با سلام و خسته نباشید.من حدودا 2 ماه هست که عقد کردم و یکی از شروط ازدواجم خانه مستقل و جدا بود که با رضایت شوهرم به این امر؛ راضی به ازدواج با ایشون شدم.چون ایشون تک پسر هستند و طبقه بالای خانه پدریشون خانه داشتن و هنوز دارن قسط وام خونه رو میدن…من هم شرط گذاشتم که خونه ای جدا از خونه خانواده ایشون برای زندگی میخوام…بقول معروف دوری و دوستی …..که ایشون قبول کردن و گفتن خونه خودشون رو اجاره میدن و ما جایی دیگه اجاره میکنیم و مشکلی وجود نداره…الان بعد از دو ماه عقد وداشتن رابطه سکس با ایشون …به من گفتن که بعلت اینکه مادرشون وسواس هستند و یه خواهر مجردم دارند براشون امکانپذیر نیست که طبقه بالا که خونه شوهرم هست رو اجاره بدن…باعث ناراحتی زیاد برای خانوادشون میشه و …منم ازاینکه با ایشون سکس داشتم بسیار ناراحتم وبه هیچ عنوان دوست ندارم با خانواده شوهرم در یک ساختمان زندگی کنم…هر چند طبقه بالا باشه…و به ایشون یاد اوری کردم که شرط من همین بوده و ایشون هم گفتن خیلی قسط دارن و اجاره ها زیاد هست و…شرایط اجاره خونه رو ندارن…ولی گفتن باید خونه رو بزاریم برای فروش ….که با فروش ساختمان خانوادش برن جدا خونه اجاره کنند و ما هم جدا….ولی این امر ممکنه خیلی طول بکشه . به علت راکد بودن خرید و فروش و …من به ایشون گفتم…صبر میکنیم یا اینکه خونه کوچیکتر جای دورتر و..برای اجاره .پیدا میکنیم و خانواده ها کمک میکنن و ……ایشون هم ظاهرا قبول کردن
ولی با توجه به اینکه ایشون هیچ کاری برای پیدا کردن منزل انجام نمیدن…و اصلا بفکر نیستن…متوجه شدم که نمیشه روی حرفشون حساب کرد…و ایشون ترجیح میدن خونه خودشون باشند بعد از ازدواج…که من بهیچ وجه راضی به این امر نیستم…حالا هر چه قدر که خانواده ایشون خوب باشند در اصل قضیه فرقی نمیکنه برای من..در نتیجه به ایشون گفتم که دیگه نمیخوام با ایشون سکس داشته باشم…چون ما در دوران عقد هستیم و اصلا از اول نباید اینکارو میکردیم….و با مخالفت شدید ایشون مواجه شدم…
من تصمیم دارم همین شیوه رو در پیش بگیرم تا زمانیکه عروسی کنیم و بریم سر خونه و زندگی خودمون…در غیر اینصورت احساس میکنم همسرم اصلا آدم جالبی نیست و خیلی راحت حرفش و تغییر میده و اصلا نمیشه توی زندگی روش حساب کرد…اول قرار بود بعد از دوماه محرم و صفر عروسی کنیم که از حرفای اخیر ایشون مشخص شد که شده 3 ماه دیگه …ازونجایی که دوران عقد هم دوران سختی هست …و بقول معروف خونه بدوشیم …مجبوریم زیاد بریم خونه مادرشوهر بمونیم…و از طرفی فعلا بخاطر شرایط ایشون معلوم نیست که چه وقت بتونیم عروسی بگیریم …من هم میخوام رابطمو با ایشون کم کنم ….حداقل سکس نداشته باشم…چون ازشون دلسرد شدم و فکر میکنم حالا حالاها نمیخوان و یا نمیتونن خونه اجاره کنند..ولی ایشون به من گفتن اصلا امکان نداره و باید سکس داشته باشیم و من شوهرتم و هر چی که میگم باید باشه و… ,
حالا میخوام بدونم من باید همین شیوه رو داشته باشم و با ایشون اصلا سکس نکنم و اجازه ندم ….که خب مطمئنا باعث دلخوری وکدورت زیاد ایشون میشه …چنانچه ببینم ایشون توجهی به حرف من نداره مجبورم که کلا رفت و امدم و قطع کنم با خانواده شوهرم تا زمان عروسی…و یا اجاره کردن خونه و مشخص شدن تکلیفم…
ایا شما پیشنهاد یا راه حل بهتری برای مشکل من سراغ دارید. در ضمن من و شوهرم هم سن هستیم و 36 سال داریم…به بلوغ فکری رسیدیم . ….
با تشکر
ازاینکه وقتتون روگرفتم عذر خواهم…
کاش دنیا دکمه برگشت میداشت تا بتونم سرنوشتم و تغییر بدم…