سلام.من یه برادر دارم 2سال ازم بزرگتره از بچگیش از دخترداییم که3سال ازش کوچیکتره خوشش میومد.کلا روابط برادرم و دخترداییم خیلی صمیمی بود و زیاد باهم شوخی میکردن.رفت وامدای خانوادگیمون زیاد بود و چون پدرامون همکار بودن بیشتر باهم بودیم(به نسبت بقیه فامیل).ولی دخترداییم با پسرداییم(یعنی پسرعموش)ازدواج کرد.البته اون موقع برادر من سن و شرایط ازدواجو نداشت و نمیتونست چیزی بگه.از اون به بعد برادرم انگیزه شو واسه درس خوندن از دست داد ودانشگاه پیام قبول شد.سر کار هم میرفت ولی همه درامدشو خرج لباس وکفش و گوشی و… میکرد وپس اندازی نداشت،هروقت از ازدواج صحبت میشد میگفت من که هیچوقت زن نمیگیرم و سربازی هم نمیرم!تا اینکه دخترداییم تو دوران عقد از شوهرش جدا شد(به دلیل اخلاق تند و بد،دروغ گویی، اعتیاد ودخالت خانواده شوهرش)البته پسرداییم ادعا داشت که مامان من(عمه ش) زیر پای اونا نشسته تا طلاق دخترشونو بگیرن تا بعدش با برادر من ازدواج کنه!درحالی که مااصن از علاقه برادرم به دخترداییم خبر نداشتیم.ولی با این وجود قبل جداییشون ما رفت وآمدهامونو خیلی کم کردیم که ناراحتی بیشتر نشه.الان 2ونیم ساله از طلاقشون گذشته.هم دخترداییم هم پسرداییم هم برادر من مجردن.مطمئنیم که دخترداییم برنمیگرده با پسرداییم دوباره زندگی کنه حتی شده یه درصد…حالا برادرم درسشو جدی گرفته و پولاشو پس انداز میکنه و نماز خوندنو دوباره شروع کرده و پیگیر کارای سربازیشه خلاصه کلی عوض شده به طوری که مامانم تعجب کرده.ازم خواسته با دخترداییم صحبت کنم ببینم این علاقه شدید دوطرفه س یا نه،که اگه باشه بعد درس و سربازیش ازدواج کنن.ولی من فکر میکنم به خاطر مشکلات به وجود اومده بین ما با پسرداییم وخانواده ش مامانم مخالف این ازدواج باشه چون این ازدواج یعنی صحت داشتن حرفای پسرداییم و دامن زدن به حرفای بی اساسش.ازطرفی هم برادرم نمیخواد مامانم بدونه و میگه فقط با دخترداییم صحبت کن حتی دایی هم نفهمه تا زمانی که من دانشگامو و سربازیم تموم شه.چون الان به من به دید یه بچه نگاه میکنن نه مرد زندگی،فقط میخواد بدونه دخترداییم دوسش داره و به خاطرش صبر میکنه یا نه.نمیدونم چیکار کنم؟به مامانم بگم؟؟چطوری با دخترداییم صحبت کنم؟؟اصن این ازدواج به صلاح هست؟؟برادرم میگه اگه با دخترداییم ازدواج نکنه دیگه زن نمیگیره.میگه دلیلی نداره مامان به خاطر چرندیات پسرداییم قید خوشبختی بچه ش رو بزنه…بهم میگه تو از عشقت میگذری به خاطر حرفای مردم؟؟ولی هرچی بهش میگم حداقل بذار تا پسرداییم دوباره ازدواج کنه که بهمون تهمت نزنن که ما باعث جداییشون بودیم بعد تو برو خواستگاریش گوش نمیده میگه شاید تا اون موقع دخترداییم دوباره ازدواج کنه…واقعا موندم چیکار کنم؟دلم براش میسوزه ولی میترسم اگه کار نابجایی انجام بدم از بد بدتر شه…لطفا راهنماییم کنید