مشکل در روابط
سلام من 23 ساله هستم و مدت یک سال هست که برای تحصیل در خارج از کشور زندگی می کنم دختر به نسبت زیبا و خوش قیافه هستم و معمولا یا همیشه پسری پیدا می شه که بخواد باهام دوست شه یا ازدواج کنه. دلیل اصلی این که من به این کشور اومد این بود که با خاستگارم که از مدتی قبل از اومدن صحبت می کردم دیدن کنم و احتمالا بعد از دیدن هم ازدواج کنیم البته مکان تحصیل من با شهر این آقا فاصله داشت و خلاصه بنا به دلایلی که اول از همه بی تفاوتی و خساست بود این رابطه به نتیجه نرسید و من هم در سفری که داشتم اخیرا با پسر دیگه ای اشنا شدم که بر عکس رابطه قبلی بسیار پر حرارت تر هست و خوب خیلی معیار هایی خوبی داره و می خواد بیاد شهر من و با من دوباره ملاقات کنه.
از طرف دیگه زمانی که من با خاستگار قبلیم در ارتباط بودم به دلیل دور بودن فاصله و همینطور فاصله زمانی زیاد بسیار کم در ارتباط بودم و من همش احساس ناراحتی می کردم. این کمبود باعث شد که همزمان با اون با پسر دیگه ای به اسم علی که یکی از همکلاسی های دانشگام بود و می خواست مثل من اپلای کنه در ارتباط باشم مثل یک دوستی و همین رابطه باعث شد که ما برای یک دانشگاه قبول بشیم و همچنان در ارتباط بمونیم. من این پسر رو بسیار دوست دارم و بهش به شدت اطمینان دارم و با این که فهمیده بودم که عاشق من هستش و من هم اونو دوست داشتم ولی نمی خواستم باهاش ازدواج کنم به چند دلیل اول این که 6 ماه از من کوچیک تر هست و دوم این که من مطمین نیستم که می تونم با ادمی که هنوز خیلی ویژگی هایی لازم برای ازدواج مثلا وضعیت مالی یا اقامت رو نداره ازدواج کنم البته این مسئله نمی دونم تا چه حد می تونه مهم باشه ؟ولی به دلیل اینکه به شدت احساس تنهایی میکردم و بهترین کسی که می شناختم و می دونستم درکم می کنه اون بود و باید بگم خود خواهی خودم رابطمو همچنان ادامه دادم و با این که گفته بودم رابطمون به جایی نمی رسه فکر میکنم که اون هنوز به من علاقه داره. حالا این پسری که جدیدا با هم اشنا شدیم می خواد بیاد اینجا و من نمیدونم چرا ولی دوست ندارم علی بفهمه و ازش خجالت می کشم و دوست ندارم دوستیشو از دست بدم ولی از طرفی نمی خوام باهاش رابطه عاشقانه داشته باشم و فکر می کنم پسری که باهاش اشنا شدم گزینه بهتری برای من باشه.
باید چکار کنم کجای کار اشتباه می کنم نمی دونم؟ از طرفی نمیخوام علی بفهمه و از یه طرف نمی خوام اون پسر بفهمه چون ازش خیلی خوشم اومده و اکثر نکاتی که من بهش فکر می کردمو داره و فکر می کنم این رابطه می تونه اینده داشته باشه.
از صحبت های شما مشخصه شما خودتون رو حسابی روابط کردید و باید بدونید هر دوستی میتونه از طرف مقابل چیز دیگه ای تعبیر بشه
شما اگر واقعا خواهان یک رابطه دوستانه هستید با قاطعیت بیانش کنید ولی بدونید هر ارتباطی در نهایت وابستگی میاره که شاید نتونید خودتون هم ازش فرار کنید
پس تکلیف چنین روابطی کاملا روشنه و شما و طرف مقابل باید بدونید چه هدفی رو دنبال میکنه
پس اول تکلیفتون رو با خودتون روشن کنید دنبال چی هستید ؟
سلام من دختری ۱۸ساله هستم دوساله از طریق اینترنت با پسری از شهر دیگه دوست شدم ابتدای دوستیمون من یه شیطونی کردم و دوست پسرم فهمید خیلی همدیگه دوس داریم چندین بار بخاطرم اومده به شهرمون دیدنم قول ازدواج دادیم.اون الان سربازه و خیلی وقتا میگه اعصابم از همجا خورده حوصله هیچی ندارم و بعضی وقتا هم دعوامون میشه چون خیلی فکرش درگیره کار بعد خدمت و شغلش هست ولی اخیرا هر بحثی میشه میکشونه طرف من و اون شیطونی ک دوسال پیش کردم و قهر میکنی و میگه ازکجا بدونم بازم پیش نمیاد من خیلی باهاش حرف میزنم ولی قبول نداره با اینکه من دوسال پیش بهش قول دادم و دیگه تکرار نکردم بازم بهم سرکوفت میزنه وقتی آشتی میکنیم میگه یادم میفته اعصابم خورد میشه بهم فشار میاد با اینکه خودش چند وقت پیش بهم دروغ گف و شبکه های اجتماعی نصب کرد ما هر دو بعد اینکه من اشتباهی کردم شبکه اجتماعیپاک کردیم و دیگه نصب نکردیم اما حالا میگه دوستام دارن منم میخوام داشته باشم منم چون دوبار رفت و بهم دروغ گف دفعه سوم دیگه گفتم پاک نکن داشته باش ولی اینکه هرموقع دعوا میشه یا اعصابش از جایی خورده بحث رو به من میکشونه و سرکوفت میزنه و قهر میکنه و واسه هر چیزی میگه قانعم کن توضیح میخواد وقتیم توصیح میدم باور نمیکنه خیلی اذیتم میکنه خیلی همو دوست داریم و میدونم از فشاری ک بهش وارد میشه اینجور میکنه ولی من دیگه تحمل این رفتارشو ندارم لطفا راهنماییم کنید باهاش چطور برخورد کنم
دوست عزیز واقعا فکر میکنید با چنین رفتارهایی بچگانه میتونید زندگی آرام و مرفعی رو داشته باشید ؟
مسایل بسیار مهمتری از شبکه های اجتماعی هست و اونم دورغ هایی که شما به همدیگه گفتید و مشکل کار و استقلال مالی ایشون که اگر حل نشه
ازدواج شما هیچ توجیحی نخواهد داشت پس در موارد مهمتری باید نگران باشید
و نکته دیگه این هست که ایشون بخاطر گذشته و شیطنت که انجام دادید به شما بی اعتماده و در آینده میتونه زمینه ساز مشکلاتی باشه که اگر بنا به ازدواج شد حتما باید یکبار برای
همیشه پرونده این شک و تردید و ببندید