سلام من پسری 21 ساله و درونگرا هستم که حدودا از دو سال پیش تقریبا به طور همزمان دچار دو بیماری سخت شدم که یکی از اونها باعث نابینایی چشم راستم میشه و دگیری باعث ناتوانی جنسی , ضمن اینکه کمی قبل از این اتفاقات یه دلبستگی به دختر همسایمون پیدا کردم ک هنوز نتونستم فراموشش کنم تو این مدت شرایط بسیار سختی رو تجربه کردم و دچار افسردگی شدم.
قبل از این اتفاقات به صورت منظم باشگاه میرفتم , گاها کار میرفتم و خیلی پرانرژی بودم اما بعد از اون دیگه نتونستم باشگاه برم , یک ترم دانشگاه نرفتم و دو ترم متوالی مشروط شدم , اعتماد به نفسم کم شده , بی حوصله شدم , بیش از حد نسبت به همه چیز بی تفاوت شدم و خیلی اوقات شدیدا از دنیا بیزارم و به مرگ فکر میکنم .
تو این مدت همیشه سعی کردم کسی از ناراحتی هام خبردار نشه و هیچوقت با کسی درددل نکردم چون میدونم از کسی کاری بر نمیاد , میفهمم که خانوادم خیلی نگرانم هستند اما پدر و مادرم فقط از یکی از بیماری هام خبر دارن و یجورایی منو به حال خودم رها کردن ضمن اینکه با این وجود مجبورم خیلی از نیازهام مثل ازدواج رو سرکوب کنم و خیلی اوقات دیگران بدون اطلاع از مشکلاتم منو بخاطر رفتارم قضاوت میکنن ( مثلا اینکه اجتماعی نیس و…)

هیچ علاقه ای به زندگی ندارم و دلم میخواست بجای این بیماری های لاعلاج یه بیماری مثل سرطان داشتم که میدونستم یا کامل خوب میشم یا خلاص اما با توجه به اعتقادات مذهبیم و ناراحتی هایی که ممکنه برای خانوادم پس از مرگم پیش بیاد خودکشی رو صحیح نمیدونم.
با این شرایط نه میتونم ازدواج کنم نه کسی رو دارم که از دلم خبر داشته باشه و بهم انگیزه بده و شدیدا نگران آیندمم چون میدونم تو سن حساسی هستم ممنون میشم راهنماییم کنید.
موفق باشید