سلام ، وقت بخير
از پاسخگوییتان ممنونم

خانم ٥٧ساله هستم .
١١ سال پيش همسرم فوت شدند .
چهار فرزند ، (سه دختر و يك پسر) دارم .
دخترانم به ترتيب : ٣٠ ، ٢٨ ، ٢٦ و پسرم ٢٤ ساله مي باشند.
تحصيلات :
دختر بزرگم فوق ليسانس ميكروبيولوژي و فوق ديپلم گرافيك (بورسیه دکترای میکروبیولوژی و در حال حاضر ساکن قبرس شمالی)
دختر دومم ليسانس مشاوره و روانشناسي و فوق ديپلم موزيك (در حال حاضر مشغول کار)
دختر سومم فوق ليسانس شيمي _ فيزيك (در حال حاضر در منزل هستند)
و پسرم ليسانس معماري (در حال حاضر مشغول کار)

مشكل اصلي درباره دختر سومم مي باشد .
دخترم بسيار وابسته به پدرش بود و آرزو داشت كه به جاي پدرش ، من از دنيا ميرفتم .
ايشان از زمان كودكي بهانه جو و متوقع بودند و همسرم سعي در جلب رضايت او بر مي آمد ، و من نيز بعد از فوت همسرم ، از سر دلسوزي ، براي پر كردن خلا وجود پدر ، راه همسرم را ادامه دادم .
هر زمان كه چيزي را طلب كند بايد به خواسته خود برسد ، و براي رسيدن به هدف ، متوسل به داد و بيداد و گريه مي شود ؛ مسئله اصلي اين هست كه خواسته هايش تمامي ندارد .
متاسفانه به دلیل دعواهای هر روزه، پرت کردن وسایل، حمله ور شدن به خواهر و برادرش همیشه سعی کردیم همگی دعوا را به هر نحوی که امکان دارد خاتمه دهیم اما این داستان دوره ایست! اصلا مهم نیست بهانه چه باشد… باید هر 2 تا 3 روز یکبار به یک دلیلی دعوا راه انداخته و جو خانه را متشنج کند.
این داستان قبل از مرگ همسرم نیز وجود داشت اما با فوت ایشان بسیار شدید تر شد. اگر بعد از مدت ها کمی شادی در خانه بین بچه ها باشد، سریعا تمام تلاشش را می کند تا به نحوی جو خانه را بهم بریزد.
من سعی کردم بیش از قبل به او محبت کنم، زمان بیشتری را به او اختصاص دادم، داد زدم، کم محلی کردم، با خودش مشکلات مالی و شرایط زندگی را بررسی کردم، حتی پیشنهاد دادم خودش مدیریت کند! با این حال فرقی نمی کند که ما چطور رفتار کنیم، ظاهرا یک دوره ای داشته و بعد از آرام شدن دوباره همان دختر مهربان و خوش زبان قبل می شود.
همسر من کارمند بودند و ما از حقوق بازنشتگی همسرم مخارجمان را می گذرانیم.
از طرفي من به تمامي فرزندانم اعلام كردم كه من فقط قادر به پرداخت هزينه دانشگاهشان تا مقطع فوق ليسانس هستم و براي مقطع دكترا بايد مشغول به كار شوند .
سه فرزند ديگرم در تمام طول تحصيلات دانشگاهي خود ، از 16 سالگی، نه به طور مداوم بلكه به شكل پاره وقت و مقطعي به كارهاي مختلف از تدريس گرفته تا فروشندگي مشغول بوده اند و سهمي در مخارج خود داشته اند ، ولي دختر سومم فقط مجموعا سه ماه كار كرد و در حال حاضر راضي به كار كردن نيست .

درخواست جديد ايشان ، ثبت نام در گرانترين موسسه زبان و گرفتن آيلتس و پذيرش از دانشگاه آلمان مي باشد كه مدعي است فقط با ٣٠ ميليون هزينه به هدف خود ميرسد ، البته بدون احتساب كلاس زبان .
در حاليكه من موظفم به دو فرزندم كه هنوز فوق خود را نگرفته اند ياري برسانم.
مشکل اصلی من بهانه گیری های پی در پی دخترم و تخریب جو منزل است. دختر بزرگم نیز در تلاش است تا راهی را بیابد که بتواند همه ما را از ایران خارج کند… با این حال دختر سومم همیشه خواهان زندگی به شکل انفرادی بوده است.
من شخصا با این امر مشکلی ندارم به شرطی که خودش هزینه ها و مسائلش را مدیریت کند.
با توجه به اینکه اصلا تمایلی به کار کردن ندارد (یا حداقل این طور به نظر می رسد) چطور می تواند از پس هزینه هایش برآید؟

از کودکی تصور این امر که با سایر فرزندان متفاوت است را داشته و از دفتر، خودکار، کفش، کیف ولباس مارک دار تا مدرسه غیر انتفاعی، کلاس کنکور، پول توجیبی بیشتر، همه و همه را با داد و توهین و آبروریزی و حتی اقدام به خودکشی بدست آورده است.
اما در این شرایط من موظف هستم به فکر سلامت روحی و روانی سایر فرزندانم نیز باشم… آنها نیازمند محیطی آرام و بدون وحشت هر روزه از توهین ها و دعواهای موجود هستند.

هرچند كه چنين شرح حالي ، بسياركلي بوده و جاي پرسش و پاسخ زيادي دارد ، ولي خواهشمندم بيشتر بر روي متوقع بودن و احساس عدم مسئوليت ، راهنمايي بفرماييد .
سپاسگزارم