سلام
من علی هستم. ۳۵ سال سن دارم و ۱۱ سال است که ازدواج کرده ام
با همسر و دختر ۸ ساله ام زندگی آرامی داریم. از کودکی همیشه میل جنسی زیادی به زنها، حتی زنهای فامیل، داشتم و این تمایل شدید موجب رفتارهای پنهانی نادرستی می شد که با رفتار ظاهریم فرق می کرد. سالهای متمادی با خودم مبارزه کردم و سعی کردم به اخلاق پایبند باشم اما فشار میل جنسی هر روز بیشتر و قوی تر می شد.
هر چه سنم بالاتر رفت بدتر شدم تا جایی که این احساس را به برخی محارمم هم پیدا کردم. بعد از ازدواج، با آن که رابطه جنسی خوبی با همسرم داشتم، این مساله حادتر شد. تا جایی که آبروی خودم را پیش بعضیها بردم به خصوص زنهای فامیل که چنین انتظاری را از من نداشتند
در طول زندگی مشترک هم انتظاراتی که از همسرم داشتم معمولا برآورده نمی شد. البته خودم هم فرد کاملی نیستم . ایرادهایی داشتم. در مورد رابطه جنسی با همسرم هم باید بگویم که چون معمولا این رابطه با نوعی گدایی کردن یا یک طرفه بودن از طرف من همراه است، دیگر برایم لذتبخش نیست
ولی نکته ای هم وجود دارد: خودم متوجه شدم که وقتی هم زنی پاسخ مثبت داده، خودم علاقمند به رابطه نبودم.
چند باری به برخی خانم های مجرد سن بالا یا خانم های مطلقه پیشنهاد رابطه دادم ولی قبول‌ نکردند. دلیلش هم این بود که از دیگر نمی خواستم خودارضایی کنم یا به زنان شوهردار و یا دخترها فکر کنم.
دوست دارم سالم و یا حداقل روراست زندگی کنم. اما روراستی من باعث تنهاییم شده و اخلاق مداری موجب فشار جنسی

الان که این متن را می نویسم احساس تنهایی می کنم چون من.که شدم که هیچ زن و دختری علاقه به ارتباط صمیمی با من ندارد. آزادشهر طرفی خودم هم علاقه چندانی به ارتباط با همسرم ندارم
خواهش می کنم راهنماییم کنید
متشکرم