ازدواج با دختر عمو
ازدواج با دختر عمو
من الان حدود 17 سالمه حدود 1 ساله که عاشق دخترعموم شدم ولی نمیدونم باید چیکار کنم و چطوری بهش بگم … اونا تو روستا زندگی میکنند و از یک طرف دیگه سن من پایینه. ولی نمیتونم تحمل دوریش و فکر هایی که میکنم رو داشته باشم .. و از این خیلی میترسم که با کسی دیگه ازدواج کنه … تمام فکر من تو این یک سال شده دختر عموم و حتی نتونستم درسم رو درست بخونم و به همین دلیل الان ترک تحصیل کردم و هم تو اینترنت کار میکنم و قراره چند هفته دیگه یه مغازه بگیرم و داخلش کارکنم … من اگر نتونم به دختر عموم ابراز احساسات کنم و بگم دوست دارم دیگه نمیتونم کسی دیگه رو دوست داشته باشم … من حاظرم برای رسیدن به دختر عموم تمام هستی رو بدم… ولی دیگه نمیتونم دوریش رو تحمل کنم … اون تو روستا زندگی میکنه و منم تو شهر و چند هفته یک بار به اونجا میرم .. ولی مدتی هست که هر جمعه برای دیدنش میرم ولی کسی متوجه منظورم من نمیشه …. حتی مادرم در این مورد کمکم نمیکنه و میگه واسه تو هنوز زوده ….ازدواج فامیلی
تمامی هوشم پیش اونه واگر کوچکترین آسیبی ببینه منم ناراحت میشم … ملاک من از انتخاب اون چهره و زیبایی یا مال و منال نیست من از رفتار صحیح و بقیه کارهای او ازش خوشم اومد و کم کم بهش وابسته شدم …ازدواج با دختر عمو
لطفا سریع جوابم رو بدید و برای ایمیلم بفرستید …
این چند روز حالم هم از نظر روحی خوب نیت و همش نگران اونم و استرس و ترس دارم …
با سلام
ببینید دوست گرامی اینکه وی در چه شرایطیست مهم نیست بلکه مهم شرایط شماست. عشق و علاقه زمانی لذت بخشه که دوطرفه باشد. پس تا مطمئن نشدن از نظر فرد مقابلتان و خانواده اش عجله نکنید. ابتدا حال روحی خودتان را بهتر کن. در جنین مواردی جبر صحیح نیست. ضمن اینکه بلوغ جسمی یکی از شرایط ازدواجه نه تمامش. از مشاوره حرفه ای کمک بگیرید.
موفق باشید
تو اگه جایه من بودی چکار میکردی من ۲۴ سالمه و هشت ساله عاشق دختر عموم هستم و اونم منو دوست داره ولی هیچ کس کمکمون نمیکنه تا ازدواج کنیم تو که هنوز سنی نداری اگه بتونی اول به خودش بگو ببین نظرش چیه مهم نظر خودشه که اونم تو رو دوست داره یا نه؟ بعدشم نگران نباش هنوز زوده ازدواج در سنین کم مشکلات زیادی رو داره، ببین همین که به مادرت گفتی خوبه حقم با مادرته هنوز ازدواج برای تو خیلی زوده.
به خدا توکل کن . از خدا بخواه عشقتو برات نگه داره صبر بهترین راه حله ازدواج توی سن کم خیلی سخته اما برو به دختره بگو ببین اونم دوست داره یانه .من فردی هستم خواهش میکنم در موردم نظر بدید
عاشق!!!!!!
آدم مگه تو این سن عاشق میشه؟!؟!؟!؟!؟!
هوس های زودگذره… :
سلام. نه هوس های زود گذر نیست. شاید ایشون به بلوغ عاطفی زسیدند. که اینجور شدند. بعضی از افراد در سنین کم به این بلوغ میرسن ،و بعضی حتی در ۳۰ سالگی هم نرسیدند و هنوز درک درستی از عشق و علاقه و ازدواج ندارند ،شاید ازدواجم کرده باشن
آقای محترم عشق سن وسال نمیشناسه
من ۱۸سالگی عروسی کردم الانم خوشحالم.تاجوانی زن بگیر.خوشگلی زودگذره
سلام.منم میخئاستم بگم که یک سال هست که عاشق دختر عموم هستم و روم نمیشه به مادرم بگم باید چیکار کنم.با تشکر کمکم کنید.
دوست عزیز اگر شرایط ازدواج رو دارید .. یعنی کار و درآمد خوب و پایداری دارید و میتونید از پس هزینه های زندگی بربیایت با خانواده در این مورد صحبت کنید ولی اگر فقط عاشقش شدید و هیچ امکانی برای رسیدن بهش ندارید بهتره همین حس و حالتون رو حفظ کنید و بیخودی ایجاد وابستگی نکنید
دوست عزیز دقیقا منم مشکل تورو دارم و نمیدونم چیکار کنم مال من تقریبا سه چهار ساله که عاشقش شدم
سلام من ۱۶سالمه وپسرعموم ازم خواستگاری کرده چیکارکنم درضمن هیچکس جز خودمون اینو نمیدونه
دوست عزیز بهتون توصیه میکنم همین خواستگاری رو در همین حد نگه دارید تا سنتون به حدی برسه که بتونید جدای از احساسات هم تصمیم گیری کنید … سن بلوغ فکری و عاطفی در فرد در بین سالهای ۲۱ تا ۲۵ سالگی رخ میده و در اون سالها شما نظرتون با امروز بسیار تفاوت داره
سلام از نظر من عاشقی سن و سال نداره من خودم ۱۱ سالمه ولی عاشق شدم از نظرم بهش بگو منم دارم سعیییییییییی میکنم زورررررر میزنم ولی دیگه ترکیدم نمیشه باید تلاش کنم به دوستم میگم بیاد باهاش تمرین کنم فکر کنم اون ده یا نه سالش باشه
راس میگی منم ۱۴ سالمه ولی عاشق دختر عموم شدم.عشق چیزیه که از بدو تولد در ذات هر فرد هست.مهم اینه که ادم بفهمه عاشق (واقعی) چه کسی هست.مهم نیست تو چه سن و سالی.
سلام من با دختر داییم از بچگی با هم همبازی بودیم و من الان ۱۵ سالمه و عاشقش شدم و تمام زندگیمو هم به پاش میریزم ولی نمیتونم بهش بگم دوستت دارم توروخدا راهنماییم کنید حتی اگه بگه بمیر هم براش میمیرم
دوست عزیز یک سوال شما الان چی دارید که میخوایت به پاش بریزید ؟ شما درستون تموم نشده پس سربازی نرفتید و طبعا” کاری هم ندارید پس نمیتونید شرایط ازدواج رو داشته باشید و با حرف زدن نمیشه چیزی رو درست کرد همونه که میگن با حلوا حلوا کردن نیمشه دهن رو شیرین کرد …
کمی واقع بین باشید شما باید مردانه تصمیم گیری کنید و برای رسیدن به این مسئله باید تلاش کنید تا شرایط لازم رو بدست بیارید …
و در کنار این موضوع با مادرتون صحبت کنید تا ایشون بتونه با روشهای زنانه خودشون موضوع رو بررسی و مطرح کنه
سلام من ۱۶سالمه و عاشق دختری شدم که چندماه ارم کوچک ترهستش ودراین مدت رابطمون خوب بوده .و دختری هستش ک مورد علاقم هستش وهمون چیزی که می خواستم.و خودم درسن ۲۵ سالگی ب فکررازدواج هستم بااین دختررابطه ادامه بدم خوب هستش ؟!؟
داشتن چنین تصوراتی در چنین سنی بدون داشتن شرایط ازدواج بیشتر شبیه شوخیه دوست عزیز
پس بهتره وقتی شرایط زندگی مشترک رو ندارید سد راه فردی دیگه نباشید … که البته چنین کاری جوانمردی و گذشت زیادی میخواد که در روزگار امروز بسیار اندک هستند
که بخاطر خودشون سد راه دیگران نشوند
ایول بابا
ههههههههه تو هم مثلل من اگه جوابشو بهت دادان برام بفرس لطفا ولی من دختر عمومه که عاشقش شدم
سلام من ۱۶سالمه و دختر عَمَو خیلی دوس دارم اون یه سال از من کوچیک تره نمیدونم چه طوری به اونو خانوادم بگم خونه اونا کرجه و ما همدانیم و من انقد دوسش دارم که هفته ای یه بار این همه راهو به بهونه دیدن عمم به خاطر دیدن اون میرم تو خدا یکی بم بگه چی کار کنم دارم میترکم
دوست عزیز این موردهای فامیلی رو راحت میتونید با افرادی که در خانواده و فامیل هستند و قابل اعتماد هم هستند مطرح کنید … ولی شما اگر به خودتون نگاه بندازید سنتون مناسب ازدواج نیست و شرایط ازدواج شما حداقل تا ۱۰ سال دیگه مهیا نخواهد شد … پس شما فقط با این رفت و آمد خودتون رو به زحمت و ناراحتی کشوندید
پسر عموم ازم خواستگاری کرده منم دوسش ندارم ولی خانوادم شدیدا موافقن نمیدونم باید چیکار کنم
پس وقتی بهش علاقه ندارید .. دیگه حرفی برای گفتن نمی مونه … خانواده فقط موافقه همین
بهتره در زندگی و درخوایستتون علاقه خودتون رو در نظر بگیرید چون در نهایت این شما هستید که باید یک عمر زندگی کنید
سلام.
ببین دختر خانم اول مطمعن شو که دوست داره و عاشقته اگر عاشقت بود جواب منفی بهش نده شاید دیگه کسی پیدا نشه که به اندازه اون دوست داشته باشه ،دلشو نشکن داغون میشه:'(
همش الکیه تو سنی نداری،اگه واقعا عاشق باشی تمام تلاشتو میکنی تا خوشبختش کنی تو حتی درستم رها کردی،نزار مثل من بشی،من یه دخترم ،عاشق پسر عمم بودم،با تفاوت ۱۰سال سن،یه روز شنیدم میخواد نامزد کنه،مطمین بودم دوسش دارم چون نه قیافه داشت اما خوب خیلی پولدار بود ولی به خاطره هیچکدومش نبود واقعا دوسش داشتم غروره لعنتی دورم کرد ازش .خودم سفره عقدشو گرفتم،بالا سرش ایستادم تا بعله بگه،گریه کرد اما نفهمیدم چرا?ولی من گریه کردم خیلی خوب فهمیدم چرا.همه گذاشتن پای اشکه شوق،آره بزار خیال کنن از شوق بود.
حالا هر هفته میبینمش ،تو دلم میگم خوشبخت بشه.
اگه واقعا دوسش داری بهش بگو تا نشی یکی مثل من.تو عشق مغرور نباش.
من غرور ندارم …
تو این مساله فقط ترس و نگرانی دارم …
الانم که نامزد داره و نظر خانوادش مثبت من نمیدونم چیکار کنم و ام من از نظر اجتماعی و رفاهی خیلی از نامزدش بالاترم
نمیخوام بی ادبی کرده باشم ولی قضیه من بدتر از شماست. من ۳۰ سالمه کارمندم و حدود ۱۵ ساله عاشق دختر عموم هستم همه میدونن که دوسش دارم و غیر مستقیم رضایتشون رو اعلام کردن ولی اصل کاری با اینکه خیلی خاطرم رو میخواد موافق ازدواجمون نیست، تا حالا ۵ بار پیشنهاد دادم و میگه بیشتر از داداشم دوست دارم و فقط به عنوان داداشم. منم تا حالا نتونستم با شرایط کنار بیام و به کس دیگه ای فک کنم، مدام باهم در ارتباطیم و حتی بیرون هم میریم ولی تا موضوع ازدواج میشه میگه همون حرف قبلی. من چه خاکی سرم کنم؟
من دختر پانزده ساله هستم و عاشق همسایمون شدم ک اون هجده سالشه و میدونم ک دوسم داره از بچگی عاشق شدیم تقریبا هفت یاهشت سالم بود و الانم خیلی بی قرار و دلتنگشم چون بیشتر وقتا تو شهر دور زندگی میکنن و همیشه نیست… چیکار کنم؟ نجابت و غرورم اجازه بیان کردن نمیده… چجوری بهش بفهمونم ک منم عاشقشم؟ خواهش میکنم جوابمو بدین.
برای فهماندن چنین عشقی عجله نکنید … چون سن بلوغ فکری و عاطفی شما ۶ الی ۷ سال دیگه رخ میده و ممکنه نظرتون با امروز شما بسیار تفاوت داشته باشه
دوستان لطفا كمكم كنيد من ١٦ سالمه و يي پسر رو دوست دارم اون يكي از فاميلامون است ٢٠ سالش است با هم حرف ميزنيم اون يه بار به من گفتي كه دوستم داري خيلي وابسته او شدم بعضي موقعه ها بالآي هر موضوع بي جا بهونه گيري مي كني از من چيزي مي خواهد توقعه دارد كه من نمي تونم واسش انجام بدم ميگي بيا بيريم بيرون غذا خوردن و يه سري حرف هاي ديگر فاميلامون خبر ندارند اون مي خواهد مرا ولي فاميلش گفتي كه از فاميلاي ما كسي رو نمي گيري اون برادر عروس دايم است بخاطر كه ابجي آش خوش نيست به همين خاطر مامانش نمي خواهد از فاميلاي ما خويشاي كني نمي دونم چي كار كنم ازش پرسيدم منو مي خواهر گفت بلي اما فاميل كه در مورد تو نمي دونن چي اگر نخواهند چي ؟؟ لطفا دوستا كمكم كنيد توي همين جا جواب منو بدين لطفا
دوست عزیز بهتره واقعیت مشکل اول بپذیرید تا از پیشگویی در مورد ازدواجتون جلوگیری بشه … دوحالت داره یا شما میتونید خانواده رو برای این وصلت راضی کنید یا نمیتونید و باید کات کنید
ولی در مورد اول باید صبور بود …. و بعد از وساطت افرادی قابل اعتماد و دلسوز در خانواده و یا فامیل کمک گرفت
راهنماییتون اصلا بدردم نخورد …
اون الان نامزد کرده و از اون خوشش اومد …
من نمیدونم الان بگم یا دیگه اصلا بهش نگم دوستت دارم …
درضمن من ۱۸ سالمه و ازنظرر اجماعی و رفاهی از اون نامزدش بالاترم …
من با همین سنم مدیر عامل یه تیم فوتبال لیگ هستم
————————————————————–
لطفا در این مورد جدید نظر بدید ، لطفا مشکل خودتون و نظر الکی اینجا ندید
لطفا نظری بدید که واقعا بدردم بخوره …
———————————————
من الان از لحاظ روحی و روانی حالم خوب نیست و به دلیل این مسایل اعصاب زود خورد میشه و تا الان شاید کلی بدوبی راه به چندتا از بچه های تیمم گفتم …
————————————
این قضیه داره خیلی بدجور روم تاثیر میزاره و دارم از اجتماع زده میشم
سلام من نطران رو خوندم مثل اینکه شرایطم فرق داره با همه ! تورو به جون عزیزتون به منه بدبخت کمک کنید
من پسری هستم ۲۰ ساله دانشجو ترم اول نفت هستم توی کل زندگیم دوبار بیشتر عاشق نشدم یک بار توی عروسی بود که خیلی زود فراموشش کردم . موند بار دوم که ای کاش هیچ وقت دختر عموم رو نمیدیم اون الان ۱۵ سالشه آخرین باری که دیده بودمش ۷ سالش بود ولی چند ماه پیش به پیشنهاد خودش به برادرش گفت که بیاد بهم بگه مادرم باهام کار داره منم که از خدا بیخبر رفتم که ببینم مادرم باهام چیکار داره که بعدش سورپرایز شدم و به جا مادرم دختر عموم رو دیدم که ای کاش نمیدیدمش شمارمو ازم گرفت و بعد اون شب دقیقا هرشب و هرروز بهم پیام داد تو واتس اپ و هی حالمو میپرسید باهم بگو بخند میکردیم بعضی وقتا هم تا ۳ ساعت با تلفن صحبت میکردیم من شیفته رفتار اون و قیافه نازش شدم . اصلا فکر نمیکردم که این دختر با این سنش اینقدر پخته باشه خلاصه اوایل اینقدر بهش وابسته نبودم چون من توی یک شهر دیگه بودم اونم توی یک شهر دیگه خونواده هامون باهم مشکل دارن اما با من اصلا مشکل ندارن همش دعوتم میکنن و خیلی بهم میرسن به طوری که وقتی میرم خونشون احساس پادشاهی میکنم . اما از وقتی که نقل مکان کردم واقعا روزی که این دختر رو نبینم انگار برام جهنم میشه ! خیلی وابستش شدم . خیلی راحت بهم میگیم دوستت دارم اما نمیدونم اون واقعا اینو از ته دل میگه یا نه خودش که میگه از ته دل میگه اما شک دارم . چون به همون اندازه ای که منو دوست داره پسر عمم هم دوست داره به این موضوع که فکر میکنم خیلی آزارم میده از لحاظ مالی خیلی خیلی از پسر عمم بهترم قیافم هم خوبه و میپسنده اما حقیقتش نمیدونم چیکار کنم ! از یه طرف پدر و مادرم اصرار میکنن که نرم خونشون از یه طرف دیگه من به بهونه دیدار عموم میرم خونشون ترو خدا به کمی بهم بکنید بگید چیکار کنم واقعا سردرگمم ! نگید که باید ازش جدا شم که اصلا همچین کاری رو نمیکنم
دوست عزیز من میگم همین الان اقدام کن و مث من بدبخت نشو که الان هیچ کسی نیست برات ارزوی موفقیت میکنم
سلام. دوست عزیز به نظرت خودت این علاقه واقعیه؟! شما ملاک ازدواج رو چی میدونی؟ببخشید نمیخوام بی احترامی کنم. ولی شما گفتی عاشقش شدی و چهرش زیباس. شمام پول داری و خوشگلی و… .ببین ظاهر و پول و… برای ازدواج ملاک اصلی نیستند. شما باید ببینی با هم تفاهم و توافق دارید یا نه .به یک مشاوره خوب و کار بلد اقدام کنید تا مراحل ازدواج و… را به شما بده. اون وقت میبینید که ظاهر اخرین موزد برای ازدواجه. خیلی چیز های مهم تر از اینها هست که اگر نادیده گرفته بشه ارامش زندگی رو میگیره و باعث طلاق میشه. دوست عزیز شما وابستش شدی و شاید دلبستش نشدی. وابستگیتونم بخاطر ارتباط پیامکی و تلفنی که داشتید.عاقلانه تصمیم بگیرید و اگر واقعا دوستش دارید اقدام کنید و ببینید به هم میخورید یا نه.اگر تفاهم داشتین ازدواج کنین. اگر هم نه به نظرم فراموشش کنید. عشق تنها دلیل ازدواج نیست. به مشاور مراجعه کنید برای ازدواجتون. البته نه هر مشاوری. یا زهرا
من دختر۱۵ساله هستم عاشق پسر همسایمان شده ام یه بار هم بهش پیام دادم اما خودمو جای کسی جا زدم بعد از چند وقت فهمید که منم گفت یه چیزی میگم جون من راستشو بگو منم با خودمو جای اون جا زدم گفت چزا چرا دروغ ولی مجبور شدم رایتشو گفتم گفت من میخواستم باهام راحت تر باشبم دیگه باهاش حرف نزدم ولی هنوزم هرجا میبینمش از این که بهش پیام دادم خجالت میکسم ولی واقعادوستش دارم لطفا کمک کنبن راهی پیدا کنم تا به هم برسیم
دوست عزیز وقتی آمادگی برای ازدواج رو ندارید پس هیچوقت با احساسات خودتون و دیگران بازی نکنید
شما ۱۵ سال سن دارید و خودتون بهتر میدونید شرایط ازدواج برای شما مهیا نیست … حتی شما در سالهای بالا ۲۱ تا ۲۵ سالگی به بلوغ فکری و عاطفی میرسید و نباید در این مورد عجله کنید
چون افسردگی و همین خجالت رو باید تحکمل کنید که بسیار سخت خواهد بود
سلام .من عاشق دختر داییم بودم و هستم از بچگی با هم بودیم تا این که بزرگ شدیم و من بیشتر عاشقش شدم اونم منا دوست داشت ولی به هم دیگه نگفتیم تا این که… هیچ الان نامزد داره و من هم افسرده شکست خورده و عشقی که تا نیمه ی عمرم باهام بود به باد رفت پس الان من باس چی کار کونم ؟؟
دوست عزیز کسی نمیتونه برای تاخیر در ابراز علاقه شما راه حلی پیدا کنه به جز اینکه واقعیت رو بپذیرید و قبول کنید اگر واقعا” خواست خداوند بر این ازدواج استوار بود حتما” به هم میرسیدید
تازه این اولشه دلیل اصلی این که از دستش دادم اینه که اونا خونشون یه شهریه ماهم یه شهر دیگه که اون یکی زن داییم مثل مار میمونه که الان کاملا از خانواده داییم جدا هستیم و حتی زنگم نمیزنیم و گفتم که همش زیر سر زن داییم هست که افتاد وسط میدون و عشقم را در دستش گرفت و نامزدش کرد با یکی از خودشون تازه اقاداماد هم یه خواهر داره که بهش علاقه دارم اونهم همینطور که متاسفانه اون زن داییم فهمید که ما به هم علاقه داریم ورداشت اونمممم نامزد داد و الان یک دختر دیگه مونده که عاشقشم و اونم همینطور ومن از شما راهنمایی میخام که ۱_برم انتقام بگیرم و زن داییم را سرکوب کنم ۲-منم به روش خودم به زندگی اونها حمله ورشوم ۳- آیا آخرین دختر از چنگ وی در بیاورم؟؟؟
در یک کلام به شما توصیه میکنم یک عمر زندگی خودتون رو به خاطر جنگیدن با کسی که از جنگ .واهمه ای نداره ، خراب نکنید
انتقام /سرکوب و …. کلماتی هستند که انسان و زندگی رو به سقوط میکشونه
پس بهتره خودتون رو از این وادی رها کنید … چون رفتار زن دایی شما ربطی به احساسات پاک یک دختر نداره
سلام داداش بزرگترین دروغ دنیا عشقه اصلا باور نکن که عاشقی این عشقی که میگی تلقین خودته من ۱۸سالمه و اندازه ی یه پیر مرد ۸۰ساله بد بختی کشیتم اول ببین لیاقت همسر بودن تو رو داره یا نه و مطمیا باش اگه با پیشنهاد دوستی بری جلو هیچی نمیشی یه چند روز شاید باهم خوش باشین ولی…. من هم شاید اگه ۳ماه پیش بود حرفای تو رو مینوشتم و کلی بیشتر از تو بد بختی کشیدم ولی الان اونی که دوسش دارم داره با فابریک ترین رفیقم تو ماه عسل کیش حال میکنه و… ول کن دادا بی کار بودن ادم رو به خیلی چیزا وابسته میکنه بی کار نمون یه کاری رو دس بگیر سعی کن تنها نباشی تو جمع باش فکرتو به یه چیز دیگه مشغول کن همون که دوسش داری فردا اگه پول نداشته باشی….. اگه پول نداشته باشی زنت نمیشه فردا بین تو و یه پول دار اون رو انتخاب میکنه پس فعلا ولش کن برو دنبال پول اول عاشق پول شو بعد لمس پول هر کسی رو بخوای بهت میدن چرا؟؟چون پول داری م این حرفارو یک و نیم سال پیش از یکی شنیدم گفتم نمیتونم ولی تو یک و نیم سال اخیر خدا کاری کرد باهام که… هه ولش داداش عشق الکیه منم خدارو شکر الان بهترم و… ول کن برو پی پول ولی زیر چشمی داشته باش بعضی حرکات خاص دخترو عاشق میکنه اگه سنش پایین باشه خیلی به پول فکر نمیکنه و به عشق فکر میکنه ولی بعد بزرگ شدن پول بی عشق رو به عشق بی پول ترجیح میده و مطمیا باش کسی که با یکی دوس باشه بعد با اون ازدواج کنه برا هر دو مشکل پیش میاد که این که با یه چشمک من دلش رو بردم از کجا معلوم یکی دیگه دلش رو نبره و خیانت و اخرشم طلاق پس به چیزایی که گفتم گوش کن ول کن دنیارو سخت نگیر اگه بخوای تا صبح برات از عشق و خیانت دوست و… میگم ولی دستم درد کرد ببخشید بای امید وارم به دردت بخوره
اصلا عشق ممکن تو هر سنی بیاد و ب سن ربطی نداره من الان ۳ساله عاشق داییم شده من اونو میخوام اونم میخواد اما میگه تو خواهر زادمی و نمیشه لطفا کمکم کنید؟؟؟
خیلی دوسش دارم خیلی و بخاطرش غرورمو شکستمو بهش گفتم ولی چون داییمه….کمککککککککککککم کنییییییید لطفا؟؟
حالم بده و افسردگی شدید هم گرفتم میگن باید پیش روانشناس بری ولی من نرفتم همه فکرم اونه فقط دختر عمم و داییم میدونه ک اونو دوس دارم دیگه هیچکی نمیدونه
من درسام خیلییییی خوب بود ولی از وقتی که عاشقش شدم و فهمیدم نمیشه درسام خیلیییی ضعیف شد حتی یکبار تجدید شدم ولی مال دو سال پیش بود اما الان هم درسام ضعیفه همه فکرم پیش اونه لون میدونه که این کار غیرممکنه برای این منو وابسته خودش نمیکنه اما من واقعا میخوامش واقعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا…….
کمکم کنید خیلی زود؟؟؟؟
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام می خواستم بگم منم ۱۷ سالمه عاشق یه فرشته ای شدم.اونم منو دوست داره .نزدیک ۲ یا ۳ ساله با هم آشنا شدیم.به پدرو مادرم گفتم قبول نمی کنن بریم براش.باید بدز دمش بخدا قسم
در مورد دوست عزیزی که تاپیک رو ایجاد کرده باید اضافه کنیم ، ایشون سن کمی داره و متاسفانه اسیر احساسات و عواطف این سن هم شده … به همین خاطر به چیزی جز رسیدن به دختر عموش فکر نمیکنه … سن کم و ادامه ندادن تحصیلات و نداشتن پشتوانه مالی … مشکلات و سدهایی هست که ایشون باید طی کنه … و از همه مهمتر اینکه ایشون برای آینده پیشگویی میکنه و ممکنه در آینده با غافلگیر شدنش چیزی جز به افسردگی بدست نیاره …
برخي خانواده ها بر اساس باورهاي ديني و بومي خود، معتقد به ازدواج فرزندانشان در سنين پايين هستند؛ البته منظور از سن پايين حداقل ۱۷ تا ۱۸ سالگي براي دختر و۲۰ تا ۲۱ سالگي براي پسر است که حتي برخي از والدين سنين پايين تر از اين را در صورت وجود آمادگي هاي لازم فرزند براي ازدواج در نظر مي گيرند مثلا ۱۵ تا ۱۶ سال براي دختر و ۱۸ تا ۱۹ سال براي پسر.
اما واقعاً از جهات مختلف ازدواج در اين سنين چه مزايا يا معايبي مي تواند داشته باشد؟
– يکي از مزيت هاي ازدواج در سنين پايين، تولد فرزندان در سنين ۲۰ تا ۲۵ سال و کاهش شکاف نسل هاست.
– شکل گيري هويت مردانه به ويژه نقش پدرانه و هويت زنانه با نقش مادرانه در بهترين سال هاي زندگي؛ به خصوص با وجود زمينه اي بکر و پاک و تشنه يادگيري و نياز به شريک عاطفي – جنسي که اين امر خود باعث بروز نيافتن يا کاهش بسياري از آزردگي هاي روان شناختي در آينده مي شود و از ورود فرد به بسياري از راه هاي اشتباه براي اغناي نيازهاي ياد شده جلوگيري مي کند.
– افزايش ميزان تمرکز زوج در تلاش براي رسيدن به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت در زندگي؛ از جمله ادامه تحصيل، يادگيري مهارت ورود به کسب و کار، خريد منزل و مواردي از اين دست که تمام اين ها به واسطه هدف دار شدن سفر زندگي و به خصوص مشخص بودن همسفر شما و انگيزه هاي مختلفي که در اين بين شکل مي گيرد، هم راه را براي شما هموارتر مي کند و هم از دشواري ها مي کاهد؛ براي مثال تجربه رابطه عاشقانه و انگيزه هاي قدرتمندي که به دنبال آن بروز مي کند، يکي از اتفاقات اين سفر است.
– تجربه و درک آرامش بيشتر والدين و جلوگيري از بروز بسياري از تنش هايي که فرزندان در آستانه ازدواج در منزل با والدين خود دارند که بيشتر آن ها براي شما قابل حدس است و متاسفانه پيامدهاي آن را ديگر اعضاي خانواده نيز تحمل مي کنند. همچنين بقاي حمايتي پدر بزرگ و مادر بزرگ جوان تر از نوه هاي خود بيشتر و طولاني تر است.
اما شرايط ازدواج در سن کم
در خور ذکر است تمام موارد ياد شده در گرو يک ازدواج حداقل موفق و رو به جلوست بدين معنا که زوج از بودن با هم احساس خوبي دارند و اصلا به ترک هم تمايل ندارند گرچه ممکن است گاهي از دست هم ناراحت شوند ولي از هم متنفر نمي شوند يا بي اعتنا به هم نيستند. اشتباهات خود را قبول دارند و در صدد رفع آن هستند. پيش نياز چنين فضايي تمايل قلبي و دروني دختر و پسر براي ازدواج است به خصوص اعتماد به نفس براي حل و فصل مسائل زندگي مشترک و نه صرفاً مالکيت و به دست آوردن فرد ديگري و اين همه حاصل نخواهد شد مگر در جامعه اي که خانواده هاي آن با هدف داشتن جامعه سالم، فرزندان خود را طوري آماده کنند تا در سنين ياد شده آمادگي نسبي براي ازدواج و همسرگزيني داشته باشند؛ نه تمايل آتشين براي ناهمجنس طلبي، زيرا متاسفانه برخي ازدواج ها همسرگزيني نيست و بيشتر ناهمجنس گزيني است تنها براي فرونشاندن يک نياز، در صورتي که اگر جامعه آموزشي و فرهنگي و به دنبال آن نهاد خانواده، فرزندان خود را طوري “پرورش” دهد (به آموزش اکتفا نکند) که بياموزند ازدواج صرفاً يک رابطه مبتني بر نياز (وخود بيني) نيست بلکه شروع يک زندگي جديد با نيازها و فراز و نشيب هاي بين فردي است. در مجموع حقيقت اين است که ازدواج در سن مناسب خود تناسب هاي بسياري را به دنبال دارد و واقعيت اين است که بسياري از فرزندان ما آمادگي ازدواج در اين سنين را ندارند تا از مواهب آن بهره مند شوند.
من ۲۵ سالم هست یک سال سوریه بودم من با دوختر عموم صحبت حرف زده بودم اما چون من زخمی شودم مادرش رازی نیست من با اون ازدواج کنم دوختر عموم رازیی فقط مادرش چکار کنم
به هر حال نکته قابل توجه در ازدواج جوانان اینجاست که هر مخالفتی با ما به معنای بد بودن مخالف یا سوء نیت او نیست. دقیقا همان طور که هر موافقتی با فرد انتخابی ما به معنای درست بودن نیت شخص موافق و حسن نیت او نیست. و شما باید در این موضوع صبور باشید
به خاطر این که معمولا عمده مشکل سر راه انتخاب مورد مناسب برای ازدواج، عدم آشنایی با ملاک ها و لااقل نداشتن اولویت بندی و بارم بندی در آن ملاک هاست، لازم است این قضیه یادآوری شود که اولین قدم در دفاع ما از فرد مورد نظر، این است که انتخاب ما قابلیت دفاع عقلانی داشته باشد. و این دفاع حمل بر درستی ملاک ها و بارم بندی ملاک ها و اولویت بندی آن هاست.
اگر از نظر عقلانی ما توانسته باشیم بدون هندی بازی و عاشق شدن قبل از تطبیق ملاک ها فرد مورد نظر را انتخاب کنیم و هم شانی مذهبی، اقتصادی، فرهنگی، سنتی، تحصیلات، قیافه و … رعایت شده باشد می توان گفت فرد مورد نظر گزینه مناسبی برای ازدواج می باشد.
در چنین صورتی می توان از انتخاب خود دفاع کرد.
اما معمولا مخالفت والدین با فرد انتخابی فرزند به دلیل عدم تطابق ملاک ها و هم شانی فرد با فرزند یا خانواده است. و معمولا زمانی که فرزند قبل از تعیین ملاک ها عاشق شده باشد چنین مشکلی خواهند داشت. البته درصد بسیار کمی از والدین هم از روی تعصب و بدون دلیل با انتخاب فرزند خود مخالفت می کنند اما مطمئنا در درصد بسیار پایینی قرار دارند.
شما نیم نگاهی به ملاک های خودتان بیندازید.
آیا فرد مورد نظر را بر اساس ملاک های خود انتخاب کرده اید؟
آیا اول انتخاب کرده و بعد عاشق شده اید یا اول عاشق شده اید و بعد ملاک ها را بر اساس فرد مورد نظر تعدیل کرده اید؟
آیا صفت خاصی در محبوب نیست که به خاطر همان ویژگی خاص، شما حاضر شده اید با او ازدواج کنید و سایر داشته ها و نداشته ها را غافل نشده اید؟
اگر مطمئن شدید انتخاب شما کاملا معقول و منطقی و بر اساس ملاک بوده طبعا مخالفت والدين، غیر منطقی خواهد بود.
در گام اول شما باید در جو صمیمی و فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنید. ملاک هایتان را برای او بازگو کنید. چرا و بر چه اساسی او را انتخاب کرده اید و محاسن او و ایده آل های شخصی تان که ممکن است با والدینتان داشته باشد با او صحبت کنید. البته اگر شخص امینی که هم والدينتان او را قبول کنند و هم با شما صمیمی باشد، قبلا با شما هماهنگ شده و در جلسه حاضر باشد تاثير مثبتی در جلسه شما خواهد داشت. البته ممکن است پدر يا مادر شما هم دلایلی داشته باشند که از نظر شما بدون دلیل باشد اما از نظر ناظر بی طرف و امین شما حرف درستی باشد و شما باید ملاک های خود را تعدیل کنید.
بعد از شنیدن دلایل شما، اگر باز هم پدر يا مادرتان، با شما مخالفت کنند معمولا مخالفت ایشان بعد از این مرحله بدون منطق و دلیل خواهد بود.
مطمئنا هیچ پدر و مادري مانع خوشبختی فرزندش نمی شود. حتی اگر با ازدواج او صد در صد مخالف باشد. والدين زیادی دیده ايم که با وجود مخالفت صد در صد با فرزندی که تا آخرین فرصت فکر می کرد انتخاب درستی داشته و حتی پدر او را تهدید به عدم حمایت و محرومیت از ارث کرده بوده اما بعداز ازدواج باز هم نظر حمایت خود را از فرزندش دریغ نکرده است.
همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج به نظر لطف والدینمان نیازداریم. حتی اگر والدين هیچ کمکی هم به شما نکنند سعی کنید خودو خانمتان رضایت آنان را به دست آورید. هم رضایت والدین شما و هم دختر خانم. اصلا به این گزینه فکر نکنید که بخواهید رابطه خود را با والدین تان قطع کنید. این مساله هم اکثرا اوقات امکان وقوعی ندارد و ماه های بعدی ازدواج و سردی عطش تصمیم عجولانه باز هم محبت والدین در وجود انسان روشن می شود. و هم این که والدین انسان به مانند ریشه او هستند و قطع رابطه با والدین انسان را تبدیل به موجودی بی ریشه می کند که مشکلات فراوانی فراروی خود و خانواده خود خواهد داشت. ضمن این که خداوند در قرآن شدیدا از قطع رابطه با والدین نهی می کند.
شما به جای این که از برخورد والدینتان با عروس خانم نگران باشید. بعد از اطمینان از انتخابتان بر اساس ملاک ها و اولویت های ذکر شده، از همسر آینده تان بخواهید با هم دنبال راه هایی باشید که نظر لطف والدین دو طرف همیشه بر زندگی مشترک شما سایه بیندازد.
سلام
من۱۵ سالمه و یه دختر عمو دارم که ۴ سال از من بزرگتره و ۱ سالی هست که عاشقش شدم و یه لحظه هم نمیتونم از فکرش بیرون بیام.ما روابط خانوادگی خیلی خیلی خوب و نزدیکی داریم و از بچگی باهم بزرگ شدیم و مثل یه خواهر و برادر واقعی هستیم.میخواستم که کمکم کنین که چه طوری بفهمم اونم منو دوس داره و بهش ثابت کنم که دوسش دارم ؟البته به صورت غیر مستقیم چون حتی روم نمیشه تو چشاش نگا کنم.ممنون میشم زودتر کمکم کنین.
مرسی
رفتار شما در این سن بیشتر شبیه یه شوخیه … پس برای این شوخی نیازی به مشاوره ندارید … میتونید خیلی راحت با ایشون حرف بزنید ولی در مورد عواطفتون اگر حرفی بزنید نه تنها کاری رو درست نمیکنید ولی باعث میشید احساسات و عواطف هر دوی شما درگیر بشه و به افسردگی کشیده بشید
دوستان من حاضرم قسم بخورم بیشتر عاشقی هایی که تو سن پایین انجام میشه فقط فشار جنسیه که بیشتر از طرف پسره..پس خودتونو کنترل کنید تا سنتون بیشتر باشه تازه دختر قعطی که نیست
دختر کم نیست…ولی دخترپاک کمه
سلام من ۱۸سالمه و دختر عموم ۱۶سالشه ۲ساله که همدیگرو دوست دارییم و واقعا عاشق همیم عمومم قسم خورده که دخترشو به فامیل نده توروخدا یکی به من کمک کنه که چجوری عمومو راضی کنم لطفا
خب وقتی قسم خورده یعنی باید به قسم خودش پایبند باشه … و شما که ۱۸ سال سن دارید نباید اونقدر خودتون رو اسیر این عشق کنید که ممکنه نتیجه ای نداشته باشه
بهتره برای ازدواج بین ۲۱ تا ۲۵ سالگی صبر کنید …چون در این بین به بلوغ فکری و عاطفی میرسید
منم همینطور شدم بدجور زندگیم رو مختل کرده تقریبا پنج ماهی میشه اما فرقش با تو اینه که من یه سال از اون بزرگتر هستم
دوستان لطفا دیگه در این تاپیک نظری ندید و مشکلات خوتون رو هم بازگو نکنید …
.
خب من می خوام این قضیه رو از یاد ببرم اما هر روز به ایمیلم ارسال میشه
.
.
از مدیریت درخواست دارم که این تاپیک رو پاک کنن
.
این قضیه دیگه تموم شده
سلام.من سجادم.عاشق دخترعموم هستم.حدودا۳یا۴ سال ویا بیشتر هست که عاشقشم.الان من۱۸سالمه.اونم۱۸سالشه اما خب یک کلاس ازم کوچیک تره.دیوونشم.بخاطرش گیه میکنم.شبا خواب ندارم.کمکم کنین.از بچگی هرجمعه میومد خونمون.والانحدود۵یا۶سال هست که دیگه نمیاد.اما ازبچگی تقریبا میشه گفت باهم بزرگ شدیم.نمیدونم چیکارکنم.یا به پدرومادرم میگم منو مسخره میکنن ومیگن دهنت بوشیر میده.میخواستم به خودشم بگم ولی خیلی خجالتیم ونمیتونم این کارو کنم.اگرم بتونم میترسم جوابش رد باشه ویا ناراحت بشه ویا بره ابرومو توی فامیل ببره.
و دقیقا” نظر خانواده درسته چون تا وقتی که شرایط ازدواج از جمله کار و درآمدی پایدار رو نداشته باشید نمیتونید به ازدواج فکر کنید و کسی به شما و نظرتون اهمیت نمیده
شما اول درس و بعد سربازی و بعد کارتون رو باید هماهنگ کنید و اونوقت میتونید برای ازدواج با قدرت پیش برید
من٢٤ سال دارم و ٦ساله كه عاشق دخترعموم شدم ولي نميتونم احساسم روبهش بگم خيلي رودروايسي دارم اصلا خيلي خجالتي هستم
كمكم كنيد چكاري بايد انجام بدم تا متوجه بشه . ببينم اونم از من خوشش مياد يا نه .
اگر شرایط ازدواج رو دارید میتونید از یک واسطه قابل اعتماد کمک بگیرید که این فرد میتونه مادر و یا پدرتون باشه … اگر برای ازدواج مشکلی نداشته باشید این افراد بهترین گزینه ها برای شما هستند
کاری نباید انجام بدید .. این واقعیت چنین روابطی هست که نتیجه ای در پی نداره …
سلام
من یه دختر ۱۶ سالم که پسرعموم میگه من عاشقتم تفاوت سنیمونم ۱ سال و ۴ ماهه که من ازش بزرگترم حالا دختر داییم یه روزی پسرعمومو دید و گفتش عاشق پسرعموت شدم الانم بهش پیام میده که من شما رو دوست دارم احساس میکنم پسر عموم یکم سرد شده باهام خودمم خوب باهاش حرف نمیزنم به نظر شما چیکار کنم ؟
به چنین حرفهای پوچ و بی نتیجه ای در این سن توجه نکنید …
پس بدونید سرد شدنش به خاطر همین کم بودن سن و احساساتی شدنه چون هیچ عقل و منطقی پشت چنین روابط هیجانی وجود نداره
تعجب میکنم منم ۱۷ سالمه فکر نمیکردم این همه ادم تو این سن عاشق بشه ولی من تا حالا عاشق کسی نشدم
منم الان ۶ ساله با این مشکل روبرو هستم.
یبار هم تلفنی جواب رد شنیدم.
چیکار کنم به نظر شما لطفا کمک کنید!!!!
منم الان ۶ ساله با این مشکل روبرو هستم.
یبار هم تلفنی جواب رد شنیدم.
چیکار کنم به نظر شما لطفا کمک کنید.
چیزی که روشنه اینه که کسی رو نمیتونید به زور مجبور به کاری کنید و این موضوع رو خیلی از دوستان نمیخوان قبول کنند
در یک کلام وقتی به شما علاقه ای نداره چطور انتظار دارید قبولتون کنه و در کنارش ارامش داشته باشید؟
همش از روی کمبود عاطفه س توی این سن فرد چون دوست داره با یک نفر همدردی و همنشینی کنه که این نیاز طبیعیه هر فردیه به هر حال انسان یک موجود اجتمایی هست خوب متمایل میشه بسمت جنس مخالف پیشنهاد من اینه که کاری کنی که بیشتر از جانب خانوتده ت حمایت عاطفی بشی مثلا درس بخون و پیشرفت کن که همه ازت انتظار داشته باشن و جلب توجه کن و …. من خودم عاشق دختر خالمه م بودم ولی وقتی نامزد کرد با یکی دیگه با اینکه چند روز اول خیلی ناراحت شدم ولی به مرور حس میکردم یه بار سنگین از روی فکر و ذهنم برداشته شد بقدری ازاد شدم که دیگه میرفتم سراغ کار هایی برای تفریح شاد شدم و خوشحال و چیزی که هست دختر نگران نباش
من ۱۷ سالم بود … بزرگترين آرزوم خريد تفنگ آپاش بود.
بچسب به زنديگيت بزرگتر شدي بهش فكر كن… زوده برات
سلام من ۱۳ سال دارم عاشق دختر عموم شدم نمی دونم چه جوری بهش بگم دختر عموم همسن منه چند روز پیش براش خواستگار اومده خواستگارش پسر عمومه اون دو یا سه ساله که از سربازی اومده نمی دونم چیکار کنم می ترسم به مامانم بگم
از ااون موقعی که عاشقش شدم همیشه فکرم پیش اونه تو خواب مدرسه..
همه جا لطفا کمکم کنید خواهش می کنم
نسلام.نمیخوام نا امیدتون کنم.به عشق و علاقه ای که دارید احرتام میزارم.ولی توی این سن کم، احتمال زیاد یک عشقیه که میاد و میره.یعنی زود گذره.شاید قبول نکنید و بگید من نمیتونم… .ولی یک درصد احتمال بدید در اینده همش نالود میشه.این موضوع شاید تا ۶ ۷ سال دیگه هم همراتون باشه…ولی میتونید تضمین کنید که ثبات داره؟!من خودم درگیر این موضوع بودم.و کسی که واقعا از ته دلش دوسم داشت، واقعا دوستم داشت، الان هیچ هسی بهم نداره…. و شاید نابود شده باشه.یعنی نابود شده…شاید بگید از من اینطوری شده…ولی علاقه ی منم به بستگانم بود، و حتی منتظر بودیم تا در اینده….اما.الان نمیدونم باید فراموشش کنم یا نه.کمم اسیب ندیدم.خواهش مبکنم اولا بگذارید بفهمه دوستش دارید.دوما اگه میتونید تا زیاد بزرگ نشده فراموشش کنید.اگه مصلحت باشه و قرار باشه ازدواج کنید، در اینده اتفاق می افته.ولی الان اگه بهش بگید فقط خودتون و ایشونو درگیر مسئله ای میکنید که شاید در اینده نابود شده.هیچ ضمانتی نیست که شما عشقتون پایداره.دو طرف رو میگم. در ضمن حتی اگه پایدار هم باشه الان زوده و با گفتنش، نه تنها راحت نمیشید، بدتر هم میشید.ارامش ندارید.اتفاقات اون جور که میخواهید پیش نمیره.فکز میکنید با گفتن بهش کار درستی میکنید.اما در حقیقت ارامش و خوشی رو از خودتون میرونید.به نظر من الن توی این سن ، فراموشش کنید، سخته و شاید بگید نشه.ولی الان فراموشش کنبد و راحت و در ارامش زندگیتونو رو بکنید تا بعد.نوجوانی خودتون رو خراب نکنید.با گفتن و درگیر کردن خودتون ، هیچ چیزی به دست نمی اورید ، به جز سختی و گوشه گیری.اگر واقعا خوشبختی خودتونو میخواهید فعلا زندگیتون رو در اسایش بکنید و فراموشش کنید تا بعد.من هم روزی مثل شما در گیر بودم و هستم هنوز.واقعا باور نمیکنم اون کسی که… .البته تقصیر نداره.این موضوع توی این سن سراغ هر کسی میاد.عشق های زود گذر….اعتماد ان چنانی بهش نکنید.انتخاب پای خودتان.فعلا راحت زندگی کنید و منتظر بمانید و ببینید در اینده چی میشه.یا زهرا
سلام من ۱۶سالمه حدود۵٫۶ ساله عاشق دختر عموم شدم و دوسالی هست که باهم چت میکنیم اوایل روم نمیشد بگم اما یک سال بعد گفتم که دوست دارم و دیدم اونم هیمن حس رو نسبت به من داره اما گفت که برای ما زوده و خیلی نگران ازدواج فامیلی و عواقب اونه وگرنه هیچ مشکل دیگه ای با رابطمون نداره برای همین من زیاد اسرار نکردم اما خییییییییلی دوسش دارم و الان وابستش شدم خودم میخوام این سکوتو حفظ کنم تا سنم بره بالا اما وابستش شدم و نمیشه تورو خدا کمکم کنید نگرانم اگه نشه شکست بدی میخورم خیلی بد این مدت چند سال که سنمون بره بالا من باید چیکارکنم خیلی برام سخته راستی ما هم سن هستیم
تا وقتی که شرایط ازدواج و نداشته باشید چنین صحبت هایی بیشتر شبیه شوخی می مونه …
شما در بهترین حالت باید ۱۰ سال دیگه به این موضوع فکر کنید …پس حالا که زود وارد شدید باید بدونید این رابطه تماما” آزمون و خطاست و ممکنه چیزی که شما مدنظر دارید اتفاق نیفته
پس نباید هیچگونه پیشگویی انجام بدید
سلام من عاشق دختر عموم شدم ولی اون با پسرخاله اش نامزد کرده من خیلی دوستش دارم از طرفی نمیدونم چیکار کنم دارم میمیرم تو رو خدا کمکم کنید در ضمن من ۱۷سالمه
باسلام دوستان لطفا کمکم کنیم ۱۶سال سن دارم عاشق دخنرعموم شدم واقعا دوسش دارم چندبار هم توی تلگرام بهش ابراز کردم اما در جواب گفت تو فعلا بچه ایی تا برزگ بشی اما خیلی عاشقم چکار کنم دخترعموم۱۹سالشون هست لطفا کمکم کنین دارم دیونه میشم
من متولد آبان ۱۳۶۳ هستم. ۳۲ سالمه. من ۲۳ سال عاشق عاشق دختر عموم بودم سال ۷۵ باهم مشهد رفتیم همش کنار هم بودیمو بازی میکردیم مامانو باباشم که از خداشون بود دخترشون میدادن بدن ولی خودش اصلا کوچکترین علاقه ای بهم نداشت تا اینکه اواخر زمستون ۹۵ فهمیدم نامزد کرده دنیام بهم خورد چون خیلی دوسش داشتم بعد ماه رمضونم قراره ازدواج کنن خیلی حالم بده حتی حاضرم طلاق بگیره دوباره بگیرمش.
سلام من ۱۷ سالمه و عاشق دختر عموم هستم و می خوام باهاش ازدواج کنم همه چی مهیاست و مشکلی نیست و فقط من یه نگرانی دارم که در آینده بچه هام معلول به دنیا بیان آیا راه حلی برای این موضوح هست ؟؟
یکی از خویشاوندان به بنده گفته بود که با پیوند تخمدان میشه این مشکل رو حل کرد درسته آیا؟؟
لطفا در این جهت بهم کمک کنید ممنون.
حرف مشاوران ژنتیک شنیده نمی شود؟
ازدواج اساساً امری اجتماعی است.
مسأله مهم در این زمینه آن است که ازدواج فامیلی به عنوان یک مسأله چند وجهی درنظر گرفته نمیشود،چراکه وجود یک مسأله چند وجهی، راهبردی چندوجهی را برای حل یا تقلیل آن می طلبدو یک رویکرد تک وجهی مثلاً رویکرد ژنتیک محور نمیتواند
مسأله ای چند وجهی چون رواج ازدواج فامیلی که ابعاد اجتماعی و فرهنگی در آن نقش مهمی را بازی میکنند، حل کند.
در این زمینه چه راهکارهایی وجود دارد؟
یکی از راهکارها در این زمینه آن است که مشاوره ایی از همان فرهنگ تربیت شوند و با همان زبان با آنها صحبت کنند و با ارزشها و نگرشهای آن جامعه آشنا باشند.
مسأله دیگر آن است که ملاحظات اجتماعی و ارزشها و هنجارهای تقویت کننده ازدواج فامیلی در هر فرهنگ،قوم و منطقه جغرافیایی نسبت به فرهنگ یا منطقه دیگر متفاوت بوده و طبعاً نمیتوان یک نسخه واحد در راه آگاهی بخشی نسبت به عواقب ازدواج فامیلی در کل کشور پیچید.به عبارتی دیگر، مشکل ما این است که در مشاوره، مسأله فرهنگ را در نظر نمیگیریم.
نحوه آگاهی بخشی به جامعه درباره امتناع از ازدواج فامیلی قطعاً باید در سیستان و بلوچستان، با کرمانشاه و کردستان فرق داشته باشد.ما باید در هر قوم، منطقه جغرافیایی و خرده فرهنگی،
اول بفهمیم چرا ازدواج فامیلی انجام میشود و چه موارد ارزشی و نگرشی در پشت آن وجود دارد و بعد،دنبال عادی سازی آن ارزشها و نگرشها و جایگزین کردن ارزشهای مؤثر بر الگوی ازدواج مطلوب و آگاهانه به جای آنها باشیم.
موضوع دیگر که باید در اینجا به آن اشاره کرد این استکه صرف آگاهی بخشی به جامعه کافی نبوده و باید در راه ملموس کردن و درونی کردناین آگاهیها به نحوی که به یک خودآگاهی اجتماعی تبدیل شود، حرکت کنیم،چراکه درشرایط کنونی نیز تا حدی آگاهی به عواقب ازدواج فامیلی در جامعه وجود دارد،اما از آنجا که به یک خودآگاهی تبدیل نشده و در افراد جامعه درونی نشده است،در تأثیرگذاری بر امتناع از ازدواج فامیلی چندان مؤثر نیست
که این امر نیز خود با توجه به بسترهای اجتماعی و با درنظر گرفتن ملاحظات فرهنگی امکان پذیر است.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که به موازات آگاهی بخشی نسبت به امتناع از ازدواج فامیلی به عنوان یک هنجار منفی باید الگوی ازدواج مطلوب و آگاهانه
–البته با توجه به ملاحظات فرهنگی و اجتماعی موجود
– به عنوان یک هنجار جایگزین مثبت ترویج شود.
به اعتقاد شما در این زمینه باید کار تیمی انجام شود؟
یک مشکل اساسی ما این است که برخلاف کشورهای دیگر در مسائل چند وجهی، تنها از بُعد پزشکی وارد میشویمو اگر علوم دیگر هم وارد میشوند با سطح پایینی از آنها روبه رو هستیمو به مسائل چند وجهی از چند زاویه نگاه نمیشوداین کار یا تأثیری منفی به همراه خواهد داشت یا حداقل تأثیر مناسبی نخواهد داشت.
بنابراین، نه تنها باید در این زمینه کار گروهی انجام شود بلکه بدون انجام کارگروهی نتیجه خاصی حاصل نشده یا سطحی و گذرا خواهد بود.
نقش اعتقادات دینی را در این زمینه چگونه می بینید؟
بدون تردید از آنجا که دین و امور مترتب بر آن سهم مهمی از فرهنگ جامعه ما را تشکیل میدهدپس مقوله دین ظرفیتی بسیار مهم در زمینه آگاهی بخشی نسبت به ازدواج فامیلی و ترویج یا امتناع از آن دارد.
در این زمینه ابتدا باید نگاه دین به ازدواج فامیلی مشخص شود.
از سوی دیگر، اگر قرار باشد که امتناع از ازدواج فامیلی و تقلیل میزان آن در جامعه به سبب عواقب موجود مدنظر قرار گیرد طبعاً علمای دین میتوانندبا توجه به عمق داشتن باورهای مذهبی و نیز بافتهای ارزشی در بطن و متن حیات اجتماعی در این زمینه بسیار تأثیرگذار باشند.
شما نیز موافقید که برای کنترل معلولیت های ژنتیکی باید ازدواج فامیلی را کنترل کرد؟
این یک فرض پذیرفته شده در علم ژنتیک است که عامل نزدیک به ۵۰ درصد از معلولیتها،ازدواج فامیلی یا خویشاوندی است.از سوی دیگر، بنابر آمارهای موجود،ازدواجهای فامیلی حدود ۴۰ درصد از ازدواجها در کشور را تشکیل میدهند.
بنابراین، با کاهش میزان ازدواج فامیلی میتوان از میزان معلولیت در نسل آینده جامعه کاست.اما باید به این نکته نیز توجه داشت که نباید کلیت مبحث ازدواج فامیلیو ترویج یا امتناع از آن را تنها به کنترل معلولیتهای ژنتیکی تقلیل دادهو ملاحظات اجتماعی و هنجارهای ارزشی
– فرهنگی تقویت کننده آن را نادیده گرفت
و به شکلی تک بُعدی و تنها با دید ژنتیک به آن نگریست.
نکته دیگر آنکه نباید به واسطه تلاش در جهت کاهش میزان ازدواج فامیلی آن را به عنوان یک امر ترس آور و بسیار منفی طرح کرد،به صورتی که مثلاً با انتخاب الگوی ازدواج فامیلی،به علت بازنمایی منفی فراوان آن،زوجین دیگرمعلول شدن فرزند خود را قطعی دانسته و ضمن دلسرد شدن از زندگی،سراغ مشاوره ژنتیک و سایر راهکارهای پیشگیری از تولد فرزند معلول نرفتهو به طوری دائمی در اضطراب به دنیا آمدن چنین فرزندی به زندگی خود ادامه دهند.
سلام دوستان من ۱۶ سالمه یه دختر عمو دارم ۳ ماه از من کوچیکتر من خیلی دوسش دارم حاضرم دستم بشکنه ولی اون رو دستش خط نیوفته خلاصه بگم دو روز مریض بود انقدر ناراحت شدم که حد نداشت الان هم نمیدونم چیکار کنم روم نمیشه نه به خودش بگن نه به کس دیگه ای چیکار کنم
هر وقت تونستید شرایط دوست داشتن و ازدواج و مهیا کنید … اونوقت حرف شمارو خانواده ها جدی خواهند گرفت وگرنه چنین رفتارهایی به هیچ نتیجه ای ختم نخواهد شد
ینی عاشق همتونم .بابا بیخیال اخه ادم تو دوره نوجونی عاشق میشه؟؟؟!!!!!من دورم پر پسر عمو و پسر عمه وپسر خاله و پسرداییه.ولی تا الان که نوزده سالمه ب جرعت میگم در حد ی سلام باهاشون بیشتر حرف نزدم چون یک لیاقت ندارن.دو اصلا مزخرفه این مسائل ازدواج فامیلی دیگه حتی قابل فک کردن نیس(البته ب نظر من)واقعا چه تضمینی هس که بچه سالم باشه
در ضمن بابا بسه هر چقد توی ی خانواده باشید بیرید بیرون با بقیه هم اشنا شید
ازدواج فامیلی مزخرفه همه جوره
درکل ایشالا همه موفق باشید یاعلی در پناه حق
باسلام من حدود۲ می شودکه به دخترعمویم دل بسته ام وبه این موضوع رابیان کرده ام ولی اوگفت چون تویک سال ازمن کوچک تری نمی شودولی سعی می کنم محبتم رانسبت به قبل افزایش دهم هروزوهمه جافکرم پیشه اونه من توی این مدت زیاد به درس علاقه نشان نمی دهماوشماره اش راعوض کرده ومن هرکاری می کنم شماره اش رابه من نمی دهد