جدایی
سوال: سلام.پسري هستم كه پارسال خواستگاري رفتم ديگه نزديك بود جور بشه كه عقد كنيم كه به علت سخت گيري هاي مادر دختر به هم زديم و جور نشدبعد ۶ماه جايي ديگه به خواستگاري رفتم كه اين بار عقد كرديم و۲ماه بعد به مشكل خورديم و در آستانه ي طلاق هستيم سوال من اين نيست كه طلاق بدم يا نه چون با مشاوره و دلايل منطقي فهميدم كه ادامه اين رابطه صلاح نيست سوال من اينجاست كه الان از لحاظ روحي اذيتم چون همه ي دوستانم از جريان نامزدي اولم خبر دارن كه به هم زديم الانم كه عقد كردم همه ميدونن الان ۴ماه ميشه كه دختر دادخواست مهريه و نفقه داده و منم به خاطر اينكه طلاقو عملي قبيح ميدونم روم نميشه به دوستام بگم كه به مشكل خورديم و قصد جدايي دارم آيا اين روند كتمان طلاق از دوستان و همكاران صحيحه يا اصلا لزومي نداره بگم خلاصه از لحاظ روحي در فشارم چطور بااين قضيه كنار بيام چون يه نامزدي ويه عقد نافرجام داشتم به علت جايگاه اجتماعيم ميترسم دربارم بد فكر كنن لطفا راهنمايي كنيد كه قضيه رو بگم بهشون يا نه به مرور زمان خودشون ميفهمن باتشكر
اولا” باید همیشه این موضوع رو به خاطر داشته باشید که هر ازدواجی خوب و پسندیده و هر طلاقی بد و نکوهیده نیست … شما در مقطعی وارد یک خواستگاری شدید که به نتیجه نرسیده و در مورد دوم هم همینطور پس دلیلی نداره که این موضوع رو از دوستانتون پنهان کنید … چون هر کاری هم که بکنید دیگران از ن موضوع با خبر میشن … چیزی که بسیار مهمه اینه که شما در انتخاب های دیگرتون از این تجربیات استفاده کنید نه اینکه دخترو با مورد های قبلی مقایسه کنید بلکه بدونید در ازدواج دنبال چی هستید و اینکه در ازدواج صبور باشید تا به نتیجه خاص خودتون برسید … و به یاد داشته باشید ارزش شما بیشتر از مشکلاتیه که دارید پس اجازه ندید این مشکلات آرامش شمارو به هم بزنه
سلام دختری ۲۲ ساله هستم با پسری ۶سال رفیق بودم…در واقع این اقا پسر فامیل درجه ۳ منم میشه.
الان چند روز به طور جدی رابطمو باهاش بهم زدم بخاطر یه سری مشکلاتی که باهم داشتیم..میخوام فراموشش کنم اما نمیشه خاطراتش همه چی میاد جلو چشمم خیلی حالم بده..یه جورایی افسرده شدم با این که فقط چند روزه از این جدایی میگذره حالم انقد بده توروخدا کمکم کنید لطفا…
دوست عزیز باید تمام نشانه هایی که از گذشته باقی مونده رو از بین ببرید … از یادگاری گرفته تا مسیج هایی که در این مدت داشتید … در ضمن شما چند روزه کات کردید و نیاز دارید به خودتون بیشتر وقت بدید … و از این اتفاق تجربه ای کسب کنید که وقتی وارد این روابط عاطفی بشید که بتونید شناخت از طرف مقابل داشته باشید و بدونید این رابطه به ازدواج و وصال ختم میشه و گرنه باید چنین سختی و نگرانی هایی رو تحمل کنید
من تقریبا ۱۰ ساله ازدواج کردم و یه بچه دارم از روزای اول خانمم نمی اومد خونه فامیلای من ولی من برای اینکه فکر میکردم شاید بلد نیست بارفتارم که میرفتم خونه تمام فامیلاش یاد بگیره که اون هم بیاد ولی الان به اینجا رسیده که هر وقت میریم خونه مادرم یه دعوا بعدش راه میندازه و همینو بهونه میکنه و دیگه اونجا هم نمی یاد من خودم به تنهایی میتونم برم ولی خجالت میکشم تنها برم اونجا برای اینکه عقیدم اینه که زن و شوهر با هم باید برن و باهم بیان تمام بهونشم اینه که به من متلک میندازن در حالی که هر دفعه که با میریم اونجا تنها نمیره توقع داره که من خونه تمام فامیلاش برم ولی اون هیچ جا نره من هم جدیدا دیگه نمیرم وهمین یه مشکل بزرگ شده در ضمن خیلی فحش میده و من چون بچه دارم هیچ عکس العملی نمی تونم بهش نشون بدم
با سلام واقعا وقتی پیامتون خوندم ناراحت شدم باهاش راحت حرف بزنین ویا براش نامه بنویسین که چی میخواهین ازش .بگین خیلی تحمل کردین وحالا میخواهین ایشون بخاطر شما فداکاری کنه…بگین دوست دارم همه جا کنارم باشی
سلام. من ۲۷ سالمه. دو سال پیش عقد کردم. چن هفته دیگه سالگرد ازدواجمه. تو تمام این مدت ک با شوهرم هستم نشده سه روز پشت سر هم با هم خوب باشیم. یک روز درمیون دعوامون میشه، همشم سر چیزای الکی. اولین عکس العملمون هم قهر کردنه. یعنی من اگه قهر نکنم عمرا متوجه بشه اصلا ناراحتم یا نه. بشدت به من بی توجهه. کلا بود و نبود من تو خونه فرقی براش نداره. وقتایی هم که با هم قهریم انقد با هم حرف نمیزنیم تا دلمون برا هم تنگ میشه و میایم ب طرف همدیگه. موضوع هم فراموش میشه تا دفعه بعدی. همیشه هم بهش گفتم وقتی قهر میکنم یعنی کاری کردی یا حرفی زدی که ازت ناراحتم، دلم میخواد همون موقع بیای پیشم، نه اینکه دو سه روز بگذره بعد بیای بگی چت شده، چرا اینجوری ای. تو تمام مدتی ک قهرم مدام عذاب میکشم، ولی همسرم اصلا عین خیالش نیس، تا اینکه چند روز بگذره. کلا از نظر شخصیتی، خیلی سرده. بینمون یه علاقه و وابستگی ای هست که نمیذاره به جدایی فکر کنم، فقط دلم توجه و محبتشو میخواد. از طرفی به خاطره خونوادمم که شده، به هیچ وجه به طلاق فکر نمیکنم، چون اونا فکر میکنن من خیلی خوشبختم و خوشحالن. دلم نمیخواد غصه منو بخورن. ولی با این اوضاعی که داریم، آینده ی خوبی رو نمیبینم. هیچکس از دعواهامون چیزی نمیدونه. ظاهر زندگیمون خیلی خوبه.ولی واقعا اینطور نیس. در مورد بچه بشدت تردید دارم. با این اوضاع اصلا صلاح نیس فعلا به بچه فکر کنیم.
همان طور که می دانیم رفتارها در دوران کودکی بیشتر با مشاهده رفتار والدین آموخته می شوند. اگر در الگوهای رفتاری والدین این افراد دقت کنید یعنی از آن ها سوال شود که وقتی پدر و مادرتان با هم دچار مشکل می شدند نتیجه نهایی بحث آنان چه می شد، بیشتر آن ها این طور جواب می دهند که مثلاً پدر یا مادر قهر می کرد و موقعیت را ترک می کرد! همچنین این باور در این خانواده ها ایجاد و تقویت می شود که در بحث و صحبت درباره یک مشکل، همیشه باید یک نفر پیروز شود. در صورتی که در بحث و صحبت کردن درباره مشکلات پیش آمده، برد و باختی وجود ندارد؛ یعنی ممکن است دو نفر مدت ها درباره آن موضوع با هم بحث کنند و در نهایت به نتیجه مشخصی هم نرسند. پس این سوال پیش می آید که هدف این بحث کردن چیست؟ هدف اصلی صحبت کردن درباره یک مشکل، گفتن از احساسات و ناراحتی ها به جای نادیده گرفتن آن هاست.
گفت وگو کنید
همیشه سعی کنید درباره مشکلی که با همسرتان دارید، با او صحبت کنید حتی اگر ظاهراً به حرف شما گوش نمی کند. می توانید برای او یادداشتی بگذارید یا پیامکی بفرستید. در ضمن از مردها در بیشتر مواقع انتظار جواب نداشته باشید چون مردها به ندرت به اشتباه خود اعتراف می کنند. شاید علت این که همسر شما قهر می کند این است که فکر می کند نمی تواند در صحبت با شما پیروز شود یا به نتیجه دلخواهش برسد.
برای این که بتوانید همسرتان را برای صحبت کردن با خودتان درباره مشکلات قانع کنید ابتدا سعی کنید به طور کامل به صحبت های او گوش کنید. در این مرحله از خودتان هیچ دفاعی نکنید یعنی سعی نکنید قضیه را توضیح دهید یا حتی نخواهید از ناراحتی همسرتان با این توضیحات کم کنید. از ناراحت شدن همسرتان نترسید، او هم حق دارد گاهی، حتی به اشتباه ناراحت شود. ابتدا همسرتان باید متوجه شود که شما به حرف های او گوش می کنید. خود این کار یعنی گوش کردن، هنر بزرگی است که افراد کمی قادر به انجام آن هستند. وقتی صحبت های همسرتان تمام شد بهتر است در همان موقعیت چیزی در دفاع از خودتان یا برای حل قضیه نگویید و آن را به موقعیت دیگری موکول کنید و اگر نمی توانید تا آن موقع صبر کنید از همسرتان بپرسید که آیا دوست دارد شما در جواب حرف هایش چیزی بگویید یا نه. اگر خواست برایش توضیح دهید.
نترسید از این که گاهی در بحث ها محکوم شوید یا همسرتان حرف شما را درست متوجه نشود. باز هم در آینده فرصت این را خواهید یافت که درباره آن حرف بزنید شاید وقتی که هیچ کدامتان عصبانی یا ناراحت نیستید و می توانید خوب به حرف های هم گوش بدهید.
نشانه اعتماد به نفس پایین
اگر همسرتان قهر می کند، زود رنج و حساس است یعنی ممکن است رفتاری که بقیه را ناراحت نمی کند او را آزرده خاطرکند چون همیشه در رفتار دیگران به دنبال علایم بی ارزش سازی می گردد یعنی فلانی که این رفتار را انجام داد هدفش توهین به من بود و از این قبیل نتیجه گیری ها و استدلال ها
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
باسلام خواستگاری داشتم که خیلی بهش علاقه مند نبودم ولی طی رفت و آمد طی یک دوره شش ماهه بهش عادت کردم و حسم بهتر شد ولی بنا بر دلایلی ایشون رو کنار گذاشتم و به خواستگار جدید م جواب مثبت دادم خواستگار جدید م رو دوست داشتم ولی ایشون مشکلاتی داشتند و طی صحبت با مشاور متوجه شدم که خیلی مناسب نیستند و نامزدی رو بهم زدم ولی قلبا تمایل به این کار نداشتم. بلافاصله خواستگار قبلی برگشت ولی مشکلی که وجود داشت این بود که به خاطر علاقه به قبلی حسم به ایشون از بین رفته بود . گاهی وقت ها واقعا داغون م چه کنم؟ فکر بودن باهاش قشنگ بود آیا باید عقلم رو فدای دلم می کردم؟ یا اینکه حسم نسبت به خواستگار جدید م که از نظر فکری تفاهم داریم خوب میشه؟ لطفا راهنمایی کنید مظطربم.
خب پس تصمیم درستی گرفتید و بهتره مدتی رو به خودتون فرصت بدید تا بتونید دوباره وارد تصمیم گیری بشید
و بدونید فقط در این زمان هست که میتونید درست انتخاب کنید و آینده خودتون رو بسازید پس در کنار دلتون حتما عقلو همراه کنید
سلام
من در سن ۱۵ سالگی با یاقا پسری دوست شدم رابطه ما دئسال وهشت ماه شدش ماهمودوست داشتیم این اقا بعد اینکه درسش تموم شد رفت واسه سربازی اموزشیش ک تو یشهر دیگه افتاد و ماحدود دوماه باهم نبودیم وقتی از سربازی برگشت سرد شده بود ومن گیرمیدادم بهش ومیگفت بخاطرسربازیه درست میشه زمان بده گفتم اباشهوله مرور خوب شدش تااینکه من دوستام میگفتن اگرمیخادتت چرا نمیادبگیرتت ومن افتادم تو فکرازدواج هی بهش میگفتم توقصدت چیه دوستی یاازدواج میگفت من میخامت ولی نمیتونم قولی بهت بدم چون سربازم وکارندارم فعلا راهامون دوره ممکنه خانواده تو قبول نکنن وازاین حرفا ومن به دوستام ک میگفتم میگفتن نه بهانه داره میاره و یجورایی من دهن بین شده بودم و بااین اقا تموم کردم و بدجور ولش کردم وبعد یکسال جدایی من هنوز این اقارو دوست داشتم وفراموشش نمیتونستم بکنم تااینکه تو شبکه های مجازی بهش پیام میدادم وپیام منو میخوند وجواب نمیداد ومن ناامیدمیشدم ومیگفتم دیگه ایندفعه فراموشش میکنم وباز حدود دوسال بعدش همین کارو کردم و بصورت ناشناس تو یجایی دیگه بهش پیام دادم تافهمید منم جوابمو ندادوحتی یکی از دوستانم ک ازمن بزرگتره گفت بهش پیام میده ک حرف بزنه و تا باز اون اقا فهمید از طرف منه جوابشو ندادش
وحلا بعد چهارسال جدایی من هنوزک هنوزه نتونستم فراموشش کنم ودنبال راه وچاره ایم ک برگرده واقعا دارم دیوونه میشم ممنون میشم کمکم کنید واینکه من ۲۲ سالمه.
با سلام خدمت شما دوست عزیز
شما در سن بسیار حساسی وارد این رابطه شده اید و وابستگی زیادی به این فرد پیدا کرده اید و با توجه به اینکه حتی بعد از ترک این آقا بازهم از طریق مختلف خودتان را درگیر این رابطه کرده اید امکان فراموشی و کنار آمدن با این تجربه برای شما کمتر می شود. شما در اول باید این واقعیت را پذیرا باشید که آن رابطه تمام شده است و آن آقا نیز با این موضوع کنار آمده و شما نیز بهتر است به عنوان یک تجربه برای ادامه مسیر زندگیتان و رسیدن به بقیه اهداف زندگیتان از آن استفاده کنید. سعی کنید بعد از پذیرش این موضوع که این آقا الان در رابطه با شما نیستند و تمایلی به رابطه دوباره ندارند خودتان را با چیزهای دیگری که برایتان اهمیت دارد سرگرم کنید و برای رسیدن به بقیه اهدافتان تلاش کنید . شما هنوز مسیر زیادی برای زندگی و تجربه در پیش دارید. از مشورت با افراد غیر متخصص خوداری کنید چون ممکن است سالها شما را درگیر یک رابطه تمام شده نگه دارند.
شاد باشید