سلام. من سال ۸۸ نامزد کردم و سال ۹۰ ازدواج کردم. مشکل من اول اخلاق خیلی بد همسرم و دوم تحت تاثیر خانواده بودن همسرم بطوریکه اوایل ازدواج دایم دعوا داشتیم. حتی من سال ۹۱ به نییت طلاق به مدت یکماه قهربودم ولی بنا به شرایطی که اصلا دوست نداشتم برگشتم سرخونه و زندکیم و سال بعدش متاسفانه ناخواسته بچه دار شدم. البته پسرم شکر خدا فوق العاده است. همسر من اصلا من رو درک نمیکنه و شدیدا بداخلاق و مغرور و لجباز هستش و ما تواین ۶ سال دایم اختلاف داشتیم و دایم پیش مشاوره رفتیم ولی بی نتیجه بود. الان من به این نتیجه رییدم اختلاف ما حل شدنی نیست و ادامه زندگی اشتباهه اما از یه طرف آینده پسرم شک انداخته به دل من که آیا طلاق به صلاحمون هست یا نه؟همسرم راضی به طلاق نیست و همش فکر میکنه اطرافیان منو پر میکنن. خیلی اخلاق های ریز بدی هم داره که واقعا خسته شدم. اگه از بابت درستی و منطقی بودن کارم مطمین شم وکیل میگیرم و اقدام میکنم. ولی واقعا میترسم و شدیدا دودلم ولی دلم اصلا به ادامه زندگی رضا تیست و واقعا هیچ علاقه ای به همسرم ندارم طوری که متاسفانه همش آرزوی مرگ خودم یا اون رو میکنم