تصمیم گیری برای ماندن در رابطه
با عرض سلام و خسته نباشید
من پنج سال پیش با پسری آشنا شدم که خیلی آروم و سالم بود و همین اخلاقش منو بعد یک سال جذب خودش کرد. اما از نظر ظاهری و روابط عمومی خیلی بالا نبود و دوستا و خانوادم همش میگفتن در سطح تو نیست. اما چون خیلی مهربون و پاک بود دوستش داشتم و به حرف بقیه اعتنا نکردم. اوایل دستش خالی بود اما کم کم اوضاعش بهتر شد و خودشم از نظر شخصیتی خیلی تغییر کرد اما این تغییر کردنش از من خیلی زمان و انرژی برد و جذبه ی بینمون رو کم کرد. طوری که همش سر اینکه چرا امروز حموم نرفته، چرا کتاب نمیخونه، چرا حال منو نپرسید، چرا باز با موی بلند و لباس اطو نکرده اومد ببینه چراااا و چرااااا همش بحث داشتیم و رابطمون فراز و فرود زیادی داشت. هربار مقدمه جدایی رو میچیدم و دوباره باهم دوست میشدیم. الان وقتی به گذشته ش نگاه میکنم خیلی تغییر کرده. حتی خانوادمم کاملا قبولش کردن و هر لحظه بخوام بهش جواب مثبت بدم آماده ن. میدونم تو این دور و زمونه پسری که رابطه جنسی نداشته باشه، وفادار باشه، آروم باشه و حتی یه بار تو چند سال سرم داد نزنه، و همه زندگیشو به پام بریزه نیست یا کمه. احساس میکنم شعور حسیش پایینه و نمیتونه آدمای اطرافشو جذب خودش کنه. هر مساله ای رو بارها بهش بگی فایده نداره پوستت کنده میشه تا یاد بگیره، اون موقعم برام جذابیت نداره. دوست صمصمی نداره که نصیحتش کنه، احساس میکنم دوستاش همیشه تو فکرشونه ازش سواری بگیرن، خودشم قبول نمیکنه سواریه.
دوست دارم باهاش ازدواج کنم چون میدونم چالش بزرگی تو زندگیم از لحاظ اخلاقی ندارم، اما دلم چی میشه؟ با وجود این که از ته ته ته قلبم دوسش دارم و انگار عضوی از خانوادمه، تو وجودمه، بهترینارو براش میخوام، اما چی کار کنم هیچ جذبه و افسون جنس مخالفی بهش ندارم. یا تا میخواد جرقه ای بزنه بینمون خاموش میشه. از یه طرف به محبت و آرامش و بزرگ منشیش فکر میکنم، از اینکه اگه قبولش کنم جوونی من چی میشه؟ حتی وقتی بهم زنگ میزنه حوصلم سر میره؟ وقتی یه مهمونی با هم بریم یه گوشه میشینه نگاه میکنه و لبخند میزنه؟ فکر میکنم اگه قبولش کنم زندگیم در سکوت و آرامشه، اما هیچ قهقه ای، هیچ رقصی، هیچ بیرون رفتن باحالی برامون پیش نمیاد. همه اینا در حالیه که اون با من کمال لذت رو میبره و کوچکترین اعتراضی نداره و میگه من به کمتر از اینم راضیم. تو یه دوگانگی بدی موندم. هرکی بهم میرسه میگه چی شد؟ تصمصیم نگرفتی؟
انقدر دوستش دارم که حتی نمیتونم فکرشو بکنم وقتی ازش جدا شم تو تنهایی خودش غصه میخوره و کسی رو نداره پس من چیکاره م؟ اگه میتونید کمکم کنید مرسی. چون مشاوره های حضوری کمک زیادی بهم نکرده. یک دنیا سپاس
با سلام خدمت شما
شما زمان و انرژی زیادی را صرف ایشان کرده اید ، تصمیم گیری با چنین شرایطی نیاز به بررسی دقیقی دارد، نوشته اید مشاوره حضوری کمک زیادی بهتان نکرده ، آیا این مشاوره را همراه ایشان رفته اید؟ شما جهت تصمیم گیری بایستی هر دو با هم نزد مشاور بروید و تست شخصیت بدهید و مصاحبه اولیه انجام شود تا بتوان به شم کمک کرد چون در نوشته هایتان فقط برداشت های شخصی وجود دارد. روانشناسان کانون مشاوره ایران می توانند در این زمینه یاریتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۵
درود بر شما. من علی هستم از آلمان، چندماهی هست با یک دختر خانمی که از ایران به تازگی اومده آشنا شدم، قبل از این که بیاد با هم یک سال پیش توی اینترنت آشنا شده بودیم و برادر ایشون هم اینجا زندگی میکنه اما بیشتر از اینکه پیش برادرش باشه پیش من میاد، چون مراحل اقامتش کمی زمان میخواد فعلا در شهری هست که بین شهر من و برادرش هست و ماهی چندروز میاد منزل من. با هم هم نزدکی هم داشتیم و اصلا مشکلی توی این ضمینه نداریم. من چون تازه از مشکل قبلیم رهایی پیدا کردم و اومدن ایشون هم به من خیلی کمک کرد که بتونم رابطه قبلیم رو تا حد زیادی فراموش کنم. یک سالی میشه که شخص قبلی که هفت سال فاصله سنی داشت از من بدون دلیل جدا شد و چون اینجا به دنیا اومده بود این چیزا راستش طبیعی هست و م کنار اومدم.
من خیلی پسر حساس و دل پاکی هستم و واقعا همه چیز رو تحمل میکنم جز خیانت. دختر خانم جدید یک بار در ایران عقد کرده و بعد چندماه جدا شده و عروسی هم نکرده بوده، اما قبل از اینکه بیاد آلمان با کسی دیگه دوست شده بوده که من تازه آمار این شخص رو در آوردم و خیلی نارحت این موضوع هستم چون طرف افغانی هست و با هم مشهد رفتن و با هم نزدیکی داشتن!
موضوع به همین جا ختم نمیشه، در واقع همون ایران که بود وقتی با این افغانی به مشکل بر خورده چند وقت بعد من از روی دپرسی به ایشون پیشنهاد دوستی دادم که وقتی اومد آلمان ما با هم باشیم که اگر جور شد ازدواج هم کنیم. اما متاسفانه یک بار بدون اینکه به من بگه با یک آقایی با ماشینش بیرون رفتن و به دروغ گفت که من خونه ی یکی از دوستان خانمم هستم. من این موضوع رو زیرکانه متوجه شدم و باهاش تماس گرفتم و از ترس گفت میام الان اونجا توضیح میدم. اومد و با کلی بحث و جدال من گفتم وسایلت رو جمع کن و دیگه نبینمت، اما به پام افتاد و کلی التماس کرد که اون آقا هیچ کاری باهاش نکرده… بگذریم..
اصل موضوع اینجاست که من از طریق یک برنامه اینترنتی متوجه شدم با همون افغانیه هم رابطه ی نوشتنی داره و به هم پیام میدن، البته زیاد نبوده. فقط یک روز هست که من زیر نظر دارم و میخوام زمان بدم ببینم بین این دو نفر چی هست، اون شخص افغانی قهرمان تیم بدنسازی افغانستان بوده و الان در همون شهری زندگی میکنه که برادر این خانم اونجاست. الان هم این خانم همون شهر رفته و یک ماهی فکر کنم اونجاست. از شما میخوام به من کمک کنید که آیا این خانم واقعاً به درد زندگی میخوره یا خیر؟
البته وقتی میاد پیشم خیلی با هم خوب هستیم و مادرش هم در جریان رابطه ما هست. راستی این خانم هم سن من هستش و دلم هم براش میسوزه که اشتباهی کنه و اینجا حیف بشه. اینجا دختر و پسر سالم کم گیر میاد و قسم خوردم این آخرین دختر ایرانی باشه که باهاش هستم. حالا نظر شما چی هست؟ من ازش جدا بشم و دلیلش رو بگم؟ یا اینکه زمان بدم و اگر دیدم رابطه ی اون با افغانیه کمی بیشتر شد مثل دفعه قبل تموم کنم و وسایلش رو براش پست کنم که نبینمش.. خیلی نارحت هستم. ممنون میشم کمکم کنید
با تشکر فراوان از شما لطفا پاسخ رو فقط به ایمیل من بدید چون نمیخوام کسی ببینه
دوست عزیز امکان ارسال به ایمیل وجود نداره
ولی در یک کلام شما باید تکلیفتون رو با ایشون در زمانی مناسب روشن کنید
اینکه این داستان ها و گذشته دختر بخواد روی ذهن شما تاثیر منفی بگذاره مسلما” در آینده نمیتونید زندگی آرامی داشته باشید مگر اینکه بتونید این موضوع رو بین خودتون حل و فصل کنید