سلام حدود سه سال عقدم شیش ماه اول همه چی خوب بود شوهرم با خونوادم خوب بود با فامیلام رفت و امد داشت ولی عید سال قبل خونواده ی شو هرم واسه اون یکی پسرشون اومدن خاستگاری خواهرم جواب ما منفی بود حالا نزدیک به یکساله با خونوادم قهره حالا هم اصرار داره بریم سر خونه زندگی خودمون میگه اگه تا یه ماه دیگه نریم قید منو بزن ادعا میکنه بعد از خونه رفتن همه چی بهتر میشه چیکار کنم من به طلاق فک میکنم من اینجور زندگی کردنیو دوس ندارم خواهش میکنم کمکم کنید دیگه تو این یکسال صبرم تموم شده من دیگه صلاح ندونستم دوباره وصلت صورت بگیره اونا یه شب اومدن صحبت کردن ما هم گفتیم فکرامونو میکنیم وجواب منفی بود شوهرم میگه شما به خونواده من کم محلی کردین بی احترامی کردین خونواده شوهرم هم با خونوادم قهر کردن وضعیت خیلی بدی گیر کردم
با شناختی که تو این دوسال ازشون پیدا کردم به خونواده ما نمیخورن از لحاظ اجتماعی و فرهنگ مث ما نیستن ما خیلی اهل رفت و امدیم ولی اونا نیستن حتی پدرشوهرم با خونواده مادر زنش قهره البته ما این قضیه رو نمیدونستیم بعد از ازدواجم فهمیدیم به نظر خودم من میتونستم صبوری کنم دوست نداشتم دیگه خواهرم این شرایظو تحمل کنه
چه کازی از دستم برمیاد اصلا دوس ندارم زندگیم خراب بشه ولی همش حرص میخورم فک کنم تنها کسی هستم که از اومدن عید متنفرم همش حرص و ناراحتی ولی شوهرمو دوس دارم خیلی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری قشنگ و خوبه ولی میگه من خیلی ناراحتم