سلام. من دختری 23ساله هستم و سال آخر دانشگاه. در اوایا دانشگاهم با آقایی آشنا شدم در دانشگاه ک از اول قصدشون ازدواج بود و گفتند ک باید با خانوادتون صحبت کنم من به علت این ک آمادگیشو نداشتم و میخواستم بیشتر بشناسمش و بعد اقدام کنند قبول نکردم و الان به مدت سه ساله ک باهم در ارتباطیم خانواده پسر کامل درجریان هستند حتی هفته ای یک بار پدر و مادرش زنگ میزنن بهم و احوالمو میپرسن و تمام خانوادشون خبر دارن عمو عمه خاله و خیلیا. و رفتو آمدم باهاشون دارم. از دوسال تا الان 7بار ب خاستگاری اومدن و خانوادم قبول نکردن به علت این ک ایشون از یه شهر کوجک و اصالتن عشایرن و این ک خودمم میدونم سطح فرهنگی ما کامل با هم فرق داره هم فرهنگی هم مالی و هم از نظر مذهبی ما مذهبی تریم. الان واقعا پشیمونم اما چون دل بستم و خودش و خانوادشم به من دلبستن اصلا نمیتونم جدا شم نمیدونم جواب دل خودش و پدرمادرش و آبروشون رو جی بدم” خانوادش خیلی دلسوزن همه کاری برام انجام دادن واقعا نمیدئنم جواب محبتاشون رو چطور بدم الان خیلی عذاب وجدان دارم. خانوادمم بهشون گفتند یه تار دخترمون بهتون نمیدیم و دعواشون کردن ..
خواااهش میکنم راهنماییم کنید..