به جز صبر چی؟
سلام
در درجه ی اول از همه ی شما تشکر میکنم.
من یکسال دیرتر از دوستانم به مدرسه رفتم.پدر و مادرم از خونواده های سرشناس شهر بودن.از همون اول مدام ادب و شخصیت بزرگ و خلاصه بزرگ بودن بهم تحمیل شد…
خلاصه من همیشه با کسایی سه چهار سال بزرگتر از خودم همفاز بودم…بیشتر زندگیم تنها بودم…نفر دوم المپیاد فیزیک . نفر پنجم شنطرنج کشور…درسته که افتخاره اما تموم اینا منو یه آدم منزوی و خاص کرد.
الان 22 سالمه و فیزیوتراپی میخونم…یکسال و نیم از کارشناسیم مونده.
تمایلات جنسی تا پارسال مزاحمم بود.اما به هر حال ازش گذشتم…بعد از اون تمایلات عاطفی شکل گرفت که هنوزم تو وجودمه…
میترسم این حسسم مثل قبلیا از بین بره و تا آخر عمرم میلی به ارتباط با کسی پیدا نکنم.از طرفی برای ارتباط عاطفی جدی سنم کمه…تا ارشدم3سال و نیم و دوسال سربازی مونده که عملا میشه 28 سالگی…
همین الانشم دارم سرد میشم…دوستی با دخترا ام برام کاملا بی معنی شده…نه دوست دختر دارم نه عشق.
بازم باید صبر کنم ببینم زندگی چی بهم میده یا میتونم کاری بکنم؟؟!!
سلام ممنون از اینکه سوالتان را مطرح کردید.
گاهی اوقات فشارها و کمال گرایی والدین در تربیت فرزندان باعث میشه تا فرزندان مستعد ابتلا به افسردگی یا افکار افسرده ساز بشوند.
در افسردگی معمولا میل جنسی کم میشه و انزواگزینی دیده میشه. از نظر علایم افسردگی خودتان را چک کنید برای درمان به روانشناس مراجعه کنید.
شما موفقیت های خوبی در زندگی به دست اوردید درسته بعضی چیزها را زندگی به ما می دهد ولی بخش زیادی از آنچه که به دست میاوریم ناشی از تلاش ها و انتخاب های خودمان است. مثل همان موفقیت های تحصیلی.
به نظر من مراجعه به مشاور کمک زیادی به شما می کند.
موفق باشید