سلام خدمت مشاور محترم
مدت 2 سال هست که ازدواج کردیم.زندگیمان را با از دست دادن کارم شروع کردیم.تو همون اوایل زندگی برامون کمی سخت و زجر اور شد و مجبور شدیم بعضی چیزامون مثل حلقه و طلا و لوازم اضافی خودم رو بفروشیم تا بتونیم پول اجاره خونه بدیم.البته اینا برای همون اوایله و همچنین شرایطمون طوری شد که خانمم بخاطر من از پدرش پول قرض کرد ک براش خیلی سخت هم بود…من تو این مدت همه کار کردم و بیکار ننشستم هر کار برای پول دراوردن و کار پیدا کردن..اوایل با اون که خانمم دلخوشی مالی نداشت ولی خوب دلگرمم میکردو و تو هیچ چیز کم نمیزاشت….بعد از گذش 1 سال و 3 ماه خانمم تو یکی از مراکز دولتی خوب کار پیدا کرد و مدت 6 ماه سر کار میرفت منم ی کار توی یکی از مراکز خصوصی پیدا کرده بودم ولی دریافتی خانم من تقریبا 2 برابر من بود…..بعد از گذشت 1 سال و 7 ماه ایشون شروع کرد به کنایه زدن که تو نمیتونی پول دربیاری و منت گذاشتن که چند بار هم شدید با هم دعوامون شد و حتی به کتککاری هم کشید…الان ایشون ی جا بهتر استخدام شدن و من هم 2 جا مشغول ب کار هستم ک جفتمون خداروشکر کارامون عالیه…تنها مشکلمون اینه که ایشون تو خونه تقریبا هیچ کاری نمیکنه و همه کارهارو رو دوش من میندازه…لباسشویی روشن کردن تا خرید و همه چیز…وقتی هم بهش میگم کمک من کن و اینا برای شما هم هست شروع ب دادو بیداد میکنه و همون منتای قبلی و این که من سر کار میرم و میتونم تو خونه بشینمو هیچ کار نکنم و غیره ….واقعا برام تحمل این شرایط سخته چون ادم بیتفاوتی نسبت و بی احترامی نیستم؟؟؟؟
و دوم اینکه ایشون تو دانشگاه شهید بهشتی درس خونده و حس میکنم بیشتر وقتا گوشه گیره و تو روابط اجتماعیش ضعیف…مثلا ی وقتایی جمع رو ترک میکنه و بهش میگم زشته بیا داخل جمع و اون میگه مگه اینا کین که بخوان ناراحت بشن و ازین حرفا….
کمکم کنید از این وضع نجات پیدا کنم
در ضمن با پدر و مادرشم ک صحبت میکنم اهمیتی نمیدن و حق رو ب دخترشون میدن