باسلام
من یکسال پیش بایک پسری دوست بودم یعنی از ذات خرابش خبر نداشتم فکر میکردم خوبه قول ازدواج داده بود منم قبول کردم اوایل خوب بود بهش وابسته شدم بعدش بهر بهونه ای منو برد خونه کارهای غیر شرعی و…. انجام داد هروقتم بهش میگفتم انجام نده قهر و… انجام نده قهر وجنگو دعوا
یروز بهم گف میخوام باهات حرف بزنم بردمنو جایی بعد کارشو انجام داد دوستشم اومد هر چه خدارو صدازدم التماسشون کردم ……کار خودشونو انجام دادن، گوشیم زیر کمرم بود همونطور که تکون میخوردم رفته بود تو شماره ها وشمارهتماس یکی از دوستامو گرفته بود اونتم همه چیزو فهمیده بود
ماهم تو یه شهر کوچیک بودیم به همه گفت آبرومو برد تاالان که الانه انگشت نمام تمام خاستگارا خوبم پرید انگشت نمام کرد
من اونوقت بچه بودم حالیم نبود خرم کرد الان دارم چوبشو میخورم باید چیکار کنم وضع روحیم صفر صفره دیروزم دوتا پسر ازاون روز بهم متلک گفتن تروخدا یراهی جلوم بزارید نمیخوام بیش از این آبرو ریزی بشه یراهی جلوم بزارید باید چیکار کنم تا کی ببینمو دم نزنم