با سلام و خسته نباشید خدمت اساتید.
بنده با یک نفر آشنا هستم که قصدمون ازدواج بود.تا الان 6 ساله که باهم آشنا هستیم.خیلی رابطه خوبی داشتیم.رابطمون فوق العاده بود.هیچ وقت از حد خودمون بیشتر پیش نرفتیم.الان مشکلی که پیش اومده اون دختر میگه خودمو گم کرده ام میگه حسم را نمی شناسم.اون میگه توی رابطمون شک کردم نکنه از روی بی فکری همدیگه را انتخاب کردیم.میگه دیگه به تمام مرد ها و جنس مخالف بی میل شدم.نسبت به تمامی تمایلات احساسی بی میل شده و حتی گفتن کلمه های احساسی اون را آزار میده.حوصله هیچ کاری هم نداره.نه حوصله درس خوندن داره نه کار کردن.ضمنا اون چند ساله مسافرت نرفته و میگه با مسافرت رفتن ممکنه خوب بشم.میگه کلا خودم را گم کردم.ازم خواسته بهش فرصت بدم.گفته چند وقت ازم دور بشو.اون اضطراب امتحان و کنکور هم داره.میگه ذهن خیلی پریشانی دارم.لطفا به من راهکار بگید که چکار کنم.واقعا نگرانم.الان حدود یک ماه شده.اما از یک هفته پیش شدید شد و رابطمون تقریبا قطع شد.
من حتی به اون شک کردم.البته ادمی نبود که بخواد خیانت کنه.حتی اگه کوچکترین مزاحمی هم داشت به من میگفت.یه جورایی از افکاری که میاد تو سرم دارم دیوونه میشم.فقط میخوام ببینم من یا اون باید چکار کنیم.ضمنا من 21 سال دارم و اون 18 سال.ممنون