه کردن است.
شاید گریه کردن سادهترین کاری باشد که در چنین مواقعی میتوان انجام داد.اما فرد نیاز به زمان دارد. زمانی برای سپری کردن و غلبه بر سختی و التیام نسبی زخمها.
کارشناسان این زمان را زمان سوگواری مینامند. چنانچه شما نیز عزیزی را از دست دادهاید و یا پس از مدتی که در زندگی مشترک بودهاید از همسرتان جدا شدهاید ، نیاز به این زمان سوگواری دارید. پس نخواهید آن را انکار کنید.
اما بهترین راه برای بهتر سپری کردن این دوران چیست؟
واقعیت این است که پاسخ این پرسش بستگی دارد به این که شما چه نوع شخصیتی دارید. برخی افراد خود را در کارشان غرق میکنند ، برخی دیگر در خانه میمانند و غصه میخورند. برخی دیگر نیز به افراط و تفریط در کارها میپردازند.
بهترین راه علاج آن چیزی است که به جایگزیندرمانی معروف است. به این معنی که فقدان یا کمبود عشق و محبت را با فعالیت یا کار دوستداشتنی دیگر جایگزین کنید. برای مثال، با تغذیه مناسب و رفتن به سالنهای ورزشی و انجام فعالیتهای ورزشی به جسم و بدن خود محبت کنید. اما این که چگونه کار را آغاز کنید به ترتیب زیر است:
با بخشش شروع کنید
جدایی و طلاق بسیار دردناک است و شاید زخمهای زیادی از آن بر روح و روان طرفین مانده باشد ، اما بدانید قطعا شما نیز گفتار و کردار زیبا و دوستداشتنی در این باره نداشتهاید. هر دو از هم رنجیدهخاطر هستید ، اما مرور اتفاقات تلخ فقط حال تان را بدتر میکند.
پس سعی کنید با وجود مخالفت با برخی رفتارها بتوانید از آن ها بگذرید و خود را به دست پروردگار بسپارید. البته این کار ساده نیست، اما بهترین مجرا برای خروج و تخلیه ناراحتی و خشم به شمار میرود.
ورزش یعنی خروج از افسردگی
تیلور، یکی از استادان دانشگاه استانفورد معتقد است ورزش یکی از شیوههای موثر برای خروج از افسردگی است. تاثیرات مثبت ورزش بر بدن همواره مورد توجه قرار میگیرد اما تحقیقات مشخص کرده است افرادی که ورزش میکنند با تقویت حافظه و روحیه احساس رضایت بیشتری از زندگی میکنند.
ورزش با کاهش استرس و افزایش احساس شادابی موجب احساس بهتر و رضایت بیشتر در افراد صرفنظر از وضعیت زندگی و مشکلات میشود.
متخصصان معتقدند ورزش مانند داروی ضدافسردگی عمل میکند و چنانچه روزانه ۳۰دقیقه سریع راه بروند یا به طور منظم ورزش کنند ، پس از ۱۰ روز تاثیر آن را در بهبود وضعیت روحی و شادابی خود خواهند دید.
از طرف دیگر، چنانچه ورزش به مدت طولانی در فعالیتهای ثابت روزانه گنجانده شود ، موجب عملکرد بهتر مغز شده و مواد شیمیایی مسوول داشتن احساس بهتر و رضایت وارد خون میشود.
روابط دوستانه را گسترش دهید
به جای انزوا و دوری از جمع روابط دوستانه را گسترش دهید. به یاد داشته باشید دوستیها شادیها را مضاعف و غمها را تقسیم میکند.
در روابط دوستانه مهر ورزیدن وجود دارد و همین امر برای تان بسیار مفید خواهد بود. حتی اگر در یک لحظه جز خودتان کس دیگری برای مهر ورزیدن وجود نداشت یا امکان مهرورزی را به شما نمیداد. بدانید افرادی که نمیتوانند خودشان را دوست داشته باشند ، هرگز قادر به محبت کردن به دیگران نیز نیستند. پس از خودتان شروع کنید. اما سعی کنید رفت و آمد با افراد گوناگون را نیز تجربه کنید. به این ترتیب حتی میبینید که افراد خصوصیتها و نقاط مثبت و منفی زیادی دارند و از این رو بخشیدن خود و دیگران نیز برای تان سادهتر میشود.
به یاد داشته باشید دوستیها شادیها را مضاعف و غمها را تقسیم میکند.
به خودتان بیندیشید
با خواندن یک اثر یا مطلب آموزشی – ادبی یا علمی- فکر خود را دوست بدارید و به پرورش آن کمک کنید. با آرامش و پاک کردن فکر خود از مسائل نا خوشایند یا نشستن کنار رودخانه یا دریا به روح خود عشق بورزید و به شادابی آن کمک کنید. احتمالا منظور اصلی و جان مطلب را گرفتید. انتخاب فعالیتهای انرژیزا و خشنودکننده میتواند موجب رضایت شما از خود به عنوان یک انسان مستقل شود و موجب شود تا بتوانید بهتر بر شرایط موجود غلبه کرده و آن را بپذیرید.می گویند در پس هر تاریکی روزنهای برای نفوذ روشنایی است. فقط باید با پیداکردن آن روزنه به قلبتان به روشنایی آن کمک کنید.
به این ترتیب در حدود ۲ سال دیگر میتوانید به حالا فکر کنید و از این که بهترین کمک را به خود کردید ، احساس رضایت کنید و از اتفاقاتی که برایتان افتاده خوشحال شوید یا میتوانید وقت خود را صرفا با غصه خوردن سپری کنید. البته با انتخاب راه دوم وقتی در آینده به این لحظات میاندیشید جز تاسف و نارضایتی چیزی عایدتان نخواهد شد. حالا کدام راه را انتخاب میکنید؟!
ویلیام شکسپیر میگوید: افرادی که حوصله ندارند چقدر ناتوان هستند. آنچه آسیب دیده بتدریج بهبود مییابد ، پس با خود مهربان باشید و بدانید غمها به آرامش میرسند. پس انتخاب کنید که رضایت و شادی میخواهید و به گذشته فکر نمیکنید. حالا فقط امکان حرکت به آینده است. به خود فرصت بدهید با رعایت موارد فوق تجربههای تلخ را با افکار خوش پشت سر بگذارید.
راهنمای عزیز بابت وقتی که میگذارید و راهنمایی های خوبتان خیلی از شما سپاسگزارم ، راستش من حالم اصلا خوب نمیشه ، در واقع میتونم بگم حال ثابتی ندارم ، یه روز همه چیز رو میپذیرم و کمی امید به زندگی پیدا میکنم اما روز دیگه دنیا برام تمام میشه و خودم رو در بدبختی مطلق میبینم . وقتی برای اولین بار جدا شدم اصلا چنین وضعیتی نداشتم اما الان که دارم برای بار دوم جدا میشم کلا نابود شدم در صورتیکه زندگی اولم به مراتب بهتر از زندگی دومم بود اما جدا شدن از آن برام راحت تر بود ، در صورتیکه زندگی دوم من خیلی بد بود و مسائلی مانند خیانت خیلی اوضاع روحی منو خراب کرده بود ، من تجربه خیانت در زندگی اول نداشتم اما وقتی وارد زندگی دوم شدم بارها با این مسئله مواجه شدم ، حالا نمیدونم چرا جدایی الان برام خیلی خیلی سخت تر از جدایی اولم هست با این که همسر دومم واقعا در حقم نامردی کرد و اصلا انسان خوبی نبود . من زندگی خودمو تمام شده میبینم و احساس میکنم شاید چون دارم برای بار دوم جدا میشم دیگه همه چی برام تموم شده هست ، متاسفانه چون وضعیت روحی بدی دارم خانواده را هم تحت فشار و ناراحتی قرار دادم ، آنها اصلا از جدایی من ناراحت نیستن و برعکس از این ناراحت میشن که چرا من به خاطر رهایی از چنین مردی اینجوری دارم خودمو نابود میکنم . خواهش میکنم کمی به زبان ساده تر منو راهنمایی کنید و بهم کمک کنید تا دوباره به زندگی برگردم و مثل گذشته آدم شادی بشم ، من بزرگترین نگرانی و وحشتی که دارم تنهایی هست ، از تنها موندن و تنها زندگی کردن میترسم چون فرزندی هم ندارم همش نگران این هستم که در آینده تنها بمونم ، خواهش میکنم کتاب جایی که ممکنه منو راهنمایی کنید . سپاسگزارم