با سلام
من حدود 9 سال پیش با همسرم در محل کار آشنا شده و ازدواج کردم. علی رغم اینکه آدم مودب و با اخلاق و شریفی هستند و سوء رفتاری هم با من نداشته اند اما از لحاظ شخصیتی بسیار با من متفاوت هستند. من شاد و سرزنده و پویا و اهل کتاب و شعر و موسیقی و فعالیت های اجتماعی و تفریح هستم. ایشان سرد و ساکت و افسرده و خسیس و حالت نا امیدی دارند. شخصیت ایشان مهرطلب بوده و پیوسته توقعی جدید از من دارند در این 9 سال مدام کار کرده و تما درآمدم را صرف زندگی کرده ام. الان هیچ ندارم با اینکه مدرک دکتری دارم و آدم موفقی به شمار می روم اما کنار همسرم اصلا شاد نیستم…هیچوقت حرفی برای زدن نداردو اطلاعات عمومی بسیار پایین دارد. کتاب نمی خواند.. فیلم نمی بیند. دوستی ندارد. هرگز با ایشان رستوران نرفته ام…هیچوقت مرا با یه کار جدید متعجب نکرده اند. و از پول خرج کردن به شدت ابا دارند و همیشه من همه هزینه های لباس خودم و ایشان و لوازم منزل و غیره را انجام داده ام. وقتی از ایشان خواستم 3 دنگ منزل را برای دلخوشی به نام من کنند…گفتند مهریه ات را ببخش تا این کار را کنم. در یک کلام همسرم به شدت حوصله من را سر می برد و اصلا از حضور ایشان کنارم لذت نمی برم …و به علت همین تردید ها تا کنون بچه دار هم نشده ام )34 سال دارم)
ایشان اهل شهرستان و فرزند طلاق هستند…
متاسفانه با اینکه فکر می کند خودش را تغییر داده من چیزی حس نمی کنم…سردرگم هستم به شدت…لطفا کمکم کنید بمان د این زندگی یا بروم…
مشاور روانشناس گفت اگر به زندگی ادامه بدهم دچار افسردگی شدید خواهم شد…
چه کنم؟