با سلام پسری 26 ساله هستم که از سن 18 سالی با دختری آشنا شدم و همیشه هم دیگه رو دیدیم و بس یعنی هیچ کدوم هیچ کسی جز هم ندیدیم و حالا هم نمیبینیم. از اولین روز هم قصد هردومون ازدواج بود و بس تا چند سال اول من کار میکردم و هیچ مشکلی نداشتم تا من به یه شکست تو ضمینه کاری برخورد کردم و باعث تنبلی من شد به طوری که زیاد به کار کردن فکر نکردم ولی در عوض درسو تحصیلاتو تموم کردم و تو رشته تحصیلی خودم انواع تخصص ها رو کسب کردم برای این زیاد نمیخواستم به کار قردادی برم که کار مناسب رو پیدا کنم . در این اواخر پدرم ورشکست شد و وضع مالی خانتواده بد شد از طرفی منم تو سازمان فنی دنبال تخصص بودم. و این بی پولی خیلی اخلاق منو بد کرد این خانوم از خانواده نسبتا مرفحی هستند و منو همیشه تحمل کردند اما بنده اشتباهاتی در رفتار بین دو نفر داشتم که بسیار آزار دهنده بودند اصولا آدم خوش اخلاقی هستم ولی برای عزیزترین کسم زیاد اینطور نبودم یعنی میشه گفت حرصهای خود رو بر روی اسن عزیز خالی میکردم . اما چند ماهی میشه که اخلاقم بهتر شده و کار مناسبم پیدا کردم و اوضاع من رو به بهبودی هست غافل از اینکه هر روز به این نازنین فشار وارد میشد. تا اینکه با همه علاقه و دوس داشتنی که نسبت به من داره ازم قطع رابطه کرده و به هیچ پیامم جواب نمیده به زور یکی از اشنایونش باهم قرار ملاقات گذاشتیم و من که به اشتباهاتم پی بردم همش اصرار کردم و این دختر همش با حرص گفت نه که نه الان چیکار کنم که بتونم دلشو به دست بیارم البته اینم بگم یکم دچار شوک عصبی شده. آخرین کاری که کردم این بود که خودمو کمی جمع و جور کردم و تو یه پیام صوتی بهش گفتم همه اشتباهامو جبران میکنم و مثل یه مرد کار میکنم و سعی میکنم بیشتر ارزو هاشو برآورده کنم و فعلاکمی میزارم اروم شه و یه مدت مزاحمش نمیشم 23 همین ماه هم سالگرد آشنایمونه لطفا راهنماییم کنید . زندگیم و همه آیندم رو با ایشون تصور میکنم