اخلاق بد شوهر
سلام و خسته نباشید
من 11 ساله ازدواج کردم و یه بچه 5 ساله دارم.کارمند هستم و از طریق خواهر شوهرم که همکارم بود با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کردم.ازدواجم بخاطر لجبازی با پسری بود که میخواستم تلنگری بشه برای خاستگاری اومدنش.یعنی بدون هیچ فکری ازدواج کردم و برام مهم نبود چی بشه.با اینکه خیلی راغب به این زندگی نبودم اما چون از خانواده بسازی بودم از همون اول خواستم زندگی خوبی داشته باشم.اما همسر من خیلی عصبی بود که بعد از چند سال خودش به این نتیجه رسیده که کلا خانوادگی احتیاج به قرص آرامبخش دارن.سالهای خوبی رو سپری نکردم.همش دعوا بوده.همسرم از روز اول به گریه زن به عنوان یه سیاست و دروغ نگاه می کرد و برای اشکام هیچ ارزشی قایل نبود حتی برای اشکای مادرو خواهرش.محبتامو و گذشتامو سکوتامو در مقابل رفتارا و غرزدناش مظلوم نمایی میدونه.محبتای منو نسبت به خانوادش خودشیرینی میدونه.محبتای خانوادمو خودشیرینی میدونه.گذشتای خانوادمو نسبت به دلخوریاشون از خودشو بقیه افراد احمقیت میخونه.زندگی ما برعکس شده.اون غر میزنه من سکوت میکنم.اون از خانوادم همش ایراد میگیره.نسبت به همه حرفا و نگاها بدبینه.حتی وقتی بهش میگم مثلا خواهرم اصلا منظور نداشت میگه تو نمیدونی و من میشناسمش.حتی در مورد خانواده خودش هم همین بدبینیارو داره.خسته شدم.اوایل زندگیم همش میجنگیدم.بعد کوتاه اومدم و سکوت میکردم دعواهامون کمتر شد اما ایشون پرروتر شد.حتی به رفت و آمد خانواده من کار داره.چون پدر و مادرم به مراسم فلانی که یه سری اخلاقای بد داره رفتن کلی چرت و پرت بارم کرد و دعوای بدی کردیم و حالا خونشون نمیره.انقدر به حرفام به رفتارام به ظاهرم به حتی خوبیام گیر داده که ازش کینه تو دلمه.فقط دارم بخاطر خانوادمو پسرم زندگی میکنم.فقط خسته شدم.نمیدونم چطور در مقابل حرفا و گیراش که تقریبا روزانست رفتار کنم.از وقتی هم که با خانوادم لج کرده بدون هیچ دلیلی که منطق توش باشه ازش بیشتر نفرت پیدا کردم.با هر کی حتی دوستایی که خیلی قبولشون داشت و از من طرفداری کرده و گفتن انقدر این دخترو اذیت نکن قطع رابطه میکنه.با خیلیا قطع رابطه کردیم. به قول خودش هر کی خط قرمزاشو رد کنه میزارتش کنار و تموم و میگه الان که رفت و امدش کمتر شده با همه راحتتره.حتی دارایی هامونو تو برگه نوشته و انقدر منو تو کرده که حالم از کار کردنم بد میشه.اگه اینجا بود الان میگفت تو جزو چهارده معصومی و مظلوم نمایی میکنی.لطفاً کمکم کنید.
سلام
برام جالبه زندگی تو چقدرشبیه زندگی منه با این فرق که من ۲۴ ساله تحمل کردم ولی قلبم سرشاراز نفرته یک پسر ی تربیت کردم که تو این تنشها تقریبا بی تفاوت وبی احساس مسئولیت شده وزجر زندگی رو بیشترکرده وهمش ازخودم میپرسم چرا شجاعت نداشتم که درمقابل چیزهایی که نمیخواستم ومی دیدم ومیشندیدم سکوت کردم
همسرادم باید باعث ارامش ادم باشه نه مایه اضظراب واشفتگی ، من ازنجابت به نکابت افتادم باورکن با گذشت زمان هیچ چیز درست نخواهد شد فقط شما رنجورتر کم صبرتر خواهید شد فکراساسی کن اگرهمسرت ادمی است که گوش شنوا دارد از صفرشروع کردن بهتراز بودن دریک کاخ با د رونی پر از نفرت وخالی ازمحبت است
متاسفانه وقتی سکوت میکنی طرف مقابل فکرمیکند حق با اوست پس دیگرسکوت نکن کاری کن که دلت را با عشق پرکنی نقرت را دوربیانداز
سامره جان من ادم شادی هستم.با تمام این درگیری ها باز هم شادم اما گاهی واقعا دلم میخواد یکی دوستم داشته باشه.پسر همیشه رفتار پدر رو دنبال میکنه.من دل به محبت پسرم سعی میکنم نبندم هر چند نمیشه.اینجا ایرانه و با ما ایرانیا با این قوانین کاری کردن که هیچ زنی زندگی خوبی نداره و هیچ مردی از زندگیش راضی نباشه.همسر من آدم معتقد و تحصیلکرده ای هست و این باعث شده بخاطر رفتارهایی که داشته من از دین و اعتقادات فراری شم و هیچ کس نمیتونه قضاوتم کنه چون جای من نبوده.محبتای بامنت.تغییر ظاهر و شخصیت و خورد کردن من من و … کجای مهربانی خدا بوده که الان تو ایرانی که اصل حرفش دینه رواج پیدا کرده.
شما درست میگی خانومی و نجابت به خرج دادن و صبوری و سکوت همه مشکلاتو بدتر کرده
من چندین بار مشاوره رفتم اما یه بار سر رابطه تلفنی ایشون با دختری بهم گفتن ایرادی نداره با یکی دیگه ارتباط شرعی داشته باشه ولی وقتی میاد پیش شما بهتر از قبل باشه
یکی دیگه از مشاوران چون شوهرم منو متوهم میدونست و خوب حرف میزد از من خواست از همسرم معذرتخواهی کنم
برای همین دیگه مشاوره نرفتم
شوهر من فقط یه چیزیش خوبه که وقتی خوبیم واقعا خوبه و سعی میکنه منو شاد کنه.اما ضریب خوبی به بدیمون ۱ به ۱۰ هستش.تو هفته یکی دو روز خوبیم.شاید همین منو تو این خونه نگه داشته چون بعضی اوقات با خودم فکر میکنم که با کارم که مخالفه.با خودمو ظاهرم مشکل داره.اخلاق وخنده هامو قبول نداره.خانوادمو احمق میدونه.عقایدمو قبول نداره پس چرا باهاش موندم.البته بیشترش به خاطر خانوادمه چون خواهرم طلاق گرفته و خانوادم سر طلاق ایشون خیلی ناراحتن.
سلام درکت میکنم شوهرم منم اینجوریه
یکی از مشکلات جامعه امروزی بد اخلاقی در محیط خانواده است، بداخلاقی از طریق پیشگیری و درمان
برطرف می شود، اما پیش گیری از بد
اخلاقی از زمان طفولیت باید انجام گیرد.
والدین باید عملاً محاسن اخلاقی را به
فرزندان خود تعلیم دھند و آنان را از بد
خلقی دور سازند.
به گزارش شفقنا مرضیه نعمتیان در
یادداشتی که در روزنامه ارمان منتشر
کرده اورده است: نكته دیگر اجتناب از
معاشرت با افراد بد اخلاق است.
علی(ع) می فرماید: (ایاك ومصاحبة
الفساق فان ّ الشر بالشر ملحق ؛ از
مصاحبت با گناه كاران پرھیز كن كه پیوند
بد، سرانجام شر و بدی به بار می آورد.)
اما در مرحله درمان باید توجه داشت كه علاج و درمان بیماری ھای اخلاقی ھمانند بیماری ھای
جسمی، مبتنی بر چھار شرط اصولی است ۱ .آگاھی از وجود بیماری ؛ ۲ .شناخت منشأ بیماری و
راه علاج آن ۳ .تصمیم مریض برای درمان بیماری ۴ .انجام برنامه ھای درمانی. بنابراین كسی كه به
بدخلقی خود پی برد، در مرحله بعد باید منشأ كج خلقی را بشناسد.
صفات ناپسند و از جمله بدخلقی، علل متعددی دارد كه مھمترین آنھا سوءعادت و عقده ھای درونی
و بیماری ھای جسمی می باشند. اگر خلق بد تنھا ناشی از سوء عادت باشد، باید در ترك آن كوشید
و عادت بد را با جایگزین كردن عادت و رفتار پسندیده از صفحه خاطر محو كرد. علی(ع) می فرماید: (روّضوا
انفسكم علی الاخلاق الحسنة ؛ خود را به اخلاق نیك عادت دھید) اگر بدخلقی، معلول عقده روحی
یا بیماری جسمی باشد، باید این عقده گشوده شود و بیماری حاصل از آن درمان گردد. مرحله
دیگری كه در درمان بدخلقی مھم است، تصمیم قاطع برای درمان می باشد، چرا كه شناخت بیماری
و منشأ آن به تنھایی كفایت نمی كند.
چه بسا افرادی از بدخلقی رنج می برند و اظھار تنفر می كنند، اما در مقام عمل با اراده ج ّدی به علاج
آن نمی پردازند. این تصمیم وقتی اتخاذ می شود كه انسان به آثار بدخلقی آگاھی پیدا كند.
راه درمان بداخلاقی كدام است؟