سلام مت20سالمه شوهرم30سال دارن فامیل هم هستیم ماهمدیگروخیلی دوست داریم ولی من نمیتونم خوب دوستداشتنمونشون بدم اخلاقی که شوهرم داره خبرچینی میکنه وزیادهم احساس مسئولیت نداره.چون شغل ثابتی نداره بیشتراوقات ازخونوادش پول میگرفت.شوهرم همیشه فکرمیکنه مادرم به من چیزی رویادمیده مثلاوقتی که من جواب خونوادشومیدادم شوهرم ناراحت میشدولی خودش سریع جواب خونوادمومیدادوچون شوهرم همیشه خبرزندگیشوبه مادرش میدادمادرش سواستفاده کرده بودتوزندگیموندخالت میکردولی هیچ وقت جلوی من حرفی نمیزد به شوهرم یادمیداد.2ماهپیش ازاون شهری که2سال زندگی کردم خوشم نمیومدودوستداشتم بیام توشهرخودم برامون خونه پیدانشدمجبورشدیم بارمون چند روزببیریم خونه فامیلمون که خبرچینی شوهرم باعث شدیه دعوای شدیدی پیش بیاد خونوادش هم هزارتاحرف پشت سرمن زدن منم خونه پدرم بودم شوهرم هم نمیومددنبالم منم جواب تلفناشونمیدادم که دیگه به جایی رسیده بودم به طلاق فکر میکردم که دیگه همه کوتاه اومدن دیگه اشتی کردیم وشوهرم قبول کرده که کاراش اشتباه بوده وقبول کرده که اخلاقشوعوض کنه الان باخونوادم خیلی خوب شده میگه من الان فهمیدم تومقصری نه مادرت.منم بعددعواباخونوادش قهرم ولی پدرشوهرم زنگ میزنه میگه بیاخونمون ولی من نمیرم شوهرم باهاشون ارتباط داره.الان خداروشکر زندگیمون بهترشده فقط شوهرم وفتی که بیرون میره به خواهراش زنگ میزنه بعدش به من نمیگه ولی من گوشیشو نگاه میکنم خیلی ناراحت میشم حس میکنم بازم داره پنهون کاری یا دروغ بهم میگه الان هم هرودمون دوست داریم بچه داربشیم ولی میترسم دوباره یه اتفاق دیگه ای بی افته مثله طلاق ولی حس میکنم بچه بیاد زندگیمون بهترمیشه میشه راهنماییم کنید.ممنون