تغییر رفتار همسر وکتک کاری فحش
سلام ..من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم پدرو مادر مدام باهم اختلاف داشتند وماذو زود شوهر دادند شوهرم معتاد بود بداخلاق بی تفاوت از نظر جنسی سرد وبی احساس وکمی ناتوان طوری که هر دوسه ماه رابطه داستیم وزشت ولاغر رفیق باز وبخاطر رفیق بلزی کلی قرض بالا اورده بود ده سال این رفتلرهارو تحمل کردم ولی تو این مدت به مسی چیزی نگفتم شوهرم هم منگ ازاد گذاسته بود بالاخره درمحیط کار بخاطر سردسدن خودم از زندگی و مشکلات مالی وجنسی همسرم وشک مردن بی دین با مردی لشنا سدم وپس لز چندین ماه صحبت باهم رابطه برقرار کردیم اما باهم تفاهم نداستیم واون دویتشو به من معرفی کرد بعد لز کلی توبه و عذاب وجدان دوباره وسوسه شدم ..دویتش یک مرد چهل ساله مدافع حقوق زنان وتساوی زنو مرد منطقی اهل عمل وبایه عالمه حرفهای روانشناسی وتمیز و باشخصیت بود حتی به من پیشنهاد رابطه نداد وهر مشکلی تا حتی مریضی به من کمک میکرد تا من باهاش دوست صمیمی شدم وکم کم بعد از چن ماه سکس کردیم بعد سه ماه به من پیسنهاد ازدواج داد من از پدرم خیلی میترسیدم جرات بیان طلاق و یا رفتن بع خونه سون نداشتم واسه همین از پول خودم خونه رهن کردم و طلاق گرفتم شولر معتادمن هم راحت طلاق داد فقط بچه رونداد وقرار شد هفته یبار ببینمش ..شوهر الانم بع من گفت چون به دین اعتقادی نداره اهل عقد ومهریه نیس ولی صیغه۹۹ساله میکنیم وهروقت خاستیم بچه دار میشیم ..سوهذم مجرد بود ..ما ازدواج کردیم رهن خونه اثاث خونه ازمن بود مهریه وطلا نخاستم وهیچ توقعی جز عشق ندلشتم اما فقط ماه اول لزدواج بامن خوب بود ..کمکم از عر زنی که میدید از اندامش تعریف میکرد حتی ازاندام دوست دختر قبلیش با زنها سوخیهای سکسی درحد حرف میکرد من ناراحت میسدم دعوا میکرد ومنو مقصر میدونست به سرتاپام ایراد میگرفت و رفتلرهای زنانه دلشت ما ندام دعوا داشتیم سر همه چیز از یک خالی بودن سر قندون کشیدن گوشی از دستش از عرچیزی همه اعتماد بنفسمو گرفت بعدهم قرلر بود منو بیاره تهران زندگی کنیم ..اما تهذان شد یه شهرک تو حاشیه کرج اون مرد پولدارو ولخرج یه قرون پس انداز نداست وحتی ازمن پول قرض میکرد پولمو پس نداد صیغه ۹۹ساله نکرد ویه صیغه بیس ساله بدون هیچ حق وحقوق با یه ۱۴تا سکه عندالاستطاعه مهریه وبا مخالفت من گفت نمیخای برو همین که هست ووقتی ناخاسته بچه دارشدیم با دعوا مجبورم کرد بچه رو سقط کنم و فقط قول داد دراینده تو نصف خونه شریکم کنه تو هیچکاری باهاممسگرت نمیکنه حرفای تساوی زنو مردو فراموش مرده حالا میگه فقط مردسالاری حتی بدون اجازم بیرون نباید بری همش تو هردعوا میگه برو گمشو یکبارمرفتم ولی باز اومد دنبالم من پدرمو خانوادمو ازدست دادم بچه مو دینمو پس اندازمو وحالا این مرد میخاد من همیشه راضی باشم مثلا با یه مسافرت بردن من واسه دیدن بچه م با با دوتبکه رخت ولباس حتی بعد گذست دوسال هنوز واسم یه خلقه نخریده ولی تا تونیته ولخرجی کرده من مسکلاتمو به برادرش گفتم اونم شرایط وبدتر کرد وشوعرم از کار برادرش بیرون اومد والان مسافرکشی میکنه ولی ازپس مخارج معمولی برمیاد نکات مثبتس همین اهل کاربودن ورابطه جنسی خوبمونه ..ولی با کوچکترین شوخی من بهش برمیخوره با لینکه خودش مدام منو مسخره میکنه به شوهی فحش رکیک بهم میده به من گفته باید ناراحتم سدم بروز ندم همیشه بخندم منو کتک زده وخانواده پدرمو مادرمو خیلی فحشهای رکیک داد من دم نزدم حالا گفته شش ماه بهت فرصت میدم رو حرف نباید خرف بزنی والا ولت میکتم خونه ننه ت بدون مهریه یا حتی پول خودت ..ما فقز موقع رابطه جنسی باهم عالی هستیم واون به من ابراز علاقه میکنه تا یه مدت بعد اون ولی باز سرهر موضوع ساده ای بحثمون میشه واون بحثو به دعوا تبدیل میکنه وکتک وقهرو جدا خابیدن ومن باز میرم منت کشی وحتی مقصرمنباشممعذرت میخام چون بی مس وبی حمایت وبی پولم از طلاق وتنهایی تو این جامعه مبترسم من از دلتنگی بچه م از تغییر رفتار همسرم از ترد شدن توسط پدرم که محروم الارثم کرد و ازدوری خانوادم که همه بخاطر دفاع لز همسرمحرفای بدی بهسون زدم وازم بیزارن ازترس از جدایی دارم دیوونه میشم میخام خودمو بکشم کمکم کنید
دوست عزیز شما برای خواسته دلتون خودتون رو از چاله به چاه انداختید
تناه چیزی که الان باید نسبت بهش توجه داشته باشید اینه که بایستید و ببینید کجای این زندگی هستید و چه چیزی رو میخوایت بدست بیارید ؟ تا وقتی که به خاطر ترس تن به هر خواسته و نظری بدید نباید انتظار زیادی داشته باشید … اول تلاش کنید با استفاده از واسطه هایی رابطه خودتون با خانواده رو بهتر کنید …چون اگر بتونید چنین کاری کنید پشتوانه خوبی برای ارامش فکریتون خواهید داشت … چون شما همسرتون رو به خاطر روابطی که گفتید دوست دارید و تا وقتی که چنین حس دوستی و محبتی هست شما باید سازگاری داشته باشید تا بتونید زندگی رو پیش ببرید …
ممنون از راهنماییتون ..ولی من در طول اینماینمدت زندگی با همسر فعلیم چندین بار خاستم حدا بشم واز خانوادم کمک گرفتم بعد اونا هم چون خودشون مسکل مالی دارن و مطلقه هستن وپدرم هم بخاطر ما و مادرم معلوم نیس کجا رفته پس خانواده ای ندارم و خانوادم دیگه از من حمایت نمیکنن همه خودشون یک زن تنها هستن مادرم تنهاست باخاهر کوچیکم وبقیه خاهرام هم خودشون یا مطلقه عستن با با شوهرشون مشکل دارن وبرادر واشنای دیگه ای ندارم وکسی نمیتونه کمکم کنه ..انروز لز شوهرم خاستم پس اندازمو بده وحدا شیم حالا که علاقه و حرمت واعتنادی بهم نداریم ..گفت من هیچ کاری نمیکتم و به حرفای تکراریت گوش نمیدم وچون یبار تو کتک کاری منم یه سیلی بهش ز دم گفت بخاطر اینکه تو گوسم زدی هر بلایی سرت بیاد حقته … من میخام بدونم این اقا که از من میخاد همیشه لال باشم وتمکینش تا واسم همه کار بکنه واقعا قابل اعتماد هست یا فقط مثه قبل از ازدواج داره منو بازی میده ودروغ میگه ؟ ایا اگه سازگار باشمو رو حرفش حرف نزنم بهتره یا پس اندازمو ازش بگیرم و ازش جدا سم و بی کسی و مشکلات مالی و سغلی وعاطفی بعد طداق و به جون بخرم؟ اصلا بنظرتون این اقامنو طلاق میده چون هروقت واسه طلاق راضی شدم جواب دریت نسنیدم با اینکه خودش میگه جدابشیم ..کمکم کنید لطفا بدون اینکه ازم بخاین برم سمت خانوادم چون حتی اگه یک درصدم حمایت باسه از طرف مادرمه وسرکوفت وتوهین خاهرام و تعصبات وسختگیری مادرم نسبت به زن مطلقه و مشکلات مالی هم هست واینکه من از ارث محروم شدم وپدرمو ارث همه رو داده و خونه تی که مادرم توش زندگی میکنه مال خاار کوچیکمه که شش ماهه بخاطر شوهرم وحرفای من باهام قهره وشاید فقط بخاطر مادرم منو راه بده واحتمال همه اینا یک درصده .پس راهی بهم پیسنهاد بدین که تنهایی مشکلم حل بشه ممنون
من دارم کلاس نقاشی میرم با خودم میگم چون استعدادسو دارم شوهرم رو راضی کنم که تو این رشته اداما تحصیل بدم وموفق بشم شاید تو این مدت باهام خوب شد واگه نشد حداقل یه منبع درامدی و هنری داشته باشم بنظرتون این راه حل خوبیه برلی یه مدت ؟ فعلا باهمقهریم ومیدونم بیشتر از دوهفته طول میکشه البته همیشه من پیس قدم شدم و معذرت خاستم غیر یکی دوبار که واقعا حرف زور زد وخودش اومد اشتی ..اگه من پیش قدم نشمشاید اصلا پاپیش نزاره چون تیندفه خیلی عصبانی بود و اینقد دادزد و تو سرم زد که هم گوشم دردمیکنه هم سرم فقط بخاطر اینکه دلخور بودم گبهش تعارف نکردم بیادشام بخوره خودشم گفت دلیلش همین بوده ..نمیدونم چکار کنم
میخاستم بدونم بچه دار شدن یا گرفتن حضانت دخترم میتونه شرایط رو بهتر کنه یا نه چون شوهرم با گرفتن دخترم موافقه البته من بخاطر عصبی بودن شوهرم میترسم حضانت دخترم رو بگیرم و بخاطر عدم اعتماد بهش
میخام بدونم اگه برگردم به زندگی قبلیمچی؟! البته با شرایطب مثه نداستن رابطه جنسی و عقد دائمنکردن چون واقعا فقط بخاطر دخترم وازادی و ارامش روحی خودم میخام برگردم ..اخه اونا هنوز میگن برگرد..لطفا جوابمو بدین
آره برگرد به نظرم. آخه سکس واقعا ارزش اینقد ذلت و خواری رو نداره
برگست هم تصمیماحمقانه ای بود که گرفتم چطور مبشه با مرد معتاد و کثیف و که از ظاهرو باطنش بیزازی زیر یه سقف زندگی کنی اونم حالا که دپسال فاصله افتاده و محبت پدرمو ارثمو ازدست دادم بقول مشاور فقط باید سازگاری داشته باشم والان یه ماهه اینکارو کردم هر کار شوهرم کرد لبخند زدم در حدی که باهام مهربون شد وواسم گل میخره ولی چه فایده دل منه که دلتنگ و پرغم و تنها و حالا باید مثه زنای قدیم سکوتم بکنه و دم نزنه