با سلام و خسته نباشید
مشکلی که من با همسرم دارم این هست که ایشون خیلی به کارهای منزل پدری و خونواده خودشون اهمیت میده طوری که گاهی حس میکنم اصلا من براشون اهمیتی ندارم.
همیشه بیرون هستن و در حال خرید. با خواهر زادشون بیرونن و به اصرار برادر کوچیکش رفتن دور بزنن و رفتن پارک.
درس دارن و نمیتونن وقت زیادی رو کنار من باشن.
موقع استراحت تنها زمانی هست که کمی با هم میتونیم صحبت کنیم که اون از خستگی بیهوش میشه!
با همه این موارد ادعا میکنند که من سعی میکنم با تمام این موارد کنار تو باشم و تنهات نذارم. اما من احساس میکنم که اولویت آخرشون من هستم.
وقتی هم باهاشون در این مورد صحبت میکنم، میگن تو منو درک نمیکنی! والا منم این مسائل برام پیش میاد، اما میتونم به خواهر زادم بگم ” من زن دارم، وقتم نمیکنم، ایشالا هفته بعد سه تایی با هم میریم شهر بازی” یا میتونم به خانوادم بگم”من امروز با زنم میخوام برم خرید نمیتونم تا بازار همراهیتون کنم” اما همسرم اصلا این کار رو نمیکنه.انگار آیه نازل شده که ایشون حتما در راس تمام امور منزل پدریشون باشه!
با این که این رفتار همسرم احتمالا ناخواسته هست، اما واقعا در مرجله اول منو و متقابلا همسرم رو ناراحت میکنه
رفتارشون مثل فردی میمونه که میخواد هم خدا رو داشته باشه و هم خرما، مثل فردی که کلی جعبه دستش گرفته و هی به این جعبه ها اضافه میشه، اما حاضر نیست جعبه های اضافی رو بذاره زمین تا دستش درد نگیره و راحت تر باشه!
ممنون میشم راهنمایی کنید چیکار کنم! با این که مسئله رو بهشون بارها گفتم و خودشون هم قبول دارن، اما هنوز هم ادامه میدن این کارشون رو. نمیخوام خودخواه باشم و بگم فقط من، اما حقیقتا بغل خواب نمیخوام، زن زندگی و همدم میخوام که وقتی رو هم برای شوهرش بذاره نه فقط به فکر ددر دودور!