سلام من 23سالمه و شوهرم32سال سه ساله خونه خودمم ازدواج سنتی داشتم وخانواده من کمی سطحشون بالاتر از شوهرمه اونا خیلی سنتی وهمشون خانه دارن. جدیدا خیلی باهام دعوا و قهر میکنه دارم به طلاق فکرمیکنم چون بچه ندارم.ماه پیش مادرشون بخاطر یک کلمه حرف بد من(گفته بودم غرمیزنین سرم چون واسه اینکه خودشو شیرین کنه برای شوهرم تولد گرفته بود وطوری برنامه ریزی کرده بود ک من هیچکارنتونم بکنم بعدم سرم غربزنه و منت بزاره ک تو یادت رفته بوده ماهمه کارارو کردیم) اومدخونمون و هرچی به دهنش اومد بهم گفت درصورتیکه من عذر خواهی کردم واسه حرفم ولی دوسه تا دروغ دیگه گذاشت روش و اومد زندگیمونو بهم بزنه حتی منکه گفتم جدا میشم گفت تاآخر پای حرفت باش درآخرمن دستشو بوسیدم و عذرخواهی کردم فرداش بازم جلوی شوهرم کلی گریه کرده و گفته دیگه نیارش اینجا من بروی خودم نیاوردم بعددوهفته رفتم خونشون حالا میگه چرا میای اونجاساکتی زیاد نمیخندی و رفتار برادرشوهرام هم اصلا خوب نیس معلومه پشت سرم بدگویی میکنه و شوهرمم ازم دور کرده خودش گفت ازین ببعدمار دوسری میشه ک حریفش نشم.شوهرم دائم سرهرموضوعی و 90% بخاطر رفتار من باخونواده اش باهام قهرمیکنه و دوسه روز طولش میده درحالیکه خیلی احترامشونو دارم واصلا آدم بدجنس یا تیکه انداز یا حسودی نیستم.واقعا درمونده شدم لطفا کمکم کنید ک چطور باهمسرم و خانواده اش برخورد کنم ک بهانه دستشون ندم اینم بگم ما همو خیلی دوس داریم واگر خانواده هامون نبودن زندگیمون واقعا بهتر بود