30
ازدواج
با سلام بنده یک پسر بیست ساله هستم.یکی دو ساله همش دنبال اینم که ازدواج کنم الانم دانشجوام .شغلم هم بعد از اینکه درسم تموم بشه تقریبا تضمینیه .ولی نمیدونم چجوری این موضوع رو با خانوادم در میون بزارم.رابطم با خانواده صمیمیه ولی درمورد این موضوع نمیتونم چیزی بگم دور و برم هم کسی نیس که کمکم کنه .نیاز جنسی هم باعث شده که بیشتر به موضوع ازدواج فکر کنم.یه راهکاری واسه من بگید چون فکرم درگیر این موضوعه و تو این دو ترم دانشگاه از لحاظ درسی افت کردم
سلم دوست عزیز
شما در حال حاضر امادگی ازدواج راندارید.اگر در چنین شرایطی تصمیم به ازدواج بگیرید دوران نامزدی که بهترین دوران لذت بردن است با مشکلات تحصیلی و شغلی شما همراه خواهد شد. ضمن انکه اگر دوران نامزدی طولانی شود ناخوداگاه موجب سردی رابطه خواهد شد.از طرفی انگیزه ازدواج نباید احساس خلا از نیاز باشد مثلا نیاز جنسی یا حتی نیاز عاطفی.بهتر است تا زمانیکه وضعیت شغلی،تحصیلی و احتمالا سربازی شما مشخص و تثبیت نشده است تصمیم ازدواج را به تعویق بیندازید. این قطعا به نفع شما خواهد بود.
موفق باشید
خب چجوری این فکر از سرم بیرون کنم الان بیشتر از یک ساله که هر روز تو کلمه
من هم نیاز جنسی دارم هم عاطفی ولی الان بیشتر عاطفیه
سلام
من از کدوم قسمت سوالمو بپرسم/
در قسمت بالای سایت بر اساس نوع سوالتون دسته بندی شده …
سلام…..الان حدود دوس سالي هست دوستيم میخواد بیاد جلو نميزارم چون لرن …..جواب بابام مشخصه …نه!…غاشقمه …منم دوسش دارم ولی الان بای هم دانشگاهيم تو ی رابطم ….گاهی مقايسه میکنم ميبينم .اون درس خوندس و بسیار خوشتیپ توش قيافه خونوادشم بیشتر ب من ميخوره ولی اون قدبلند ديپلمه البته رفت و اس دانشگاه ثبت نام کرد کارشم جدیدامیخواد شرو کنه قیافه هم نداره…سرهمين ی روز دوسش دارم ی روز یهو میگم من بااین قیافه زندگی کنم ?.میخواد دخترعموش ک خ نزديکه بهش .منو ببينه …گير کردم..دیگ نمی کشمّ…ديگه نميکشم
دوست عزیز قدم اول در ازدواج اینه که دو طرف به دل هم بشینن … وقتی چنین اتفاقی نیفتاده پس چرا بیخودی خودتون رو سرگردان میکنید … ؟
شما در خرید لباس این همه وسواس به خرج میدید ولی برای یک عمر زندگی خودتون این همه تردید دارید ؟
سلام.من پسری بیست ساله هستم و ازدواج تنها آرزوی من است.ولی نمیدونم چطوری
این مسئله را با خانواده ام مطرح کنم.لطفا کمکم کنید از هیچکس نتونستم کمک بگیرم به این علت احساس میکنم روز به روز به مرگ نزدیکتر میشوم.و خانواده هیچ خبری از حالم ندارند.
دوست عزیز هر وقت تونستید استقلال مالی داشته باشید و درامد خوبی برای تامین هزینه های زندگی ایجاد کنید مسلما” خجالتی برای مطرح کردن چنین خواسته ای نخواهید داشت
با عرض سلام
من ۲۷ سالمه فوق لیسانس دارم از دانشگاه معتبر
هم کارمند رسمی دولتی هستم و هم شرکت خصوصی کار میکنم
ده سال سابقه کاری دارم
همیشه شاگرد اول بودم ، دنبال اینم که دکتری بخونم، کلا اهل علم و درس و پژوهش
قیافه ام هم معمولیه
اخیرا خواستگاری دارم که از خودم ۲ سال کوچیکتره
فوق دیپلم داره
مدیر فنی رستورانه
از نظر درآمدی تقریبا مثل همیم همین طور از نظر خونوادگی و محل زندگی
پسر خیلی خوب و نجیبیه
و خیلی خیلی خیلی هم بهم علاقه پیدا کرده
ولی من نمی دونم که با توجه به اختلافی که از نظر تحصیلی و شغلی داریم، اصلا درسته که به این آقا برای ازدواج فکر کنم یا نه؟
لطفا راهنماییم کنید خیلی فکرم درگیره
ممنونم
دوست عزیز درسته اختلافات وجود داره ولی در نهایت درک شما از موقعیت هم میتونه تعیین کننده باشه … کم بودن سن ایشون میتونه شمارو در زندگی تبدیل به مادر کنه تا همسر … موقعیت اجتماعی برای زن بسیار مهمه چون دوست داره در زندگی به مردی تکیه کنه که از هر لحاظ نسبت به اون برتر باشه … و بتونه در اجتماع با سربلندی معرفی کنه
به این مسایل توجه کنید و با مشاوری مجرب در این مورد مشورت
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام.چطوری میتونم مسئله ی ازدواجم را با خانواده خودم مطرح کنم لطفا راهنمایم کنید.تنها مشکلی که مانع من شده خجالت بودنمه و نمیدونم چجوری با آنها بدون خجالت داشتن حرف بزنم.
خب شما قراره ازدواج کنید پس خجالت کشیدن برای شما معنا نداره
اگر نمیتونید در این مورد صحبت کنید بهتره موضوع رو با فردی قابل اطمینان در خانواده و یا فامیل مطرح کنید تا واسطه کار شما شوند
سلام
خواهر من الان هیجده سالشه و از شش سال پیش از پسری در اقوام دور خوشش اومده و این عشق رو در دلش هر روز بزرگتر و بزرگتر کرده در صورتی که فقط یکطرفه بوده،حتی اون پسر اصلا هیچ علاقه ای به خواهرم نداشته و بارها و بارها به گوش ما رسیده
ما اوایل فکر میکردیم اینقدر جدی نباشه و چیزه بچگانه ای فرضش میکردیم
خودم بارها باهاش صحبت کردم اما به خرجش نمیرفتید
آخه واقعاً هم خانواده هامون.و خود پسر با ما خیلی اختلاف دارند پسر حتی تحصیل هم نکرده و درسش رو تا راهنمایی بیشتر ادامه نداده و نه کاری داره نه هیچ شرایط درستی برای ازدواج
جدیدا خواهرم خواستگارای زیادی داشته همه هم مهندس و تحصیلکرده
حالا با یکیشون تووی دوران صحبت و شناخت هستند ولی اون پسر با یکبار زنگیدنش وگفتند اینکه من اشتباه میکردم و میام خواستگاری دوباره خواهرم رو هوایی کرده هرروز گریه میکنه و میگه من چیکار.کنم من دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم
ولی ما در این ازدواج خطرات زیادی میبینیم که خودش به علت سن کم نمیبینه
مادرم همش غصه میخوره
خواستگار جدید هم از همه نظر مورد تاییده خانواده است
بنظرتون چه کار کنیم؟ میشه ما رو راهنمایی کنید
ببخشید که طولانی شد
متاسفانه نمیتونید کاری بکنید تا وقتی که خودش در این زندگی فهم لازم رو بدست بیاره … بهتره مشاوره ای حضوری مراجعه کنید و دوره نامزدی ۶ تا ۹ ماه رو داشته باشه تا بتونه در این دوران چیزایی رو که باید ببینه رو ببینه و چشمش باز بشه
با عرض سلام و خسته نباشید.
پسری هستم ۱۹ ساله که دختری هم سن خودم از فامیل را دوست دارم.اما از طرفی به خاطر سربازی نرفتن و نداشتن شغل و از طرف دیگر به خاطر کمبود سن نمیتوانم به خانواده ام اعلام کنم.
و نگران هستم که نکند ازدواح کند . پدرم هم کلا اخلاق خوبی ندارد.افسردگی گرفته ام و نمیدانم چکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
به هر حال دوست عزیز تا شما حرفی برای گفتن در خواستگاری نداشته باشید حرفتون خریداری نداره
ولی میتونید در این خصوص با مادرتون و یا فردی قابل اعتماد در خانواده و یا فامیل صحبت کنید شاید بتونه واسطه ای بشه و حرف شمارو به ایشون برسونه ولی دلیلی برای صبر کردن وجود نداره مگر اینکه ایشون هم به شما علاقه مند باشه
سلام.من یه دختر۲۲ ساله هستم که تقریبا یک سالو نیمه با یک پسر۲۳ساله داخل یه شبکه اجتمایی اشنا شدم ما کم کم به هم علاقه مند شدیم وشدیدا به هم وابسته هستیم…و از نظر فرهنگی و اعتقادیم مثل هم هستیم ایشون به من پیشنهاد خواستگاریو ازدواج دادن وخواستن که با خانوادشون بیان من قبول کنم و ایا این ازواج میتونه موفق باشه ؟
دوست عزیز اینکه بدونید برای هم مناسب هستید مربوط به شناخت شما از هم و شناخت خانواده ها میشود …تا وقتی که چنین اتفاقی نیفته نمیتونید ادعا کنید همدیگرو میشناسید و با هم تفاهم دارید … این دوره شناخت بعد باید در دوره ۹ ماهه نامزدی کامل بشه …پس بهتره در این مورد مشاوره حضوری داشته باشید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام دختری۲۳ ساله هستم پسری۲۵ساله مادرش تلفنی از مادرم خواستگاری کرده که من و پسره ۶سال قبل باهم ارتباط فقط تلفنی داشتیم که اون موقع من۱۷سال و پسر۱۹ سالش بود ما عاشق هم بودیم تا اینکه خونواده من فهمید و ارتیاطمون قطع شدولی چون تو شهر کوچکی زندگی میکنیم هرازگاهی همو میدیدیم دورادور و نگاه میکردیم الان تازه سربازی تمومیده لیسانسشم گرفته ولی فعلا شغل نداره لیسانس برق با اینکه دوسش داشتم ولی بانظر خونواده مامانم به مامانش گفته که دخترم میگه هنوز زوده و قصد ازدواج ندارم تا ۱ یا۲ سال وخواهرش هم که حضورا ازم پرسید که ایا هنوز محبتی بینتون هس یانه؟ناخوداگاه گفتم والا هنوز زوده وقصد ازدواج ندارم و به هیچ کسم نمیتونم فکر کنم ولی اگه داداشت میخواد ازدواج کنه یعنی اگه طوری برنامه ریزی کرده که ازدواج کنه بس ازدواج کنه اونم گفت مرسی دست دادو خدافظی کرد یه ماهه که دیگه خبری نیس ولی دلم طاقت نمیاره چیکارکنم ؟میدونم که الان اونم ناراحته تورو خدا جوابمو بدین……..
دوست عزیز ایشون خواستگار شما بودن و شما و خانواده به دلایلی جواب منفی دادید … پس فکر و ناراحتی خاصی نداره …
به هر حال ممکنه اتفاقات زیادی بیفته … یعنی پسر دنبال درست کردن کارش باشه و بعد از شما خواستگاری کنه و یا اینکه کاملا” از فکر ازدواج با شما خارج شده باشه
به هر حال زمان این مورد رو مشخص خواهد کرد … ولی شما نباید در زندگی عاطفی خودتون پیش گویی کنید …
سلام وتشکر باورم نمیشد جوابمو پیداکنم اینجا.پس بگذارید اینجاشم بگم که مادرش تلفنی گفته بود که میدونیم سنگ میندازید جلو پامون و این حرفا ولی من دست بردار نمیشم یعنی اونا فکر میکردن که جواب من مثبته ولی خانواده نمیزاره تا اینکه خواهرش حضوری باهام حرف زد و گفت حتی اگه خودت بخوای بابام با بابات حرف بزنه وفلان که من سرم همش پایین بود ولی اخرسر به زور وبا خجالت وشمرده شمرده گفتم که والا من هنوز قصد ازدواج ندارم وبه هیچ کسم نمیتوتم فکر کنم ولی اگه اون میخواد ازدواج کنه یعنی اگه طوری برنامه ریزی کرده که ازدواج کنه ازدواج بکنه که اونم دست داد و خداحافظی کرد بعد ۳ هفته اینا بود که متوجه شدم پسره دنبال شماره من از یکی از دوستام میگشته که دوستم هم شمارمو بهش نداده بود اینکه در مورد زندگی عاطفی پیش گویی نکنم منظورتون زمان هستش بنظرتون به احتمال زیاد چه اتفاقی میفته؟
گذشته بد مربوط به شیطنت چهار سال قبل پسری که اکنون ۲۵ سالشه چقدر در نتیجه جواب خواستگاری میتواند اهمیت داشته باشد؟ ایا اگر جواب خواستگاری منفی باشد پسر حدس میزند که میتواند بعلت ان شیطنت رابطه کوتاه بادختر ارمنی بوده است؟
ا سلام من دختری ۲۳ ساله هستم که چند ماه پیش توسط زن برادرم به یه پسر ۲۸ ساله برای ازدواج معرفی شدم و کاملاً رسمی و با اطلاع خانواده ارتباط شروع شد و چون من تو یه خانواده سنتی هستم بعد از دومین جلسه ملاقات قرار شد ایشان با خانواده تشریف بیارن ولی همچنان در ارتباط بودیم و همه چیز خوب پیش میرفت و تنها مشکل این بود که خانواده ایشان دختر داییشون به عنوان عروس خانواده انتخاب کرده بودند.روز اول همه چیزو به من گفت و گفت که من نمیخوام و این قضیه برای من تمام شدست فقط مهلت بدید تا شما رو به خانوادم معرفی کنم .بعد از دو ماه که تقریباً در مورد همه چیز به تفاهم رسیدیم و اینکه همه خانواده ایشان در جریان قرار گرفته بودند به جز مادرشون خواستم یه جلسه بیرون ببینمش. ( من تو سن ۸ سالگی بخاطر یه بیماری عمل جراحی داشتم که همون موقع تمام شد و خوب شدم و دیگه مشکل ندارم) خواستم تا قبل از
اینکه خانوادش بیان این موضوع بدونه و خیلی سر بسته مطرح کردم
برادر من پزشک هست حتی گفتم اگر میخواهی کامل ازش بپرس که چی بوده جریان یا اینکه با هم میریم پیش دکتری که عملم کرد.گفت فعلا نیازی نیست و همین قدر که خودت گفتی کفایت میکنه و خیلی کار عاقلانه ای کردی الان گفتی اگه بعدا فهمیده بودم یه بحث حسابی داشتیم و اونروز دیگه از این موضوع حرفی زده نشد و جوری برخورد کرد که اصلا براش مهم نیست و دوباره درمورد آینده گفتن و برنامه ریزی کردن
بعد از اون من دیگه تماس نگرفتم که راحت تصمیم بگیرند و فرداش زنگ زد به اعتراض کردن که چرا حالمو نپرسیدی و تعریف کردن از ظاهر دیروز من و اینکه دوست دارم بعدها چه جور باشی
منم گفتم حتما نظرش مثبت که اینجوری میگه.دو روز هیچ تماسی نداشتن و بعد دو روز که اس ام اس دادم گفت کارام زیاد شده خودم تماس میگیرم چند روز بعد پیام داد که از زن داداش و برادرت خبر داری گفتم نه مگه شما تماس داشتید جوابمو نداد فکر کردم منصرف شده و به اونا گفته پیام دادم من خودم مطرح کردم که شما هر تصمیمی گرفتید راحت به خودم بگید گفت چند روز کارام زیاد شده چند روز به من مهلت بده فرداش پیام داد که چه خبر گفتم پدرم معترض شدن به این وضع و من نمیدونم شما میخواید چی کار کنید و جوابی ندارم جلو خانوادم
گفت پس با این شرایط ادامه ندیم بهتره به جایی نمیرسیم
من واقعا دلیلشو متوجه نمیشم
اگه بخاطر بیماری من منصرف شدند چرا بعد از اون ملاقات دوباره مثل قبل برخورد کردن و همون موقع نگفتن
و موضوع دیگه که خیلی اذیتم میکنه من از همه نظر از ایشان بالاتر بودم به غیر از مدرک تحصیلی که من تازه لیسانس گرفتم و ایشان دانشجو دکتری بود ولی از نظر خانوادگی، مالی، ظاهر و … همش من بالاتر بودم و روزی که رفتم صحبت کردیم غیر مستقیم یه نفر دیگرو مثال زد و گفت فلانی خیلی چیپه که خودش دکتر و دوست پسرش فوق لیسانس
یکی نیست بهش بگه مگه همون دو ماه پیش ندیدی که من لیسانسم یا اینکه نمیتونستی و تازه متوجه شدی
خیلی شنیدن این جواب برام سخته چون کاملا همدیگرو انتخاب کرده بودیم و دقیقا بخاطر نقطه ضعفم منو پس زد و چشمشو رو همه چیز بست. یعنی این مسئله انقدر بزرگه؟ تا الان هرچیزی خواستگار داشتم من رد کردم و این که به اینجا رسید و بخاطر این موضوع بهم خورد روحیمو داغون کرده
دوست عزیز در هیچ رابطه ای تا وقتی که به مرحله رسمی نرسیده نباید پیشگویی کنید و دل ببندید
این افراد در سر راه شما زیاد هستن و نباید نگران باشید که ممکنه خدایی نکرده عیب از شما باشه
پس در این مورد اصلا” خودتون رو نگران نکنید … همین تماس های دوباره شما نوعی گدایی کردن بوده پس قدر خودتون رو بدونید و اگاه باشید هر آنچه که خواست خدا باشه اتفاق میفته
پس از خدا بخواه که همسری همراه و با اخلاق نصیبت کنه و ذهنت رو از این افکار خالی کن
سپاس از پاسختان
چند تا سوال دارم. این که من این موضوع مطرح کردم کار اشتباهی بوده؟
برادرم همش منو سرزنش میکنه که باید میافتی خودم بهش میگفت اما به نظر خودم این موضوعی نیست که بقیه بخوان بگن و اصلا دوست ندارم به عنوان نقطه ضعفم برای طرف مقابل وقتی خودم نیستم مطرح بشه
راه درستش چیه؟ و چه موقع باید گفته بشه؟
با سلام من خواستگاری دارم که تو دوران اشنایی بهم گفته زود انزالی داره اما مشکا جدی نیست ولی من میترسم نتونه باهم …….در ضمن پرسیدم توان برقراری رابطه رو داره گفته اره فقط قبل رابطه باید نیم ساعتی عشق بازی کیم تامن ارضا شم…گفت اگه جدی بود میفتم دکتر اما من میترسم بگین چیکار کنمبه کسی هم نمیتونم بگم ……….
خب بهتره در این مورد مشاوره کنید ولی زودانزالی رو میتونید از طریق روشهایی مثل استفاده از کاندوم های تاخیری و یا ژل های بی حس کننده درمان کنید
ولی بهتره قبل از هر تصمیمی در این مورد مشاوره ای با یک س.ک.س تراپیست دااشته باشید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام ۴ساله با یه پسری که هم هم محلی هستیم هم همدانشگاهی دوستم از همون اول قصدمون ازذواج بود و خانوادها در جریان یه دعوایی پیش اومد که مقصر پدرم بود الان یکم ناراحته از رفتار بابام و همین باعث به هم خوردن رابطه شده پیش خودم فکر میکنم نه میتونم فراموشش کنم نه با کس ذیگه ازدواج کنم از طزفی هم مادرم ناراضیه به ذیر ازدواج کردن من چیکار کنم؟؟؟
دوست عزیز گذشته جای خوبی برای موندن نیست و فقط میتونید برای درس عبرت گرفتن ازش استفاده کنید … شما شرایط رو میدونید پس بیخودی فکر و ذهنتون رو درگیر این موضوع نکنید …
و گرنه باید عمرتون رو به خاطر یک رابطه معمول به هدر بدید …
تو این موضوع خود شما باید بتونید اراده خروج از این حالت رو بدست بیارید
۱٫ واقعیت را بپذیرید
وقتیکه یک رابطه پایان می یابد از حدس و گمان های اضافی اجتناب کنید. حتی اگر آن رابطه را پایان یافته نمی بینید, بدنبال اشتباه و یا تقصیراتتان نباشید. همیشه دلایل خوبی برای پایان دادن به یک رابطه وجود دارد. یکی از شما از این رابطه راضی نبوده یا اینکه یکی از طرفین به هدفی که می خواسته رسیده است. قبول کنید که آن رابطه دیگر تمام شده است, و در فرصت بعدی می توانید شروع تازه ای داشته باشید.
۲٫ زیاد روی خودتان فشار نیاورید
دیگر در این رابطه نیستید, و مجبور هم نیستید که یک شبه با این قضیه کنار بیایید. اگر به خودتان فشار بیاورید تا با این مسئله کنار بیایید, ممکن است بیشتر بجای اینکه خوب باشد به خودتان صدمه بزنید. برای کنار آمدن با هر چیزی به زمان نیاز است, و رابطه هم از این قاعده مستثنی نیست.
۳٫ اجازه بدهید کدورت ها از بین بروند
صرفنظر از اینکه در رابطه تان چه اتفاقی افتاده است, هیچ کینه ای در دلتان نگه ندارید. همه ما اشتباه می کنیم, و وقتیکه شدت این احساسات خیلی زیاد است, افراد صدمه می بینند. نفرتی نسبت به طرف مقابل در دلتان نگه ندارید و از بدی های شریک سابق زندگی تان با دیگران صحبت نکنید. دیگر هیچ موقع اجازه ندهید شریک سابق زندگی تان بروی شما اینچنین تاثیر داشته باشد. اجازه بدهید تا این احساسات منفی از بین بروند و در عوض فرصت عشق در آینده و شادی را در آغوش بگیرید.
۴٫ زمان بدهید تا خودتان را پیدا کنید
چیز عجیبی نیست که ماهیت فردی تان را در یک رابطه از دست بدهید, وقتیکه بجای “من” باید “ما” باشید. این نوع فروپاشی یعنی اینکه باید زمان کافی بدهید تا خودتان را مجددا پیدا کنید. شوی تلویزیونی مورد علاقه تان را نگاه کنید, غذای مورد علاقه تان که شریک زندگی سابق تان بدش می آمد درست کنید. این نوع وقت گذراندن بهترین فرصت است که خود قبلی تان را کم کم یادتان بیاید, با در کنار شریک زندگی سابق تان بودن چه شخصیتی داشتید, می خواهید در آینده چه کسی بشوید. حالا دیگر مجرد هستید و دارید یک رابطه شکست خورده را پشت سر می گذارید؛ این تمام چیزی است که در مورد شما وجود دارد!
۵٫ با دوستان تان وقت بیشتری بگذرانید
دقیقا به همان سادگی که خودتان را بواسطه یک رابطه شکست خورده از دست دادید, خیلی راحت است که ارتباط تان را با دوستانتان هم از دست بدهید. زن و شوهر بودن یعنی اینکه زمان زیادی را با هم سپری می کنید, و هر چقدر با شریک زندگی لذت بیشتری ببرید ممکن است زمان کمتری را با دوستانتان سپری کنید. مجرد بودن هم به این معناست که می توانید اوقات بیشتری را با دوستانتان سپری کنید. از این فرصت پیش آمده برای بدگویی از شریک زندگی سابق تان استفاده نکنید, یا حتی از زمان رابطه و یا جدایی تان هم حرفی نزنید. از این زمان برای تعامل سازنده و لذت بردن استفاده بکنید.
۶٫ خودتان را مجددا صرف علاقه مندی هایتان بکنید
چونکه با شریک زندگی سابق تان زیاد وقت صرف می کردید, ممکن است علاقمندی تان به حاشیه رفته باشد. می توانید شب ها در رختخواب بجای صحبت هایی که با شریک زندگی سابق تان داشتید کتاب خواندن را جایگزین کنید. از این فرصت برای کشف علاقه مندی هایتان و تبدیل شدن به کسی که قبلا بودید استفاده کنید.
۷٫ فعال باشید
هیچ چیزی مانند ورزش کردن ذهن تان را از مشکلات دور نمی کند. (حتی اگر هر قدمی که می دوید بگویید “من از ورزش متنفرم, من از ورزش متنفرم.”) هر موقع بعد از ظهر که از سر کار به خانه بر گشتید برای پیاده روی یا ورزش بیرون بروید. یا قبل از اینکه صبح ها به سر کار بروید باشگاه بروید. اگر باشگاه بروید, بدنتان خوش فرم تر می شود, و شانس اینکه با فرد جدیدی آشنا بشوید بالاتر می رود (البته وقتیکه کاملا دوباره آمادگی اش را داشتید)!
۸٫ ارزش های شخصی تان را بشناسید
این نکته از همه نکات مهم تر است. شاید رابطه تان به پایان رسیده باشد, اما بخاطر این امر بازنده محسوب نمی شوید. هر کسی داستانی برای روابط شکست خورده اش دارد, و همه این مرحله را پشت سر گذاشته اند. فقط به یاد داشته باشید که شما یک فرد منحصر بفرد و شگفت انگیز هستید. یک رابطه نمی تواند خدشه ای به این امر وارد کند, انسان های زیادی بیرون هستند که دلشان می خواهد با فردی مثل شما ارتباط برقرار کنند. برای این فرصت پیش آمده هیجان زده داشته باشید!