ادامه زندگی یا طلاق
سلام مشاور عزیز، ممنون از راهنماییتون
مشکل من اینجاست که نمیتونم تصمیم نهایی بگیرم.از یه طرف خیلی همسرمو دوست دارم خوبی هاشم خیلی زیاده در برابر اخلاقای بدش که خیلی هم آزارم میده در مقابل خودمم اخلاقای بدی دارم که مشکلاتمونو تشدید میکنه یعنی همه مشکلات ما تقصیر اون نیست. از طرف دیگه من واقعا وابسته به خانوادمم باید حداقل هفته ای 1بار ببینمشون.و اینکه نمیتونم از موقعیتم،کارم و شهرم دل بکنم برم شهرستان.نمیتونم با فرهنگ اونجا سازگار بشم تو 3سال عقد و عروسی کلا 30 روز هم اونجا واسه مهمونی نرفتم.میترسم به خاطر عشقم و زندگیم ادامه بدم دووم نیارم و 2سال دیگه با یه بچه تصمیم امروزمو عملی کنم که خیلی دیره.اونوقت دیگه همه موقعیتامم از دست دادم.الانم اونجا کار دولتیش درست شده این رفتن من حداقل تا 30سال برگشت نداره.
2سالی که تهران زندگی میکردیم مشاوره هم رفتیم اما واقعا تاثیری نداشت.باز هرکدوممون لجبازی کرد.
اینم بگم من تا قبل از این همیشه توی همه مسائل نسبت به هم سن های خودم جلوتر بودم. همیشه توی زندگیم دویدم،رفتار و تصمیماتمم طوری بوده که نذاشتم مشکلی واسم پیش بیاد که شکست بخورم.الان به این حس رسیدم که انتخاب همسرم و ازدواجم بزرگترین و تنها اشتباه زندگیمه.حس میکنم به ته خط زندگیم رسیدم
من فوقالعاده حساسم کوچکترین مشکل منو از پا در میاره.
میترسم از عواقب ادامه این زندگی و می ترسم از عواقب طلاق
سلام و خسته نباشید
من ۲۶ سالمه و همسرم ۳۲ ساله پسر خاله و دختر خاله هستیم و یک سال و سه ماهه ازدواج کردم ولی الان ۶ ماهه خونه بابام هستم.من و همسرم همدیگرو دوست داشتیم ولی همسرم جز افراد بچه ننه هست و کمی ژن کینه و حسادت در وجودش هست به خاطر دخالتهای بیش از حد خانواده اش و سکوت همسرم در مقابل دخالت خانواده اش توسط دایی ام به خانه پدرم اومدم الان هم چند ماهه افتادم دادگاه و مسیر دادگاه را هم خانواده همسرم تو زندگیمون باز کرد. ولی باز من چند ماهه اقدامی نکردم تا شاید کمی همسرم سر عقل بیاد ولی روز به روز کینه ای و بدتر می شود و همه فامیل دست به دست هم دادند تا سازش ایجاد کنند ولی همسرم میگه من خونه اونا نمی رم بیاد بیرون یا جای دیگه مشکلمونو حل کنیم. الان من موندم یک سری کارهایی همسرم تو این مدت انجام داده که واقعا دور از انتظارم بود (از قبیل یک سری وسایل را ز خونمون برده خونه مامانش، ماشینو به اسم پدرش زده و کارهایی مشابه این) و کاملا نسبت بهش بی اعتماد شدم چون برای زندگیمون هر کاری از دستم براومد کردم حتی از جون خودم هم برای این زندگی مایه گذاشتم ولی اصلا نمی فهمه الان کاملا تحت تاثیر حرف خانوادش قرار گرفته و کارهایی به بهای از دست رفتن زندگیمون می کنه. الان قاضی دو ماه به ما فرصت سازش داده و من واقعا موندم چیکار کنم سر دو راهی موندم یا سازش با این بی اعتمادی یا طلاق با مشکلات و دیدگاه مردم و …؟ واقعا ازتون کمک می خوام.
ممنون
خب اگر ایشون تمایلی نداره به خونه شما بیاد تا مشکلتون رو بررسی کنید بهتره منزل فردی معتمد مثل داییتون رو انتخاب کنید تا لااقل بتونید حرف بزنید و مشکلات مارو عنوان کنید … در این مورد برای نجات زندگیتون مشاوره مراجعه کنید تا بتونید از نظرات فردی سوم ، اگاه و بی طرفی در مورد خودتون و زندگیتون بهره مند بشید …بعد از این کارها اگر کار به جدایی هم کشیده بشه شما پیش وجدانتون راحت هستید که تمام تلاشتون رو برای نجات زندگی مشترک انجام دادید
سلام واقعا ممنونم از اینکه پاسخ دادید
سلام و خسته نباشید
من با پسز خاله ام ازدواج کردم و الان چند ماهه به مشکل برخوردم و بیشتر حسادت خانواده اش به زندگیمون باعث این اتفاق شده است ما کلا تو خواستگاری و خرید و عروسی مشکل داشتیم در اصل مشکل بیشتر از طرف مامانش بود پسره هم به حرف مامانش خیلی توجه میکنه. برای همین من برای از بین بردن کدورت و کینه خاله ام تمام سعی امو کردم تا رابطه اش را با خانواده ام بهتر کنم و ترتیب یه سفر را دادم ولی واقعا برای هیچ کس اتفاق نیفتد سر منو و خانوادم بلایی اورد سفرمون زهرمار شد و من و همسرم کارمون به درگیری کشید طوری که تکه پشت تکه حسادت سر کوچکترین محبت همسرم به من یا برعکس که اخر سر با اشک و گریه و دعوا برگشتیم خونه. و بهد دعوا سه ماه تونستم تو خونه خودم دوام بیارم وزن کم کردم و اعتمدی به خودم و کارام دیگه نداشتم از دستم هر کاری براومد برای نگه داشتن زندگیم کردم و محبت و عشق فراوان به همسرم کردم با این حال روز زن خونه مادر شوهرم رفتم ولی مورد بی احترامی قرار گرفتم و … همسرم به جایی دفاع از زندگیمون روز به روز بدتر می شد و فقط و فقط حرف مادرش براش مهم بود الان هم چند ماهه اومدم خونه بابام انگار نه انگار برای همین موندم دیگه چیکار کنم؟
برای شما فعلا” تنها کاری که هست صبر کردنه شاید همسرتون برای آشتی به شما رجوع کنه …اگر در مراحل قبل بودید و مشاوره کرده بودید به شما میگفتم که روشتون رو در زندگی عوض کنید و میزان محبت خودتون رو نسبت به خاله تون افزایش بدید اینطوری مادرشوهر شما مطمئن میشد که شما میتونید اونقدر به پسرش محبت کنید که دیگه از این جهت نگرانی نداشته باشه و به نقطه ای میرسیدید که از این طریق هم میتونستید روی شوهرتون هم تاثیرگذار باشید … ولی در این مورد که اتفاق افتاده باید از واسطه ای قابل اطمینان که در فامیل هستا استفاده کنید که دو خانواده و شما بتونید حرفتون و مشکلاتتون رو عنوان کنید
البته من هم این مدت را فقط به خاطر عشقی که مابینمون نوی خونه خودمون بود تحمل کردم چون همه اطرافیانمون اصرار بر طلاق ما دارند و خودم هم بیشتر وقتا به طلاق فکر می کنم واقعا راهی بهم پیشنهاد بدید همسرم اینقدر دیگه تحت تاثیر مامانشه حتی راضی به از دست رفتن زندگیش هست ولی راضی به روبرو شدن با خانواده من نیست. به نظرتان چیکار کنم؟
رعناجان خودتون بهتر میدونید تغییر چنین افرادی که تمایلی به تغییر ندارن سخت و بهتره بگیم غیرممکنه …بهترین راه حل اینه که از طریق فردی معتمد و مطمئن حرفتون رو بهش برسونید و قراری بگذارید تا در اون جلسه حرفاتونو لااقل بتونید بزنید و بدونید واقعا” چه تصمیمی میخواد در زندگیش بگیره …در این مهلت تعیین شده مشخص خواهد شد که ایشون تمایلی برای ادامه زندگی داره یا خیر …
سلام من ۲سال هست که ازدواج کردم شوهرم خیلی عصبیه وقتی سر یه موضوع الکی ام دعوامون میشه میزنه همه چیو خورد میکنه دادوبیداد راه میندازه الان سه روز از دعوامون گذشته ولی اصلا از فکرم بیرون نمیره نمیدونم چیکار کنم تا مشکلمون حل بشه لطفا راهنمایی کنید
اگر از روز اول این حالت رو داشته پس باید بدونید که ذات ایشون و به نوع تربیت و روش زندگیش مربوط میشه و اگر خودش تمایلی به تغییر نداشته باشه شما و هیچ متخصصی نمیتونه روی ایشون تاثیرگذار باشه و باید در برابرش صبور باشید و برای برخورد مناسب در برابرش با مشاور مشورت کنید ولی اگر جدیدا” به این اخلاق دچار شده حتما” باید دلیل رو جستجو کنید که معمولا” مشکلات مالی و اقتصادی در این موارد دلیل اصلی به حساب میاد … به همین خاطر اول از همه باید دلیل این رفتارش رو پیدا کنید و بعد در موردش موضع گیری کنید …
۶ نکته برای آرام کردن شوهران خشمگین
۱ – نگذارید همسرتان درگیر خشم خود گردد. اگر دیدید عصبانی است، او را تنها بگذارید. اگر فکر میکنید که مسئله خاصی باعث عصبانیت همسرتان میشود، از طرح آن موضوعات اجتناب کنید.
۲ – عصبانیت به آسیبهای فیزیکی و عاطفی میانجامد. با شوهرتان لجبازی نکنید. در عوض سعی کنید راههایی برای درک و حمایت او بیابید.
۳ – شما باید درون خودتان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید. باید به این فکر کنید که چرا همسرتان عصبانیت خود را برسر شما خالی کرد. غر نزنید، زیرا نتیجهای جز انفجار عصبانیت و بدتر شدن شرایط ندارد.
۴ – طوری رفتار کنید که همسرتان با شما احساس راحتی کند. شما میتوانید انفجار خشم همسرتان را با برقراری ارتباطی درست با وی، خنثی کنید. گفتوگو با همسرتان به هیچ وجه او را ناراحت نخواهد کرد. پس از اینکه با او گفتوگو کردید، درخواهید یافت که همه چیز به حالت عادی بازگشته است. این زمان مناسبی است تا با شریک زندگی خود روبه رو شوید.
۵ – شوهرتان را درک کنید. درک شما از او طغیان خشمش را کمتر میکند. در ضمن شنونده خوبی باشید.
۶ – اگر متوجه شدهاید که شوهرتان بیش از اندازه عصبانی میشود، میتوانید از یک متخصص کمک بگیرید. از او بخواهید که خود را متعهد به انجام برنامههای مدیریت خشم نماید.
سلام.من یه سال ونیمه عقدکردم.دوهفته پیش پدرم وبرادرهام بانامزدم وداداشاش دعواکردن.یه جوری که دیگه احترامی بینشون نمونده.الان هم پدرم میگه بایدطلاق بگیری نامزدم میگه طلاق نمیدم.منم نمیتونم خانوادم روول کنم.چیکارکنم
پس در کنار خانواده خودتون بمونید و صبور باشید … به هر حال وقتی از تب و تاب این موضوع کاسته بشه دو خانواده با هم به توافق میرسن … یا ادامه و یا طلاق
شما بهتره در کنار خانواده باشید و عجله نکنید
سلام من ۸ ماهه که عقد کردم تو این چند ماهی ۱ ماهم کنار هم نبودیم ۳ شب اولی که با هم عقد کردیم اصلا تمایلی به رابطه از خودش نشون نداده بعد که باهش صحبت کردم چرا اینقدر سرد برخورد میکنی تو عید که با هم بودیم خوب بوده و بهم گفته که تمایلی به رابطه نداره پیش دکتر متخصص رفتیم گفته مشکلی وجود نداره و من واقعا تو این چند مدت اذیت شدم بع یک ماه که از محل کارش میاد میره خونه مادرش چند بار هم پیشنهاد جدایی داده برای طلاق اقدام کردیم ولی الان ازم خواسته که ادامه بدیم خانوادم موافق با ادامه این زندگی نیستن ولی خودم احساس میکنم باز نسبت بهش علاقه دارم با این همه بدی که بم کرده لطفا راهنماییم کنید ممنونم
و این رو هم بگم که مطمئنم که پسر پاک و سالمیه اینکه از جای دیگه بخواد تامین نیاز بکنه کاملا منتفیه فوق العاده پسر کینه ای و مغروریه از موقعی که خانوادم فهمیدن این موضوعو خنمون نمیاد ودر برابر خانوادم موضع گرفته
دوست عزیز اگر ایشون به شما علاقه ای نداشته باشه شما در این زندگی به جایی نمیرسید …
پس خوب فکر کنید و خودتون رو اسیر وابستگی و احساسات نکنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام ۵سال ازدواج کردم یه دختر ۳/۵دارم پارسال شوهرم بهم خیانت کرد ودر همون حین رابطه بخاطر افسردگی حاد دوران بچگی که باقی مونده بود در بیمارستان بستری شد بخاطر اینکه بچم آسیباش نبیند برگشتم گفت جبران می کنه اخلاق اش جزئی عوض شد ولی یکسال بیکار اصلا دل بکاریم نمی ده من به طلاق فکر می کنم آیا دخترم آسیب می بیند؟دخترم آیندش بخطر میفتد؟
به هر حال هر دوی شما در برابر یک انسان بی گناه که به این دنیا دعوتش کردید مسئول هستید … ولی اگر رابطه شما طوری باشه که آسیب روحی به دخترتون بالا باشه پس طلاق بهترین گزینه است و با توجه به مشکلات روحی که ایشون داره میتونه دادگاه حضانت رو به شما بده … بهتره با توجه به شرایط مشاوره کنید و نظر و حمایت خانواده رو هم در این مورد جلب کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
من ۱۹ سالمه و ۶ ماهه عقدم.
شوهرم از یک نوع بیماری روحی رنج میبره… شکاکی . شک به این که همه دروغ گوان همه زن ها با مردی خوابین و همه میخوان سرش کلاه بذارن و اونه که زرنگه و شرلوک هلمزه! از رفتار های عادی برداشت های بسیار پیچیده میکرد طوری که به یه فرد عادی بگی خنده اش میگیره. این مشکلات دست آخر به شکنجه کردن من هم از نظر روحی و هم جسمی و جنسی ختم شد.
الان خونه ی بابامم !!
۱۰ روزی هست که ندیدمش و تازه دوره ی خدمت سربازیش ام شروع شده.
خانوادم بی برو برگرد میگن طلاق… حتی چندتا چندتا وکیل ام استخدام کردن.
ولی من ؟ عاشق همسرمم علارغم همه ی آزارهاش . اون مریضه بخاظر تجربیات تلخ گذشتش . و من با ضعیف بودنم هیچ کاری براش نکردم .
شوهرم از طلاق وحشت داره . میگه خودشو میکشه. گفته ک اون عصبانیت هایی که منجرب ب کتک زدن من شده بخاطر مصرف دارو بدن سازی بوده که تستسترون بدنش رو بالا برده . به دکتر مراجعه کرده تخلیه کرده. و میگه واس درمان بقیه مشکلات قول میده هرماه به روان شناس مراجعه کنه .قول میده قدر زندگیمونو بدونه و حتی همه اموالشو به محض این که برگردم به نامم میزنه. درکل حاضره هرکاری بکنه ولی طلاق نه .میگه طلاقمون نابودش میکنه و مدام التماس میکنه که ازم واسه خوشبخت کردنم فرصت میخواد. من میخوام این فرصت رو بهش بدم میخوام کنارش باشم تا خوب شه چون واقعا دوسش دارم ولی پدر و مادرم… پدرم حتی میگه واسه یه لحظه ام نمیذارم اون روانیه بهت آسیب میزنه. بقیه ام میگن این آدما خوب شدنی نیستن الان جدا نشی سه سال دیگه با یه بچه جدا میشی. حیفه الان که جوونی جدا شو.
من باید چیکار کنم؟ من عاشق شوهرمم اگه الان ترکش کنم تا عمر دارم تو شک این زندگی میکنم که میتونستم کمکش کنم ولی نکرذم. حتی اگه بی نتیجه باشه . ولی از طرفی تو رو خانوادم ک نمیتونم واستم. چی کار کنم؟ خواهش میکنم کمکم کنید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام.دختر ۲۰ ساله هستم و ۱ ساله با مردی ازدواج کردم مطلقه و ۲ تا بچه ۴-۵ ساله دارد.از اول ازدواجم حتی ۱ بار هم خانوادمو ندیدم.مشروب میخوره به من و خانوادم بی احترامی میکنه اجازه نمیده ببینمشون حتی زنگ بزنم بهشون.مشروب میخوره از همه نظر اذیتم میکنه.وسایل خونرو میشکنه میترسم بلایی سرم بیاره.ولی خودش اگه ۱ شب مادرشو نبینه میمیره.مادرش از سر شب میاد خونه ما تا ۵صبح ااینجاس.این کار هرشبشه چون تو یه ساختمونیم.تو همه مسائلمون دخالت میکنه.دلم برای خانوادم پر کشیده از بی کسی دارم میمیرم.تلفن خونرو جمع کرده هیچ وسیله ارتباطی ندارم.بیشتر مشروب خوردنش اذیتم میکنه و خیلیم میخوره.تصمیم به جدایی گرفتم و میدونم که خانوادمم پشتم هستن.میشه راهنماییم کنید آیا جدا شم یا تحمل کنم آیا درست میشه خواهشن جواب بدین ممنون
اینکه خانواده شما میتونن از شما حمایت کنن بسیار خوشحال کننده است .. ولی متاسفانه نوع تصمیم شما به ازدواج با ایشون در چنین شرایطی برای خیلی از افراد سایت که مطلبتون رو میخونن سوال خواهد بود که امیدوارم انگیزه خودتون رو از این ازدواج بیان کنید
اینکه بخوایت ادامه بدید و یا جدا بشید یک تصمیم شخصی خواهد بود ولی نباید انتظار داشته باشید فردی که چنین رفتاری رو داره یک شبه تمام عاداتشو دور بریزه … پس مشاوره و مشورت با خانواده رو فراموش نکنید و اینکه اگر تصمیمی در کار باشه باید قاطع گرفته بشه
بله این که من با این آقا ازدواج کردم برای همه جای سئوال داره.ولی مشکل من اینه که حتی اجازه نمیده تماسی با خانوادم داشته باشم چه برسه به مشورت.خیلی پرخاشگر شدم مدام میگه خانواده من اینجوری اون جوری یعنی حرف های خیلی بدی میزنه که جایز نیست بگم.زن قبلیشو میبینه حتی تازگیا فهمیدم که خونشم میره خیلی عصبیه چند روز پیش زده ویترین خونرو زده شکونده.مشروب خورده بود.مادرش خیلی اذیتم میکنه فکر میکنه من بلایی سر بچه ها میارم.اسم زن قبلی مدام تو زندگیه منه.اول ازدواج گفتن من هیچ وظیفه ای در مقابل بچه ها ندارم ولی الان ازم اانتظار زیادی دارن.بهم شک داره میگه تو یواشکی با خانوادت در ارتباطی.با زدن این حرفا فکر میکنید این چیزا سادس ولی برای من خیلی سخته چون این مشکلات هر شبانه روز داره پیش میاد برای من.میخوام بدونم با این وضعیت زندگی کردن درسته واقعا؟تصمیم من برای جدایی درسته یا دارم تند میرم.اگه بگین چه کاری درسته ممنون میشم مرسی
الي هستم ٢٧ ساله ٣سال هست ازدواج كردم پسرم ٢١ماهه هست و همسرم ٢٩ ساله.در زندگي با همسرم سازش نداريم هر روز بحث بينمان هست همسرم زود عصباني مي شود همه چيز را پرت ميكند به طوريكه اگر من بحث را ادامه دهم لوازم هايي كه جلو ديدش هست را ميشكند بسيار اهل فحاشيست و حتي گاهي دست روي من بلند ميكند بسيار حسود و ايرادگير و حساس هست به طوريكه به كسانيكه حتي يك پله از ما بالاترند دوست ندارد رفت وآمد كند حتي از لحاظ فرهنگي هم مشكل داريم.متاسفانه چون خيلي دوستش داشتم هميشه بعد از دعوا من به طرفش رفتم ديگه بد عادت شده…نا گفته نماند كه ٦ماهي ميشود متوجه شدم ترياك مصرف ميكند و اينكه ماهي يكبار يا حتي ٢ماه يكبار با هم رابطه زناشويي داريم انهم به اصرار من بسيار سرد و بي احساس هست حتي يكبار هم نشده مرا در اغوش بگيرد يا جمله محبت اميز بگويد حتي براي غذا هم تشكر نميكند بسيار خسته ام نميدانم چه كنم؟؟؟لطفا راهنماييم كنيد
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام من مرد ۴۱ ساله و همسرم فرد ۳۵ ساله هست و دارای فرزندی ۷ ساله. حدود ۱۰ سال از زندگیمان میگذره .زندگی خوبی داشتیم( البته کمی با دخالت های خانواده همسرم ) چند ماه پیش متوجه شدم که زنم با گوشی موبایل با یک مرد (غریبه ) حرف میزنه. خواستم طلاقش بدم اطرافیانم مانع این کارشدن. گفتن بچگی کرده آشتیمون دادن.و خودش گفت به خاطر کمبود هایی که قبل ازدواج تو خانواده اش بوده این کارارو کرده . در حین این دعوا باخانواده همسرم هم حرفم شد .الان بنده همیشه به خانومم شکاکم هی میگم نکنه چیزی بینشون بوده که من خبرنداشتم با توجه به این که اون طرف اهل یه شهر دوری بودن و چون همسرم معلم هست با همکاران مردش هم زیادحریمهورعایت نمیکنه. الان ۴ ماه از آشتیمون میگذره ولی تو خونه همچنان اختلاف داریم. همسرم میگه اشتباه کردم ببخش. منم میگفتم استعفا از شغلت بده که مطمئن شوم ازت. اون خیلی لجبازه نه تنها خودش بلکه خانواده اش هم جبهه میگیرن میگه همچین چیزی نمیشه. حالا استعفا هم فعلا ازیادم رفته موندم که چطور با کسی که بهم خیانت کرده به زندگیم ادامه بدم واقعیتش دلم ازش صاف نمیشه. یا طلاقش بدم ؟؟!!!! خواهش میکنم ر اهنماییم کنید از زندگی و کارم هم موندم کارم شده شب و روز فکر کردن و قرص اعصاب خوردن.
گاهی باید دلیل این رفتارو در رفتارهای خودتون جستجو کنید …در زمانی مناسب با ایشون حرف بزنید …. مصداق صحبت کردن با یک مرد رو نمیشه به سادگی اسم خیانت بهش داد
چون موضوع رو برای خودتون سخت تر میکنید … پس دوست عزیز سعی کنید با گفتگو و اگر مقدور شما باشه با مشاوره ای حضوری مشکلتون رو توسط متخصصی بی طرف حل و فصل کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام
من سه ساله ازدواج کردم،نوزده سالمه همسرم بیست وسه سالشه.سر هردعوایی خیلی عصبی میشه.دست به روم بلند میکنه وتازگی ها میزنه وسیله هامو میشکنه.اصلا از کاراش پشیمون نمیشه وبعدش باهام قهر میکنه.همیشه میرم منت کشی وسعی میکنم آشتی کنم تا زندگیم از هم نپاشه.چون تو هر دعوامون بهم میگه ازت راضی نیستم وطلاق بگیریم.چون مهریه ام کمه اصلا ترسی از مهریه دادن نداره.تو دعواهامون شاید من با یه جمله یا کلمه ناخواسته باعث ناراحتیش بشم اما هیچوقت بهش بی احترامی نکردم وبهش فحش ندادم اما اون به من وخانوادم خیلی توحین میکنه …البته میدونم که همسرم ژنتیکی به پدرش هم از جهت عصبی شدن کشیده ویک جورایی عصبی شدنش دست خودش نیست اما هیچوقت بعداز آروم شدنش هم ازم عذرخواهی نمیکنه،همیشه حقو به خودش میده ومنو مقصر میدونه.از شغلش هم ناراضیه وهر بار میاد خونه خیلی ناراحت وعصبیه.من نمیدونم چیکار کنم!همش تو دعواهامون تحقیرم میکنه همش میگه برو خونه بابات.دیگه چقدر سازش کنم؟تازه داشتم فکر میکردم که زندگیم داره خوب میشه،چون هم کارش احتمالا عوض میشد وهم داشتیم پس انداز میکردیم برای خونه دار شدن.
ته دلم دوست ندارم جداشیم ودوسش دارم اماانقدر سختی کشیدم که دیگه تحمل ندارم.به هیچکدوم از اعضای خانوادم هم ذره ای از مشکلاتمو نگفتم تاغصمو نخورن.بارها به دعواهای شدید رسیدیم ومن پایه های زندگیمو سفت وسخت نگه داشتم وگرنه اگه به همسرم بود همون اولین سال، طلاق گرفته بودیم.همسرم خیلی کم طاقته وهیچی براش مهم نیست.اصلا هم احساساتی نیست که بخاطر ذره ای دوست داشتنم حرفی از طلاق نزنه…
اما وقتی که باهم خوبیم هم خیلی خوبه.
اما رفتاراش تو عصبانیت ها کاری کرده که دیگه نمیتونم خانوادمو در جریان نذارم.شما بگید چیکار کنم؟؟؟
با توجه به اینکه ۳ سال از شروع زندگی مشترکتان گذشته است و گفتهاید همسرتان خیلی تعصب دارد، ممکن است خودتان با رفتارهای اشتباه، حساسیتهای همسرتان را بیشتر کردهاید. شما میتوانید با شناسایی رفتارهایی که حساسیت همسرتان را بیشتر میکند و باعث عصبانیت او میشود، تا حد امکان از انجام آنها خودداری کنید. با این حال، اگر احساس میکنید همسرتان دچار بدبینی بیش از حد معمول است، به این نکات توجه کنید.
خودداری از پنهان کاریهای مصلحت آمیز
توصیه میشود در همه حال با شوهرتان صادق باشید و از پنهان کاریهای مصلحت آمیز خودداری کنید. هرچند ممکن است راستگوییتان در کوتاه مدت موجب افزایش ناآرامی بین شما شود اما سرانجام مناسبتری خواهید داشت. این نکته به شدت به همسران افراد متعصب توصیه میشود.
در خور ذکر است پنهانکاری و برملا شدن واقعیت پس از مدتی باعث افزایش بدبینی یا همان تعصبهای بیجای مرد خواهد شد و مشکلات بیش تری در پی خواهد داشت.
به خواستههای غیر منطقی عمل نکنید
به بعضی خواستههای غیر منطقی شوهرتان عمل نکنید. توجه داشته باشید اگر شما به خاطر حفظ زندگی مشترک، حاضر باشید هر خواسته غیر منطقی شوهرتان را انجام دهید، این روال به تدریج طبیعی میشود و ممکن است روزی از این وضعیت خسته شوید که امکان تغییر تا حد زیادی کاهش یافته باشد.
البته لازم به ذکر است نباید با لجبازی و رفتارهایی به دور از ادب از انجام خواسته شوهرتان سرباز بزنید بلکه با گفتوگو در یک موقعیت مناسب، میتوانید او را قانع کنید که خواستهاش منطقی نیست.
خیلی ممنونم برا ی راهنماییتون،مچکراز وقتی که برام گذاشتید
سلام.خانمی۲۸ ساله هستم.همسرم ۲۹ سالشه.خیلی عصبی و بددهنه.از صبح که بلند میشه فحش میده تا شب.دو روز سرکاره و دوروز خونست.وقتی میاد با ترس و لرز شربت میدم دستش.از لحظه ای که میاد اخم میکنه بهم تا وقنی میره.صبح میخوابه ومنومیفرسته برم نون بخرم.غذا میخوره و به جاب الهی شکر فحش پایین تنه میده.هروقت دلش میخواد مشروب میخوره و وحشی میشه.همش بهم تهمت رابطه با مردای دیگه رو میزنه و شبا و ظهرا حتما باید براش قصه بگم و شعر بخونم تا بخوابه.نکنم دعوا میشه.خرجی میده و یخچال خونه همیشه پره اما اخلاقای بدشو نمیتونم تحمل کنم.یه هفتست قهر گردم اومدم خونه پدرم.فردا میخواد بیاد .سر دوراهی ام که برم یا جدا شم.بابام پیره ومیگه جدا شو تا من زندم درستو ادامه بده و برو سرکار.عمرتو تلف نکن.خدایی ام زمان تحصیل درسم عالی بود.ولی ازدواج کردم و نشد ادامه بدم.از طرفی ام مادر شوهرم میگه یه فرصت دیگه به پسرم بده و برگرد.پنج بار فرصت دادم مشاوره هم رفتیم درست نشده.نگرانم اگه بازم برگردم و شوهرم خودشو درست نکنه خدایی نکرده پدر و مادرمم دیگه نباشن ازم حمایت کنن و بچه دار بشم آیندم چی میشه.توروخدا کمکم کنید راه درست کدومه.
همه ما حق داريم خشمگين شويم اما مهم اين است که چگونه خشم مان را ابراز کنيم. خشم مي تواند يک رنجش و ناراحتي جزيي يا در نوع حاد آن، واکنشي فيزيکي و خارج از عرف باشد. واکنش افراد مختلف در مقابل احساس خشم متفاوت است. برخي افراد خشم خود را فرو مي خورند و نمي خواهند کسي متوجه شود که آن ها تا چه حد عصباني و ناراحت هستند.
آن ها به شدت رفتار خود را کنترل مي کنند و هيچ نشانه اي از عصبانيت از خودشان بروز نمي دهند. برخي افراد نيز هنگام احساس خشم، رفتارهاي پرخاشگرانه اي از خود نشان مي دهند. با صداي بلند فرياد مي زنند، ناسزا مي گويند، ديگران را کتک مي زنند، آن ها را مسخره مي کنند، به صحبت ديگران گوش نمي کنند و حقوق ديگران را ناديده مي گيرند.
برخي ديگر زمان احساس خشم آرام ولي محکم صحبت مي کنند و سخن ديگران را قطع نمي کنند، همچنين احساسات خود را شفاف و محترمانه بيان مي کنند آن هم بدون اين که حقوق ديگران را ناديده بگيرند. به اين رفتارها، رفتارهاي جرات مندانه مي گويند. فرد با کمک رفتار جرات مندانه مي تواند بدون پرخاشگري، بددهني و خودخوري به ديگران نشان دهد که عصباني و ناراحت شده است. درادامه راهکارهايي براي مديريت خشم و پرخاشگري مي آيد.
ناکامي اصلي ترين دليل پرخاشگري
يکي از مهم ترين علل اصلي پرخاشگري، ناکامي در تامين نيازهاست. فرد زماني که نيازهايش از جمله نياز به محبت، توجه يا احترام برآورده نشود، احساس ناکامي مي کند و اين ناکامي زمينه ساز بروز پرخاشگري مي شود.
چند راهکار براي رفتار با همسر پرخاشگر
به رفتارهاي درست همسرتان هر چند ناچيز و اندک باشد توجه و احساس خوب خود را در مورد رفتارهايش بيان کنيد.
هرگز مقابله به مثل نکنيد و به بددهني هاي وي پاسخ ندهيد زيرا اين رفتار موجب تشديد رفتار همسرتان مي شود.
زماني که همسرتان در وضعيت روحي مناسبي قرار دارد، درباره تاثيرات منفي بددهني بر احساس و رفتار شما و زندگي مشترک تان صحبت کنيد.
در صورتي که همسرتان دوستان ناباب و بددهني دارد، سعي کنيد ارتباط او را با آن ها به روش هاي مختلف و با تدبير، کمتر و در نهايت قطع کنيد و همزمان ارتباط خود را با بستگان و دوستاني که رفتارهاي مناسب وبهتري دارند، افزايش دهيد.
به خودتان مسلط باشيد. بسياري از جر و بحث ها و مشکلات بين زوجين، به دليل تسلط نداشتن آن ها بر هيجانات به وجود مي آيد. گاهي اوقات زوجين با واکنش نامناسب از جمله (بي اعتنايي و بي توجهي، پرخاشگري و خشونت) ناخواسته به رفتارهاي اشتباه يکديگر دامن مي زنند و متاسفانه چرخه معيوبي را ايجاد مي کنند به اين معنا که رفتارهاي منفي همسر باعث خشم و عصبانيت زوج يا زوجه مي شود و رفتار خشمگين زوج يا زوجه باعث افزايش رفتارهاي منفي همسرش خواهد شد. دقت کنيد در اين چرخه معيوب گرفتار نشويد.
توصيه هايي به همسران پرخاشگر
در ادامه راهکارهايي براي مديريت خشم به همسران پرخاشگر ارائه مي شود:
موقعيت را ترک کنيد. زماني که فکر مي کنيد در صورت ادامه بحث ديگر نمي توانيد خشم خود را کنترل کنيد ادامه صحبت تان را به زمان ديگري موکول کنيد، با اين کار به خود و همسرتان فرصت مي دهيد تا از عصبانيت و خشم فاصله بگيريد و رفتار مناسب تري داشته باشيد.
براي اين منظور مي توانيد به همسرتان بگوييد: «الان شرايط روحي مناسبي نداريم، ممکن است حرف هايي بزنيم که بعدا هر ۲ پشيمان شويم. بهتر است در شرايط بهتري با يکديگر صحبت کنيم» يا اين که «من الان عصباني ام، بعدا در مورد اين موضوع صحبت خواهيم کرد.»
احساس منفي خود را بيان کنيد. نکته مهم اين است اگر ناراحتي خود را به زبان نياوريد کسي نمي داند که شما چه احساسي داريد. به جاي نمايش خشم و پرخاشگري (به طور مثال اخم کردن، سخن نگفتن، داد و فرياد زدن، فحاشي و بددهني) با استفاده از کلمات مناسب احساس خود را بيان کنيد.
در زبان فارسي واژه هاي گوناگون و متنوعي براي بيان احساسات و افکار وجود دارد. مثلا بيان کنيد «زماني که به حرف هاي من توجه نمي کني، ناراحت مي شوم». با بيان احساسات خود، زمينه مناسبي را براي حل مشکلي که چنين احساساتي را به وجود آورده است، فراهم مي کنيد.
مراقب کلام خود باشيد. تحقير، توهين، تهديد، سرزنش و پرخاشگري نکنيد. دقت کنيد اگر صداي تان بلندتر از همسرتان باشد يا به تندي و با پرخاشگري با وي صحبت مي کنيد کمي مکث کنيد تا آرام شويد. دشنام و ناسزا بحث را به مشاجره تبديل مي کند. همچنين گاهي مي توانيد موضوع بحث را تغيير دهيد. براي مثال فرض کنيد در خلال بحث به جاي پاسخ «نه» از ناسزا استفاده شود. از اين لحظه به بعد خواهيد ديد که موضوع بحث هر چه باشد، به رد و بدل دشنام ميان دو فرد تبديل مي شود.
به پيامد رفتار خود فکر کنيد. فحاشي و بددهني از اعتبار و احترام شما مي کاهد، روابط شما را با ديگران به خطر مي اندازد، موجب آزار ديگران مي شود و مهم ترين پيامد آن اين است که شرايط را بحراني تر و سخت تر مي کند.
خود را آرام کنيد. تکنيک هايي مانند تنفس عميق، شست و شوي دست و صورت، نوشيدن آب و پياده روي در کاهش خشم و عصبانيت موثر است.
مسائل و مشکلات خود را حل کنيد. به اين موضوع فکر کنيد که آيا فحاشي و بددهني به حل مشکل شما کمکي خواهد کرد؟ فحاشي نه تنها به حل مشکل کمکي نمي کند بلکه به تيره شدن روابط بين شما و اطرافيانتان مي انجامد.
بدين منظور نخست مشکل خود را به طور دقيق تعريف و سپس راه حل هايي براي آن انتخاب کنيد، آن گاه نکات مثبت و منفي هر راه حل را بررسي و در پايان بهترين راه حل را انتخاب کنيد.
از عذرخواهي نترسيد. اگر متوجه شديد رفتار شما باعث ناراحتي و عصبانيت همسرتان شده است، عذرخواهي کنيد. اين موضوع براي ترميم رابطه و کاهش اثرات زيانبار پرخاشگري ضروري است.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام خسته نباشید من الان سه ساله ازدواج کردم ی بچه دو ساله دارم . اول زندگیمون خیلی باهم خوب بودیم ولی از موقعی که وارد خونه مادر شوهرم اینا شدیم مشکلاتمون شروع شد . ما طبقه پایین اونا زندگی میکنیم . مثلا بعد زایمانم پدرشوهرم کلی حرف بم زد ک تو کثیفی ب شوهرت نمیرسی همیشه برا بقیه ارایش میکنی خونت مثه طویله ی و …. . این گذشت و هر از چند گاهی باز این حرفارو میزد در صورتی ک من اینطور نیسم . نمیگم مشکل ندارم چا دارم ولی دیگه تا این حد نیستم . شوهرم قبل ازدواج اعتیاد داشت الانم داره . تا الان۴بار ترک کرد باز رفت سمتش . دیگه ی ساله ک حرفایه پدر شوهرمم رو شوهرم تاثیر گذاشه همیشه واس کوچیکترین چیزا گیر میده و ایراد میگیره .تا الان دو سری مادر شوهرم بخاطر اینکه من بچمو دعوا میکردم و ی سری داشتم تنه بچه لباس میکردم بهونه میاورد من هل اروم دادم بچه رو ک ساکت شه مادر شوهرم اومد منو زد . ی سرسم جلو شوهرم باز بخاطر دخترم منو زد و شوهرم هیچی نگف. در کل الان زندگیم رو هوای دیگه کارمون ب طلاق رسیده . من عاشق شوهرمم ولی برام تحمل رفتارا سخته . بش دیروز میگم منوببر ی خونه دیگه . دیگه نمیتونم تحمل کنم بهونه پول میاره در صورتی ک میتونه ی خونه اجاره کنه . تو این مدت ب من خرجی نمیداد منی ک همیشه خونه پدرم بهترینارو میپوشیدم خونه شوهرم مثه گداها میگردم . دیشب بچمو اومد ازم گرف . اول گف نمیای گفتم تو اون خونه ن بچرو گرفت . من چن وقته ازین شوهر هیچ محبتی نمیبینم . الانم خونه پدرم اومدم . دیگه بخدا موندم چیکا کنم . از دیشبه بچمو بردن دارم دیوونه میشم .
دوست عزیز وقتی زندگی به این مراحل برسه چنین مشکلاتی هم همراهش هست و اگر قرار نیست ادامه بدید باید قبولش کنید
در این موارد یا باید گذشت کنید و صبوری پیشه کنید و هر اتفاق و رفتاری رو تحمل کنید یا اینکه باید همین روال رو ادامه بدید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام پری هستم ۲۹ساله وهمسرم ۳۲ساله.۱۵ماهه ازدواج کردم الآن ۹ماهه باردارم.مشکل من اینه که خانواده شوهرم کلاهبردار ازآب دراومدن پدرشوهرم وام های زیادی روبه اسم شوهرم گرفته وحتی یک قسط هم پرداخت نکرده بابت بدهیاش.علاوه براین بدهیای شخصی هم داره شوهرمم داره راه باباشو میره.حالا تمام طلبکاراشون یاسراغ من میان یا خانواده م.اخیرا داداشام بهش تذکرشدید دادن که دست ازاین حرام خوریا بردارن.بعدمتاسفانه ۲۷ آبان ساعت نه ونیم شب با اسلحه شکاری شیشه های خونه بابامو متلاشی کرد فقط خدارحم کرد هیچ کدوم ساچمه نخوردیم.حتی پیش خودش نگفت زنم حاملست ممکنه بچش یاخودش از ترس بمیرن.حالا خانوادم شکایتش کردن هنوز دادگاه نگفته بریم به مشکلمون رسیدگی کنن.خانواده م هم میگن باید طلاق بگیری.یا ما یا اون.از طرفی هم من زندگیمو دوست دارم.بچمو دوست دارم آبرومو دوست دارم.الآن بین دوراهی خیلی بدی گیر کردم.ازطرفی خودم بیماری ام اس دارم.استرس وفشار روحی دشمن جونمه.عاجزانه خواهش میکنم با این اوصاف خانواده مرفه وآبرومندخودمو انتخاب کنم یا شوهروبچمو.البته شوهرم اوضاع مالیشم خوب نیست.هرچی کارمیکنه میده خانواده ش.شدیدا نیاز به راهنماییتون دارم.
نیازی به این همه نوشتن نیست …شما شرایط رو دیدید و بهتر از هر کسی میتونید آینده رو ببینید
اگر دوست دارید خودتون رو با دوستش دارم توجیح میکنید پس ادامه بدید و زبان به گله و شکایت باز نکنید و پای همه چی بمانید
چون اسلحه کشیدن موردی نیست که به سادگی از کنارش رد بشید مگر اینکه واقعا” بخوایت چشمتون رو برروی واقعیت ببندید
و در مورد کارش و پولش که به خانواده هم میده نباید حساسیت به خرج بدید …وشرایط رو بپذیرید ….
وی اگر شوهرتون پذیرفت راهش اشتباهه و خواست جبران کنه بحث دیگریست که نیاز به زمان و جلب اعتماد خانواده ها داره
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام من ۱ساله ک عقد هستم میخام طلاق بگیرم یا خودکشی کنم پشیمونم ک چرا ازدواج کردم
قبل از فکر کردن به طلاق این سوالات رو از خودتون بپرسید
چرا می خواهم طلاق بگیرم؟
تصمیم به طلاق معمولاً منشایی دارد و از ضعف ارتباطی میان زوجین ناشی می شود. در این شرایط بهتر است ابتدا به دلیلی که باعث شده به طلاق بیاندیشید فکرکنید و با گفت وگو با همسرتان سعی کنید مسئله را باز کرده و به یک راه حل برسید. در شرایطی که توانایی برقراری ارتباط صحیح را ندارید می توانید از یک مشاور کمک بگیرید تا این مسئله را حل کند.
آیا می توانم هنوز با همسرم حرف بزنم و به صحبت هایش گوش دهم؟
بسیاری از زوجینی که تصمیم به طلاق می گیرند افرادی هستند که تمایلی به شنیدن حرف های طرف مقابلشان ندارند و با لجبازی مرتب حرف خود را تکرار می کنند و نمی خواهند با دیدگاه طرف مقابل آشنا شده و او را درک کنند. سعی کنید در یک رابطه کمی منطقی تر برخورد کنید. به نوبت حرف بزنید و با قرار دادن خود به جای دیگری سعی کنید تا حدی او را درک کنید.
آیا در زندگی مشترکم خوشبختم؟
تمام افراد مجرد زندگی خود را برحسب شرایط کاری و شخصی شان برنامه ریزی می کنند اما با ازدواج، برای رسیدن به خوشبختی در زندگی مشترک تلاش می کنند. زوج هایی که احساس می کنند در زندگی فردی خوشبخت تر از زمانی بوده اندکه مزدوج شده اند منطقی است که به فکر جدایی باشند.
عاشق همسرم هستم؟
دوست داشتن را با میل جنسی به همسر اشتباه نگیرید. اگر از همسرتان احساس انزجار ندارید یعنی هنوز می توان با گفت وگو مسئله را حل کرد.
از هم طلاق عاطفی گرفته اید؟
برخی از زوج ها ۱۰ یا ۲۰ سال است که زیر یک سقف با هم زندگی می کنند اما علناً دیگر ارتباطی میان آنها نیست و هر یک سمت و سوی زندگی خود را یافته اند. در این شرایط دیگر طلاق رخ داده است. اما اگر یکی از زوجین هنوز در زندگی به ثبات روحی نرسیده یعنی می توان با گفت و گو مسئله را رفع کرد.
آیا می توانید از پس مسائل مالی به تنهایی برآیید؟
آیا می توانید به تنهایی از پس هزینه های زندگی برآیید؟ در صورتی که جواب مثبت است می توانید طلاق بگیرید اما اگر این طور نیست بهتر است با همسرتان به توافق برسید.
می توانید با خیانت کنار بیایید؟
گاه خیانت همسر زمینه ساز طلاق است. بر خلف آنچه همگان فکر می کنند که خیانت سبب نابودی رابطه همسران می شود گاه این رفتار اشتباه می تواند به یاد یک نفر بیاندازد که تا چه حد از از دست دادن همسرش واهمه دارد و سبب نزدیکی بیشتر زوجین به هم شود.
لازم است به خاطر فرزندانم تحمل کنم؟
برخی زوج ها برای طلاق مصمم هستند اما به خاطر فرزندان شان به زندگی ادامه می دهند. این کار اشتباه است. آسیب ناشی از مشاجرات مکرر زوج می تواند سبب جراحاتی بر روان کودک شود که جبران ناپذیر است.
سلام با خانمم نزدیک ۲ سال ازدواج کردم و ۱ سال هست خونه خودمون هستیم
ایشون فوق العاده قدرت طلب هست و سر هرچیزی دستور میدهد دعوا میکند بحث میکند فحش میدهد و … همیشه تو اینترنت در مورد راهکارا جستجو کردم ولی همیشه قضیه برعکس بوده یعنی مردها این مشکل رو داشتند واقعا رابطه ما سرتاسر پر از دعواهای وحشتناک هست منم آدمی نیستم که بتونیم با این رفتارها کوتاه بیام شاید منم یکم قدرت طلب هستم ولی یک دهم خانمم
از همون اول هر دعوایی پیش اومده حرف از طلاق و مهریه زده نزدیک ۱۰۰۰ سکه هم مهریه داره و همیشه تهدید میکنه بدبخت میکنم بیچارت میکنم و…
از آبروریزی و هیچ کاری ابای نداره و واقعا بعضی وقتی ترسناک میشه
روزهای که براش هزار فداکاری کردی محبت کردی و … به راحتی با یه موضوع بچه گانه همه چی رو خراب میکنه و تمام اون اتفاق تکرار میشه
از طرفی زندگی رو دوست داشتم ادامه بدم و امیدوار بودم این رابطه بهتر بشه
اما فکر نمی کنم دیگه راهی باشه
تصمیم دارم از این به بعد کمی بهش بی اعتنایی کنم طوری که بفهمه دیگه نمیخوام این شکل از رابطه رو
البته چند بارهم خواستم اینکار رو بکنم ولی اینقدر شخصیت قوی داشته که خودم مجددا کم اوردم وبیخیال شدم.
لطفا اگه میتونید راهنمایی کنید.
وقتی لجبازی بین زن و شوهر اتفاق بیافتد، اگر هیچ کدام از آن ها سعی نکنند که این مشکل را بر طرف کنند، زندگیشان رو به تعارض می رود. قضییه وقتی حادتر می شود که در این میان فرزندی هم وجود داشته باشد، که دیگر کار بسیار بسیار سخت تر می شود و آن فرزند هم ممکن است دچار اختلالات اضطرابی شود.
سوالی که برای خیلی از افراد ممکن است ایجاد شود، این است که در هنگام مواجه شدن با لجبازی همسر، بهترین اقدام و بهترین کار چیست؟
از اولین و مهم ترین راهکارهای برخورد با لجبازی همسر، در لحظه اول سکوت کردن می باشد. زیرا اگر در برابر این حالت ما هم شروع به نشان دادن خشم داشته باشیم، لجبازی همسر بیشتر و بیشتر می شود. پس در درجه اول و در قدم اول سعی کنید با این رفتار مدارا نمایید. یکی از علت های ایجاد لجبازی عدم خود باوری و نداشتن اعتماد به نفس کافی می باشد. افرادی که اعتماد به نفس ندارند و به خودشان باور ندارند، سعی می کنند که اقتدارشان را به صورت لجبازی نشان بدهند.
عامل دیگری که می تواند در ایجاد این حالت کمک کند، لحن صحبت کردن و گفت و گوی طرفین است. برخی اوقات اینقدر لحن صحبت خانم و یا آقا بسیار تند و یا با کنایه است، که باعث می شود طرف مقابل لجبازی کردن را در پیش بگیرد.
وقتی لجبازی بین زن و شوهر اتفاق بیافتد، اگر هیچ کدام از آن ها سعی نکنند که این مشکل را بر طرف کنند، زندگیشان رو به تعارض می رود.
راهکارهایی برای از بین بردن لجبازی همسر:
– در هنگام ایجاد حالت لجبازی در همسرتان، در آن لحظه با او مدارا نمایید.
– در این حالت سعی کنید از لحن کلمات منفی و همراه با کنایه استفاده نکنید. زیرا منجر به بالا رفتن لجبازی همسرتان می شود.
– با همسرتان بحث نکنید و عصبانیتش را بیشتر نکنید. زیرا در این حالت ممکن است که خود شما هم به این ویژگی منفی مبتلا شوید.
– سعی کنید همسر لجبازتان را در لحظه لجبازی به آرمش دعوت کنید.
– مهارت های انتقادپذیری را یاد بگیرید و ویژگی های منفی همسرتان را حتما طبق قاعده به او بگویید. زیرا اگرهمسرتان متوجه شود که از طرف شما مورد تحقیر قرار گرفته است، لجبازیش بیشتر و بیشتر می شود.
– در گفتن ویژگی های منفی همسرتان بسیار مواظب باشید. سعی کنید موقعیت سنجی را داشته باشید. در یک موقعیت مناسب که همسرتان در شرایط جسمانی و روحی متعادل قرار دارد، یکی از ویژگی های منفی او را بیان کنید.
– تا زمانی که همسرتان در حالت های عصبی و عصبانی بودن به سر می برد، سعی کنید راجع به آن موضوعی که لجبازی همسرتان را برانگیخته کرده است، صحبت نکنید.
– تمرین کنید که ویژگی های مثبت همسرتان را به او یاد آوری کنید تا اعتماد به نفسش بالاتر برود.
– همسرتان را به دلیل انجام دادن کارهای مثبت، هر چند کارهای کوچک و کم اهمیت تر، تحسین کنید.
– نیازهای روانی- اجتماعی همسرتان را بشناسید و سعی کنید آن ها را بر آورده نمایید.
– اگر همسرتان در حالت لجبازی دقایق طولانی را به بحث کردن و حرف زدن طولانی پرداخت، اجازه بدهید که حرفهایش را کامل بزند تا تخلیه هیجانی بشود.
– اگر در خود توان تحمل با لجبازی همسرتان را ندارید، یک فعالیت آرامبخش مثل دوش گرفتن؛، تنفس عمیق یا ریلکسیشن را انجام بدهید تا به آرامش نسبی برسید.
– مهارت های گفت و گوی صحیح را یاد بگیرید.
– در صحبت کردن با همسرتان سعی کنید جملاتتان را با تو شروع نکنی. زیرا فاعل تو، نشان دهنده مقصر بودن و یا سرزنش کردن هست. بهتر است جمله های ما با فاعل من شروع بشود.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام من ۴ ساله ازدواج کردم ۲ سال عقد و سال هم هست که خونه خودمم در تمام این ۴ سال هر وقت باشوهرم بحثمون میشد اون از کوره در میره و بیشتر اوقات دست روم بلند میکنه با هیچ کس هم کنار نمیاد نه خواهر برادراش و نه خانواده من به حدی که تقریبا با همه قطع رابطه داره خیلی به خانواده من بی احترامی میکنه و حرفای زشتی بهشون میزنه من تا الان هرچی میدیم صبر میکردم و یه جوری اوضاع آروم میکردم اما دیگه احساس میکنم نمیتونم باهاش زندگی کنم البته شوهرم از نظر مالی و احساسی وقتی خوب باشه کم نمیذاره اما نمیشه که در ها رو ببندیم و دو تایی تنها باشیم آیا تصمیمم برایه طلاق اشتباهه یا درست لطفا کمکم کنید
تنها برخی از افرادی که دست به خشونت میزنند، دچار اختلالات روانی هستند. گرچه برخی از افرادی که دست به خشونت خانگی میزنند دچار اختلال شخصیت هستند، اما همیشه بیماران روانی نیستند که مرتکب این رفتارها میشوند. در صورتی که فرد مقابل شما به اختلال شخصیت دچار باشد، میتوانید پیش از اینکه پای خشونت به رابطهتان باز شود، با تشخیص برخی رفتارهای شدید و کاملا مشخص از بیماری او باخبر شوید.
این افراد دارای افکاری ناسالم هستند و البته از نظر خودشان رفتارهایشان کاملا طبیعی و سالم است. آنها ناگهان خشمگین میشوند، از کوره در میروند، در کنترل رفتارهایشان ناتوان هستند و گاهی دچار سوءمصرف مواد مخدر هم میشوند که باعث تشدید رفتارهای نادرستشان میشود.
چهار ستون روانش سالم است؟
تنها مبتلایان اختلال شخصیت نیستند که دست به خشونت خانگی میزنند. گاهی فرد دچار این اختلال نشده اما رگههایی از آن را در رفتارها و شخصیتش میتوان دید. فردی که همه علائم این اختلال را ندارد اما رگههایش را در رفتارهای خود نشان میدهد، تکانهای است. یعنی نمیتواند هیجانهایش را کنترل کند و به این هیجانات اجازه میدهد که ناگهان به عمل تبدیل شوند.
خشم آنها میتواند به آزار جسمی هم تبدیل شود و نشان دادن رفتار انفجاری هم میتواند یکی دیگر از ویژگیهای این افراد باشد. این افراد گرچه بهطور کامل علائم اختلال شخصیت را ندارند، اما میتوانند بهشدت آسیبزننده باشند و خشمشان به سادگی به رفتار تبدیل شود. البته اگر آنها را در شرایط و محیطی دیگر ببینید، ممکن است از این واقعیت بیخبر بمانید، چراکه این افراد در مواقع دیگر میتوانند بسیار آرام و راحت به نظربرسند.
ظاهری مودب و باوقار دارد؟
برای تشخیص اینکه آیا فرد در آینده رفتارهای خشونتآمیز در محیط خانه از خود نشان دهد یا نه، نمیتوانید رفتارهای اجتماعی او را مبنای قضاوت قرار دهید. شما به محیطی نیاز دارید که فرد معمولا در آن به چنین رفتارهایی دست میزند و واقعیت تلخ این است که در بسیاری موارد، شکلگیری رابطه زن و شوهری است که به او بستری برای نشان دادن این رفتارها میدهد.
گذشته از این، در اغلب موارد حتی خود فرد هم نمیداند که قرار است در آینده به یک خشونتگر تبدیل شود. برای مثال همسرش را کتک بزند و اگر پیش از این چنین رابطهای را تجربه نکرده باشد، احتمالا از داشتن چنین قابلیتی، بیخبر خواهد بود. در بسیاری موارد دشواری تشخیص این آدمها بیشتر از آنچه تاکنون گفتیم، است چراکه آنها ممکن است با روی آوردن به یک مکانیسم دفاعی، در مواقع دیگر رفتاری کاملا متضاد از خود نشان دهند و کاملا آرام و مبادی آداب باشند.
زود از کوره در میرود؟
آدمهایی که کمی تند مزاج هستند، پتانسیل تبدیل شدن به یک خشونتگر را دارند اما همیشه به چنین فردی تبدیل نمیشوند اما اگر فردی که اهل خشونت است، به شکل مرضی این رفتار را ابراز کند، خشونتگری او تنهامحدود به چهاردیواری خانه نمیشود.
چنین فردی ممکن است هر کسی را مورد ضرب و شتم قرار دهد و مشکلش آنقدر واضح است که به راحتی میتوان آن را تشخیص داد. اما همانطور که گفتیم، همه خشونتگرها بیمار نیستند و در بسیاری مواقع، در مقابل کسی دست به خشونت میزنند، آزار جسمی میرسانند، فحاشی میکنند و او را در معرض آزار روانی قرار میدهند که اجازه این کار را به آنها میدهد.
قربانیان چه کسانی هستند؟
خشونت خانگی تنها کتک زدن نیست؛ ما در ادامه به شما میگوییم که چه کسانی در یک رابطه پر از خشونت قرار میگیرند؟
اعتماد به نفسشان پایین است
کسانی که به فرد خشونتگر اجازه نشان دادن چنین رفتارهایی را میدهند، اغلب اعتماد به نفس پایینی دارند. این افراد قدرت بیان خواستههایشان را ندارند و نمیتوانند در مقابل آنچه که از نظرشان نادرست یا حتی ظالمانه است، ایستادگی کنند.
میترسند
ترس از آینده باعث میشود قربانیان در رابطهای ناسالم بمانند. ازدواج به دلیل ترس از ماندن در خانه پدر، ترس از تنها ماندن، ترس از مسخره شدن به خاطر تجرد در سن بالا و. . . قطعا تبعات خوشایندی نخواهد داشت.
بهخاطر ترس به خانه بخت رفتهاند
افرادی که از سر ترس ازدواج میکنند، حتی اگر خودشان هم ندانند این پیام را به فرد مقابلشان هم منتقل میکنند. همسر آنها فکر میکند «هرکاری بکنم او میماند» و به همین دلیل تلاشی برای هدایت رابطه به مسیری سالم نمیکند. همه ما از لحظهای که با هم آشنا میشویم به شکل خودآگاه و ناخودآگاه همدیگر را چک میکنیم و با جملههایی که میگوییم و رفتارهایی که انجام میدهیم، خود را به دیگری معرفی میکنیم و حتی به بخش گستردهای از رفتار او هم شکل میدهیم.
آدمی که ناخودآگاه این باور را منتقل میکند که من از تنهایی میترسم و از اینکه تو از رابطه بیرون بروی میترسم، به فرد مقابلش این پیام را میدهد که حتی اگر قربانی خشونت شوم هم چارهای جز ماندن در این رابطه ندارم. مثال سادهاش خانمی است که میگفت: «به خواستگارم گفتم که من از پدرم خیلی میترسم و نباید بعد از ساعت ۱۰ به خانه ما زنگ بزنی.»
آقای خواستگار بعد از این ساعت به او زنگ زده بود و خانم میگفت: «من ۴۵ دقیقه با او صحبت کردم که چرا ۱۰ به بعد زنگ زدی.» همین اتفاق ساده چه پیامی را به مردی که در این رابطهاست میدهد؟ درواقع به او میگوید که من از تو بیشتر از پدرم میترسم و به سادگی زمینه قرار گرفتن در رابطهای یکطرفه و حتی خشونتآمیز را فراهم میکند.
حواسشان به خط قرمزها نیست
هر فرد خط قرمزهایی برای خودش دارد و وقتی طرف مقابل آگاهانه یا ناآگاهانه آنها را زیر پا بگذارد، به او واکنش نشان میدهد. این واکنش میتواند کلامی یا غیرکلامی باشد و باعث شود در آینده این خطوط قرمز به رسمیت شناخته شده یا شکسته شوند. وقتی فرد به شکسته شدن این مرزها واکنش نشان میدهد اما فرد مقابل دوباره این رفتار را تکرار میکند، چه پیامی منتقل میشود؟ این پیام که «هرکاری میخواهی بکن؛ من خیلی ناراحت میشوم اما در رابطه میمانم».
جای بهتری برای رفتن ندارند
همه افرادی که مورد خشونت خانگی قرار میگیرند به بیرون آمدن از رابطه ناسالم فکر نمیکنند. در شرایطی که حمایت اجتماعی چندانی از این افراد صورت نمیگیرد، قربانی به خود میگوید اگر رنج ماندن در این رابطه را بکشم، بهتر از آن است که تنها شوم و به خیال خودش بین بد و بدتر یکی را انتخاب میکند. طلاق و زن مطلقه بودن در جامعه ما هنوز کاملاً پذیرفته شده نیست و از آنجا که هر کشوری فرهنگ خود را دارد، نمیتوان انتظار داشت فردی که بعد از طلاق آینده تلختری در انتظارش است و از حمایت اجتماعی و حتی خانوادگی برخوردار نیست، بهخاطر ترک این خشونت، به بستر خشونتبارتری وارد نشود.
نمیخواهند به ضعفشان اعتراف کنند
کتک خوردن به معنی ضعیف بودن است و خیلی سخت است که فرد اعتراف کند که «من ضعیف هستم!». بیان خشونت و صحبت کردن در مورد آن، در درجه اول یعنی قبول چنین ضعفی. به همین دلیل بسیاری از قربانیان سکوت را انتخاب میکنند و توان به اشتراک گذاشتن اندوهشان را با دیگران ندارند.
آینده روشنی برای خود نمیبینند
«طلاق بگیرم بعد چه کنم؟» این سوالی است که خیلی از قربانیان پاسخ خوشایندی برایش ندارند. اگر به خانه پدرم برگردم و آنجا هم مورد خشونت قرار بگیرم چه؟ اگر از پس تنها زندگی کردن بر نیایم چه؟ اگر دوباره با کسی ازدواج کنم که من را کتک بزند چه؟ پاسخ مبهمی که برای همه این سوالات وجود دارد، میتواند میل قربانی به ماندن در رابطه را بیشتر از ترک کردن همسر خشونتگرش کند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام خانمی ۲۰ساله هستم شوهرم ناهار نمیاد خونه میگه خسته میشی نزدیکم نمیشه میگه اذیت میشی منو خونه کسی یا عروسی نمیبره میگه شاید حرفی بهت بزنن ناراحت بشی گاهی بعضی شبا نمیاد خونه که میترسم نمیدونم چرا ؟ وقتی حرف طلاق میشه میگه بریم جدا شم بمونم؟
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام به خانوم دکتر عزیز. خانومی ۳۰ساله هستم.همسرم۳۳سالست. هفت سال پیش با وجود مخالفتهای شدید خانواده ام(اینده بهتری برام در نظر داشتن)ازدواج کردم.در این مدت تنها مشکل من خیانتها و شیطانتهای همسرم شدم.اما هربار با عذرخواهی و گریه خواست که به زندگی ادامه بدیم و ادم درستی شده.سری اول ۱۰روز خونه پدرم رفتم اما با وساطتهای خانوادهها و اصرارهای همسرم برگشتم.خانواده ام زیاد تمایل به طلاق ندارن.چندماه پیش دکتر روانشناس رفتیم.که گفتن نواسانات روحی داره و مسعله شیطنتها ریشه در ژنش هست.به روانپزشک ارجاع داد.اما همسرم داروهارو استفاده نمیکنه.همش میگه من درست شدم اما من صدمات روحی شدیدی خوردم.الانم نمیدونم برای اینده چه تصمیمی بگیرم همسرم هم حاظر به طلاق نیست.از لحاظ چه ظاهر،چه تناسب اندام،..در حد بسیار مطلوب هستم..اما نمیدونم چرا اینقد تمایل به جنس مخالف داره. همش نگرانم که عمرمو بیهوده با کسی که اینقد صدمات روحی بهم زد و اینقد با اضطراب بگذرونم.سر دوراهی موندم.نمیخوام بعدها از تصمیمی که گرفتم پیشمون باشم.
با سپاس
ب
شما از هر کسی بهتر میدونید آیا زندگی با چنین فردی آینده ای داره یا خیر ؟
شما میدونید شرایط امروز چطوره و میتونید تصمیم گیری کنید .. پس میتونید امروز تصمیم گیری کنید یا با این رفتارش کنار بیایت
متاسفانه بی وفایی و خیانت همیشه وجود داشته و همواره جای صحبت و بحث را در مورد آن باز نموده است. امروزه برخی از كانالهای تلویزیونی در مورد این موضوع برنامههای متعددی دارند اما براستی چرا برخی از مردان خیانت میكنند؟
همه مردان تا حدی میدانند كه خیانت، كار درست و پسندیده ای نیست و از ابتدا اكثر آنها حتی فكر خیانت را هـم به سـر خطور نـمی دهند ولـی مـتاسـفانه گاهی دچار این اشتباه و گناه بزرگ میشوند. در ادامه ۱۰ دلیل اصلی خیانت در مردان را میخوانید.
دلیل شماره یك خیانت شوهر به همسر : از بین رفتن عشق و علاقه
افسوس كه پس از گذشت زمـان طـولانــی با هــم بـودن، بـرخــی مـردان آن عــشـق و عــلاقه و احـساساتـی را كه در ابتدا به همسرشـان داشتند، از دست می دهند. اما این رابطه به جزئی از وجودشان مبدل شـده. جـدایی بسیار دردناك و تاثر برانگیز است. پس به جای جدایی باید چاره ای اندیشید و به زندگی شیرین در كنار هم ادامه داد.
دلیل شماره دو خیانت شوهر به همسر : عدم جذابیت همسر
سر كردن مدت طولانی با یكدیگر گاهی اوقات باعث تنبلی و سستی زنان میشود. به این معنا كه دیگر به سر و وضع خود نرسیده و جذابـیـتی نـدارد و مانـنـد گـذشته به شیفتن شوهرشان نمیپردازند. مرد نیز دیـگر همـسرش را زیبـا نیـافته و زنـدگی با او هیجان و لذت قدیم را نخواهد داشت.
دلیل شماره سه خیانت شوهر به همسر : سهل انگاری زنان
اكثـر زنـان خـیـلی سـریـع و راحت شوهرشان را به خـاطر رفتارهای بی وفـا مـنـشـانـه او میبخشند كه این موضوع شاید به دلیل ترس از تـنـهایی و یا فطرت رقیق القلبی زنان باشد. حتی ممكن است برخی از زنان خود را مقـصر اصلی خیانت شوهرشان پنداشته و قدمهایی رابرای بهبود روابطشان بردارند. این واقعیت كه بسیاری از زنان به شوهرشان اجازه گریز از جرم و جنایت را میدهند ممكن است موجبات مضاعف شدن مشكلات آنها را فراهم آورد.
دلیل شماره چهار خیانت شوهر به همسر : اخلاق و رفتار غیر قابل تحمل همسر
رفتارهای زشـت، نــق زدنــهـای دائـمی، نزاعها و مجادلههای فراوان دسـتور العمـل مناسبی برای ایجاد سردرد است و در تصـور برخـی مـردان ( البته به غلط )، خـیـانت بهترین راه فرار از جهنم خانه بوده و بهتر از آسپرین به درمان سـردرد كمك میكنــد.
دلیل شماره پنج خیانت شوهر به همسر : بولهوسی و هوسرانی
این یك حقیقت غیر قابـل انـكـار اسـت كـه مـردان هوسران توانایی نه گفتن در روابط جنسی را ندارند. گاهی ممكن است موقعیتی ایستادگی ناپذیر برایشان پیـش آید. در ایـن زمان مردان بی جنـبه و هوسـبـاز تصـور میكنـنـد كـه این موقـیت شاید دیـگر هرگز در زندگی آنها ایجاد نشود و تن به زشتی میدهند.
دلیل شماره شش خیانت شوهر به همسر : عقدههای جنسی
بعضی مردان مایلند بدانند كه چقدر از نظر سایر زنان جالبند و در روابط طولانی این سوال برایشان پـیش میآید كه آیا هنـوز در جامعه جذابیتی دارند یا خیر كه یافتن این پرسش ممكن است آنها را بـرای رسـیدن بـه اهداف غیر مشروعشان سوق دهد.
دلیل شماره هفت خیانت شوهر به همسر : بی خطر شمردن خیانت
ز دست دیده و دل هر دو فریاد كه هر چه دیده بیند دل كند یاد. این ضرب المثل قدیمی تا زمانیكه دوربین مدار بسته ای برای كنترل مردان وجود نداشته باشد حقیقتی محسوب میشود. برخی تصور میكننـد كه اگر خیانت بكنند كسی متوجه نشده و به كسی نیز صـدمـه ای نـخـواهـد رسیـد و ایــن استـدلال را بهانـه ای بـرای انـجام عـمـل زشـت خود برمیشمارند. اما توجه داشته باشـیـد كه هـر قـدر مـردان به دلیل عدم كنترل حیله گر تر شوند، زنان به همان اندازه شبكه جاسوسی و كنترلی خود را گسترش خواهند داد.
دلیل شماره هشت خیانت شوهر به همسر : زیاده خواهی و تنوع طلبی
برخی از مردان بدلیل داشتن میل به زیاده خواهی و تنوع طلبی و هیجانات كاذب و زود گذر به این عـمل زشـت تن میدهند. آنها به زن به دیده غنیمت جنسی مینگرند و با وجود یك زن در زندگی، تصور میكنند فرصتهای زیادی را از دست داده اند.
دلیل شماره نه خیانت شوهر به همسر : مقابل به مثل با همسر
برخی از مردان به بی وفایی و انحراف هـمسـر خـود پـی برده و تـنـها راه آرام كـردن و فرونشاندن خشم خود را در مقابله به مثل مییابند كه عملی غیر منطقی مینماید.
دلیل شماره ده خیانت شوهر به همسر : عدم رقبت همسر به داشتن روابط با شوهر خود
برخی از زنان در روابط زناشویی با شوهر خود ممكن است تمایل به این روابط را از دست داده و یا كمتر به این موضوع اهمـیت دهـنـد كه ایـن امـر مـمـكن اسـت باعـث فشارهای روانی و جسمانی به مرد شده و منجر به كج روی او گردد.
نتیجه : خیانت در زندگی امری نكوهیده و ضد اخلاقی است كه اثرات زیان بار آن قطعا دیر یا زود گریبانگیر فرد خواهد شد. بنابراین چنانچه مشكلی در روابط وجود دارد باید با دید باز به آنها نگریست و با اندیشه و تدبیر سعی در حل آنها نمود. صادق باشید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام من حدودا چهار ماه میشه که نامزد کردم تو این مدت همیشه بی مهری محبت کم دیدم لجبازی دیدم عدم رعایت حد و حدود از طرف همسرم رو دیدم که با توجه به منطقه زندگی ما حجابش چندان کامل نیست با مردای غریبه راحت میشنه میگه و میخنده وبا همکلاسیاش انگارنه انگار که عقدی منه همیشه باهم بحث داریم من عصبانی میکنه باکاهای بدش و من یا بددهنی میکنم یا دوبارهم برخورد فیزیکی داشتم باهاش متاسفانه الان باهم قهریم به پدرش گفته همسر ایده عال من یه پسر قدبلند بوده نه مثل علی !!اونروز هم رفتم دنبالش تو محیط کارآموزی دیدم ک چشم منو تا دور دیده(محل تحصیلش شهردیگس)داره با دوتاپسرمجرد همگروهیش که یکیشون معلوم الحاله داره آبمیوه میخوره و میخنده درحالی که من برای معذرت خواهی رفته بودم دنبالش همراه مادرم و وقتی مادرم زنگ زد بهش گفت که دوست نداره و وقت نداره با ما حرف بزنه و از راهی که اومدیم برگردیم رفتم بخش با مادرم که با این صحنه مواجه شدم چه کنم مشاور اورژانسیه شرایط من خیلی لطفا راهنماییم کنین…
دوست عزیز دوره نامزدی برای شناخت دو طرفه و در این دوران شما فرصت شناخت و تصمیم گیری رو دارید پس این همه نگرانی در این دوره غیرقابل قبوله
شما برای زندگی مشترکتون معیارهایی دارید پس بر این اساس هم باید طرف مقابلو پذیرش کنید …پس خوب ببینید و تصمیم گیری کنید
سلام،٢١ سالمه همسرم ٢٥ سالشه٣ ساله عقديم ولي رابطه داشتيم،مشكلات زيادي داشتيم بسيار شكاك بود كه بعد مدتي دعوا و قهر و تهديد به طلاق فرق كرد و بهتر شد،الآن مشكلم اينه منو ميبره خونشون نگه ميداره از هر ده روز يكبار اجازه خونمون رفتن رو دارم،سر كار نميره شبا بيدار ميمونه روزا ميخوابه و از برنامه زندگي پرته،خيلي دوسم داره مطمئنم ولي اين باعث نميشه كه باهام بدرفتاري نكنه صداشو روم بلند ميكنه به خانوادم بي احترامي ميكنه(در ظاهر نه فقط به من)كلا لجباز هست و همه اينا باعث مادرش هست وقتي از خونه خودمون ميرم خونشون مادرش اخم ميكنه كه چرا رفته دوست داره فقط بشينم خونشون براش آشپزي كنم اونم خانومي كنه.خانوادم كلا طلاق ميخوان منم راضي هستم ولي وقتي ميبينمش از تصميمم برميگردم چون دوسش دارم،چند تا مشاور رفتم ميگن طلاق نگير ولي هر كس كه از نزديك زندگيمونو ميبينه نظرش اينه كه وضعيت زندگيم بده و فقط منم كه تحمل ميكنم،هيچ مراسمي نميزاره برم كه مبادا منو به طلاق سوق ميدن،ولي خيلي حرص ميكشم ميترسم مريض عصبي شم
دوست عزیز در یک کلام اگر دوستش دارید پس گله و شکایت شما هیچ توجیحی نداره و بهتره دیگه کلامی هم در این مورد صحبت نکنید و توجیح خودتون رو گردن دیگران و مشاوران نندازید
ولی اگر چشم انداز این زندگی رو با خانواده بررسی کردید و بهتر از هر کسی میدونید که روشن نیست بهتره تصمیم قاطع در این مورد بگیرید چون هیچ کسی جز خود شما نمیدونه ایشون تغییر پذیر هست یا خیر ؟ و یا اینکه میتونید ۱۰ سال دیگه هم تحمل کنید یا نه ؟ پس خودتون رو در زمان ۱۰ سال دیگه و با فرزندانی تصور کنید و ببینید با این شرایط باز هم میتونید چنین تصوراتی داشته باشید ؟
من ۲۰سالمه.با یه پسر چن ماه بزرگتر ازدواج کردم. خودمون عاشق شدیم و خاستیم ازدواج کنیم.جفتمون دانشجو پزشکی هستیم اما تو دوتا شهر متفاوت. من خ مردد ب ازدواج بودم اما ب اصرارهای اون و خانوادش قبول کردم.ینی اصن خواست قلبیم نبود و تو عمل انجام شده قرار گرفتم. متاسفانه حرفاش اصن با عملش یکی نبود.متوجه شدم خانوادش بم دروغ گفتن و خودشم خ زودرنجو عصبی و کینه ایه.سر یه موضوع ناراحتی کوچیک یه ماه بعد عقد گف طلاق. اولش راضی نبودم اخه از خود طلاق میترسیدم اما یکمی ک گذش واقعن به این نتیجه رسیدم اون بدرد من نمیخوره و بدون اون خ موفقترم خ شادترم. طلاقو پیگیری کردیمو الان بعد ۴ماه اون پشیمونه و میخاد برگرده. اما من حق طلاق دارم و تصمیمم اینه تا اخرش برم.هرچن نظر اطرافیان این نیس.اما من واقعن نمتونم دگ دوسش داشته باشم.حس میکنم از اول گولم زد ک باش ازدواج کردم.من خ خ نسبت به اون بهتر بودم اینو همه میگفتن
اما همین نظر اطرافیان یکم مرددم کرده نسبت به طلاق
اگ میتونید راهنماییم کنید لطفا
تصمیم به طلاق
دوست عزیز همیشه نسبت به طلاق افراد جامعه ما نظر خاصی داشته اند.
ولی هیچ کس مثل خودتون نمیتونه در این مورد نظر بده .
مسلما وقتی نتونستید در روزهای اول به این تفاهم برسید در آینده هم به چنین تفاهمی نخواهید رسید.
از طرفی مثل خیلی از افراد هم نمیتونید با عبارت دوستش دارم خودشونو گول بزنن .
پس تردیدی در این مورد وجود نداره و شما اتفاقا میدونید باید چه راهی رو ادامه بدید .
سعی کنید از این اتفاق درس بگیرید و قبل از عقد حتما دوره نامزدی داشته باشید (دوره ای بدون خواندن خطبه عقد).
تا خوب از هم شناخت پیدا کنید و بتونید انتخاب کنید .
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام من خانم ۲۲ ساله . ۵ سال که ازدواج کردم همسرم ۳۵
سال دارد .
همسرم خیلی اخلاق های بدی داره . خیلی مامانی . تو این ۵ سال خیلی بهم خیانت کرده . به دوست دخترش تجاوز کرده بود در حالی که بامن بود . نامزد که بودیم با یه خانم بیوه رابطه داشت و شبها خونه اون خانم بیوه میخوابید و من تازه فهمیدم اینو . سر اینکه مادرش یادش میده دعوامون شده و منو چند بارخیلی بد کتک زده. سابقه داره . چند بار مجرد که بوده بخاطر دعوا افتاده زندان .
هفته ای ۱ الی ۲ بار مشروب میخوره مست میکنه با رفیقاش نصفه شب میاد خونه . هی به من میگه روم زن میگیره . بهم خیلی حرفای زشتی زده . بهم میگه جنده . من یه خانم چادری با حجاب هستم و خیلی این حرفش قلبمو شکسته . من یه دختر بدنیا اوردم که تو ۶ ماهگیش بخاطر نارسایی قلب فوت کرد . و بعد اون که ۳ سال میگذره من بچه دار نشدم و هی به من میگه تو نازایی نازا . بچت نمیشه .
خیلی حرفای بدی میزنه . بد دهن خیلی فحاشی میکنه قاطی میکنه . رفیق باز . همش با رفیقاش بیرونه . برای خونه هیچی نمیخره . گوشت نمیخره میگه من گوشت خوار نیستم ولی جایی بریم میخوره اونجوری میگ که نخره . پول نمیده بهم از اول .وقتی میگم طلاق بگیریم تهمت میزنه بهم که زیر سرم یکیو دارم میخوام طلاق بگیرم . من واقعا خیلی خسته شدم . یبار هم خودکشی کردم چون واقعا خسته شدم از دستش ولی دوسش دارم بخاطر وابستگی باشه فک کنم . خیلی اذیت میشم ولی ۵ سال کنار اومدم حتی با خیانتاش قهر نکردم برم خونه پدرم . نمیدونم چیکار کنم . میخوام جداشم ولی از تنهایی بعد از طلاق میترسم . همین که شب به شب بیاد خونه بخوابه برام کافیه ولی باهام دعوا میکنه حرف زدنشو بلو نیست توهین میکنه و من خیلی دلم شکسته . کمکم کنید . جداشم یا چیکار کنم .میگه طلاقمم نمیده روم زن میگیره که دق کنم . چیکار کنم توروخدا کمکم کنید. ممنون
سلام من هجده ماهه که زیر نظر خانوادم شروع به اشنایی با پسری کردم که چهار ماهه باهاش عقد کردم مادرم مخالف ازدواجم بود به خاطر خواهرم که از من بزرگتر بود و مجرد هست من با همسرم هیچ مشکلی ندارم خداروشکر اما اونم مثل همه ی ادما اخلاقایی داره که من حاضرم باهاشون کنار بیام خانوادم اول موافق بودن ما بعد ماه صفر بریم سر زندگیمون ولی سر یه موضوع کوچیک مادرم عصبی شد و گفت اجازه ندارین تا یک سال دیگه به بهونه اینکه من هنوز نمیشناسمتون واقعا ازین عقد طولانی خسته شدیم هردوتامون میترسم به خاطر این مسائل از هم دیگه زده بشیم این موضوع دیدگاه همسرمو به خانوادم بد کرده نمیدونم چطور باید راضیشون کنم اجازه بدن اون تاریخ عروسی سرجاش بمونه
سلام به شما دوست عزیز
درک میکنم که این شرایط برای شما و همسرتان با فشار روحی همراه شده است اما در این مسیر بهتر است در زمانی در احترام و با بیان درک ناراحتی ایجاد شده با ایشان صحبت کنید و به ایشان بیان کنید که رضایتشان برایتان اهمیت دارد و نمی خواهید با دلخوری در این مسیر پیش بروید در هرصورت بیان احساسات و تعامل به هردو طرف کمک می کند تا فضای مناسبی برای تعامل و تصمیم گیری ایجاد شود.
در هرصورت بهتر است دقت کنید که ممکن است واقعا قسمتی از این مورد هم نگرانی باشد و بی دلیل هم نباشد پس بهتر است با شناخت در این مسیر تصمیم گیری کنید و به این نگرانی مادر از مسیر بهتری پاسخ بدهید مثلا به ایشان بیان کنید که می توانید برای رفع نگرانی ایشان به مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنید.