5
خانواده همسرم
باسلام وخسته نباشید.
من دهم مهر94 بابرادردوست دوران دانشگاهم عقدکردم و هنوز عروسی نکردیم ازخودش راضی ام ولی ازدست خونوادش خیلی ناراحتم یک سال تمام به خاطر اینکه خونوادش نه به شوهرم ونه به من اهمیت ندادن از طرف خونواده خودم تحت فشارم نمیدونم چکار باید بکنم.
خونواده شوهرم زنجان هستن ولی خودش به خاطر کاراومده کرج ومن هم ساکن کرجم
من یه خونواده کاملا سنتی دارم ازخونواده همسرم توقعاتی دارن که منطقی هم هست ولی چون اونا عین خیالشون هم نیست داره باعث میشه رابطه منوهمسرم متشنج بشه و من بارهادراین مورد با شوهرم صحبت کردم که بهشون گوشزد کنه ولی نتیجه ای نداده و من نمیدونم چکارباید بکنم خواهش میکنم راهنمایی کنین ممنون.
با سلام خدمت شما
واقعیت ازدواج شما این است که خانواده همسرتان آنچه شما انتظارش را داشته اید نیستند . بنابر این با چالش در این زمینه می توانید رابطه خودتان را با همسرتان بدتر کنید و به جای اینکه مسئله را حل کنید بدتر کنید . بهتر است از جلسات مشاوره خانواده کمک بگیرید روانشناسان کانون مشاوران ایران می توانند کمکتان کنند ۲۲۳۵۴۲۸۲
به نظر من شما دوتایی باید قضیه رو حل کنید .هرکس مشکل خانواده خودشو به خانوده خودش بگه چون خود شما مشکل ندارید.
سلام. من ۲۸ سالمه نزدیک به ۴ ساله ازدواج کردم شوهرم دو ماه از من بزرگتره.من مشکلی با شوهرم و خانواده ی همسرم ندارم.فقط یه موضوعی خیلی منو آزار میده و با اینکه بارها با شوهرم مطرح کردم اما اون باز کار خودشو میکنه و سعی میکنه منو متقاعد کنه.همسر من ۱۲ ساله پدرشو از دست داده و ما با مادر شوهرم توی یه ساختمان دو طبقه زندگی میکنیم. مشکل من این که از اول زندگی تا الان هر جا میخام با شوهرم برم همش اصرار میکنه مادرشم با ما بیاد و همش میگه گناه داره و تنهاست و این حرفا.ما با خانواده شوهرم زیاد بیرون میریم اما من خانوادگی مشکل ندارم اما هروقت میخایم دو تایی بریم بیرون مادرشو به اصرار میاره و من احساس بدی دارم چون در مسافرتا نمیتونم با شوهرم راحت باشم.ما از اول ازدواجمون فقط یه بار با هم دوتایی رفتیم مسافرت.باورتون نمیشه ما هر جا رفتیم اینو بردیم.از مشهد شمال یزد حتی یه رستوران جشن یا هرجایی که باشه.فقط اگه جایی دعوت باشه یا بقیه بچه هاش خونش باشند نمیاد.نه مادرش اینطوره که قاطع بگه من نمیام نه شوهرم از اون میگذره. همش شوهرم با اصرار میگه باید بیای.البته مادر شوهرم خیلی با سیاسته با حرفایی که میزنه باعث میشه شوهرم دلش براش بسوزه و بهش اصرار کنه با دست پس میزنه با پا پیش میکشه مثلا میگه من کجا بیام مزاحم شما دوتا بشم یا میگه یعنی مزاحمتون نیستم اگه بیام شوهرمم دلش میسوزه با اصرار اونو میاره.شاید مسخره به نظر بیاد اما من حس میکنم عقده ای شدم البته ما دوتایی سینما خرید و اینا رفتیم ولی بازم من اذیتم چون هرجا میخایم بریم از من نمیپرسه میگه مامانمم میبریم حتی اگه من بگم نه بهش زنگ میزنه میگه آماده شو تا بریم فلان جا اونم از خدا خواسته فقط میگه نه کجا بیام بعد که میبینه شوهرم اصرار میکنه سریع میگه باشه.حالا خانوادگی سفر رفتن یه حرفی ولی شما فکر کنید همه جا سه نفره بخای بری چه حسی بهتون دست میده من واقعا داغونم.تو رو خدا کمکم کنید نمیدونم باید دیگه چیکار کنم.شوهرم از سرکار ویلا گرفته شمال که البته باید پولشو بدیم به اصرار من قرار شد با خانواده من بریم حالا که من به خانوادم گفتم و یه هفته از اون روز میگزره یعنی قراره هفته دیگه بریم شمال میگه میخام مادرمو بیارم گناه داره تنهاست(اما تنها نیست سه تا دختر و دو تا پسر دیگم داره).من بهش گفتم نه ما داریم خانوادگی میریم زشته مگه شما خانوادگی میرید بیرون من مادر یا پدرمو میارم میگه نه الا و بلا مادرمو میارم.البته نمیدونم بهش گفته یا نه هنوز. از طرفی اولین باره به خانواده من میخاد بیاد مسافرت و میدونم اونا اگه بفهمن مادرشم میاد خیلی موذب میشن و شاید اصلا نیان.لطفا کمکم کنید هرچی به شوهرم میگم فاید نداره حرفش یه کلامه.اگه میدونستم مادرشو میخاد بیاره اصلا به خانوادم نمیگفتم بیان با خانواده اون میرفتیم حالا هم که بهش هرچی میگم زشته نگو به مامانت خانواده من موذب میشن گوش نمیکنه من خیلی ناراحتم اعصابم چند روزه بهم ریخته از دست شوهرم.تو رو خدا یه راه حل پیش پام بزارید. مادر شوهرم شریک اجباریه سفرای منه و من هیچ کاری از دستم بر نمیاد لااقل الان که با خانوادم میخام برم مسافرت نیاد.تو رو خدا یه پیشنهاد بهم بدید ممنون میشم.😭😭
شاید گفتن این موضوع سخت به نظر بیاد ولی در این مورد کار خاصی نمیتونید انجام بدید و بهترین توصیه سازگاری با شرایط حال هست
چون هر راهکاری به کار بگیرید تا همسر شما نخواد تغییری در رفتارش داشته باشه اتفاقی نخواهد افتاد
هر حرفی در این خصوص موضع شوهرتون رو نسبت به شما تند خواهد کرد
در این مورد حتما ” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
ممنونم.اما کسی کاری از دستش بر نمی یاد ما داریم فردا میریم مسافرت و مادر شوهرم هم همراه ما میاد. من واقعا درک نمیکنم چون ما یه خانواده ایم و اون توی جمع ما مثلا میخاد بیاد که چی بشه.تازه انقدر خانواده همسرم دیگران را مسخره می کنند که ازشون بدم اومده. پارسال با یه بنده خدایی مسافرت رفته بودند تا الان هی تعریف می کنند و مسخره می کنند در صورتی که خودشون مسخره تر از همه اند. حالا میدونم اینم با ما میاد بعد ما رو واسه بچه هاش مسخره میکنه و هرهر می خندند. این آدما اینطورین حالا بماند.
به هرحال من مادرشوهرمو به خدا واگزارش میکنم چون با بقیه پسر و عروساش جایی نمیره چند بار دیدم پسراش اصلا اصرار نمی کنند و یه جوری میگند که این نره باهاشون خودشم قاطعانه میگم نه اما نمیدونم از جون من چی میخاد.من همیشه بهش محبت میکنم و دوسش دارم اما یه وقتایی دلم میخاد درک کنه و گاهی منو با شوهرم تنها بزاره اما انگار خودشم دوست داره پسرش همیشه تحت کنترلش باشه.آخه اون دوتا اصلا مثل شوهر من با محبت نیستن. به خاطر همین مادرشوهرم میترسه این پسرش که میتونه عصای پیری اون باشه از دست بده.برای همین همه جا باهامون میاد.ولی من که راضی نیستم و حلالش نمیکنم چون هم خودم هم شوهرم خیلی هواشو داریم و بهش احترام میزاریم اما شعور اینکه بعضی چیزا را بفهمه نداره.
سه تا دختر داره که هیچ کدومشون با خانواده شوهرشون خوب نیستند حتی رابطه ندارند. همش میگه دخترامو اذیت میکنند اما نقل اون حکایته که همه چی واسه بچه های تو خوب باشه بچه های مردم به درک.به هرحال ممنون حداقل حرفای دلمو اینجا مینویسم یه کم سبک میشم.