سلام وقتتون بخیر من۲۱سالمه مدت هفت ماه عقد کردم شوهرمو دوست داشتم الانم دارم ولی شوهرم به شدت به خانوادش وابسته هست شغلش آزاده روز اول ک اومد خواستگاری گفت من آقای خودمم و درآمدم خوبه واقعا هم درآمدش خوبه ولی پدرش سرطان داره و تمام موجودیش و سرمایش و درآمدشو خرج خانوادش میکنه و من تا ی چیزی میگم میگه سرمایه اولیه کارم رو پدرم بهم داده من باید تا زنده ام کارکنم و پول بدم بهش میگه من کارگر پدرم هستم😞به شدت به پدرش وابسته هست و اصلا خودش قدرت اختیار و تصمیم گیری نداره ۲۵سالشه ولی خودش واسه خودش تصمیم نمیگیره مثلا اگه بک شب میاد خونه ما عموش بهش زنگ میزنه خبرشو میگیره میترسه به عموش بگه خونه پدرزنم هستم امشب،چون عموش دعواش میکنه و بهش میگه باباتو تنها نذار شرایط سختی داره پسربزرگ خانواده هست و پدرش مریضه درست ولی اینا هیچکدوم دلیل به این نمیشه که زندگی متاهلی خودشو رهاکنه و بچسبه به خانوادش .تمام درآمدش به طورکامل میره واسه بدهکاری و قسط های باباش ازطرفی پدرش میگه من هرچی دارم واسه پسرمه درصورتی که شوهرم هرچی داشت خرج پدرش کرد و الان پولی نداره ک خونه رهن کنه یا عروسی بگیره به من میگه باید بیای طبقه پایین خونه بابام زندگی کنی😞ناگفته نماند من یکبار باهاشون راجب این قضیه درگیرشدم و پدرشوهرم به من گفت مسائل مالی من و پسرم به تو ربطی نداره تو هنوز عقدی.حالا که میخواد وام بگیره از پدر من انتظار دارن که کمک کنه سند خونه بده و ضامن بشه .پدرخودش فقط حرف و ادعاست و تلاشی نمیکنه ک ما زودتر عروسی کنیم چون نمیخواد پسرش مستقل بشه چون واسش زود داره چون پسرش بدهکاریاشو خرج زندگیشو میده پس آینده من چی میشه😞بگید چیکارکنم لطفا.هرجاهم فک و فامیل من دعوت میکنن میگه نمیام بابامو تنها نمیذارم ولی جاهای دیگه باشه میره