6
خانواده
سلام من 2 ساله ازدواج کردم شوهر فارس زبان هستند البته اهل یکی از استانهای اطراف کردستانه و تا حدودی هم میتونه کردی صحبت کنه و برای فهمیدن زبان کردی مشکلی نداره و خودم کرد زبان هستم.در حال حاضر در کردستان زندگی میکنم تا الان مشکل خاصی نداشتم اما الان که میخوام بچه دار بشم شوهرم میگه باید با بچه فارسی صحبت کنی و زبان بچه فارسی باشه. اما من میگم تو یه شهری زندگی میکنیم همه کرد زبان هستن من و خانواده مادریم همه کردی صحبت میکنم , حتی با همسرم من کردبی صحبت میکنم .چه لزومی داره با بچه م فارسی صحبت کنم در حالی که بچه بزرگ میشه یاد میگیره هم کردی صحبت کنه هم فارسی .
الان مشکل من برای باردار شدن همین زبان بچه س . شوهر اصلا راضی نمیشه.
آگه میشه راهنمایی کنید ممنون میشم.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
با سلام خدمت شما مادر گرامی
با توجه به اینکه خودتان هم یادداشت کرده اید که بزرگ بشود فارسی یاد می گیرد ، خدمتتان عرض کنم تمامی آموزشهای رسمی کشور به زبان فارسی می باشد و لذا فرزند دلبندتان چنانچه ابتدا کردی یاد بگیرد در سالهای پیش دبستانی و به نخصوص سال اول تا سوم خزانه لغت کمتری نسبت به یک فارسی زبان دارد و این مسئله هم در درک مطلب و هم در املا اثر دارد و ترجیحا بایستی هر دو زبان را با هم بیاموزد، تا به خصوص در کلاس اول دچار مشکل نشود
خانمی هستم ۴۳ ساله که ۷ سال از ازدواجمان می گذرد ولی هنوز بچه دار نشدیم دوسال پیش درخواست فرزند خواندگی دادیم و حالا بعد از دوسال با ما تماس گرفتن که مدارک بیاوریم و مراحل قانونی طی شود متاسفانه از زمانی که شوهرم متوجه تماس شده می گوید من این بچه ها را قبول ندارم چون اینها حرام زاده هستند و خیلی چیزهای دیگه هرجوری باهاش صحبت می کنم راضی نمی شه از طرفی هم مسئول آنجا منتظر جواب ماست که زودتر آره یا نه را به آنها بگوییم . من خودم واقعا بچه می خواهم و برایم این مسئله مهم نیست حتی یکبار هم در کلینیک ابن سینا رفتیم تا لقاح مصنوعی انجام بدهند ولی گفتند تخمک با کیفیت نداری و باید تخمک بگیری که بعد از دو ماه من کیست آوردم و مشکلات بعدی . لطفا راهنمایی کنید آیاسرپرستی کودک بی سرپرست درست است و چگونه باید همسرم را متقاعد کنم
دلیلی بر نادرست بودنش نیست … حتی اگر شوهر شما هم راضی به ورود این بچه ها نباشه شما خودتون میتونید حس مادرانه خودتون رو نسبت به این بچه ها ابراز کنید … با سر زدن به این مراکز
به هر حال اگر ایشون راضی به این کار نباشه نمیتونید متعاقدش کنید مگر اینکه با این ارتباط های غیرمستقیم بتونید نظرش رو تغییر بدید
سلام. من و همسرم دو سال هست ازدواج کردیم از اول نامزدیمون قضیه بچه دار شدن رو گذاشتیم برای ۵ سال بعد از ازدواج. من نظرم کاملا تغییر کرده تو این مدت. الان حتی از خانم حامله متنفرم چه برسه خودم بخوام تو این شرایط باشم. من خودم شاغلم و وابستگی زیادی به کارم دارم. فکر اینکه یه مدت از کارم دور باشم آزارم میده یا اینکه مجبور باشم بچه رو پیش خانواده ها بزارم. فوق العاده رو مسایل ادب و تربیت حساسم. چند روز پیش به همسرم گفتم ای کاش جای اینکه یه آدم دیگه رو به این دنیا اضافه کنیم دنیایی که این همه ناعدالتی و مشکل داره یکیو که داره زجر میکشه یا دوست داره خانواده داشته باشه و توی این دنیا هستو بزرگ کنیم. میگه می خوام بچه از ریشه خودم باشه. از حرفش هم خندم گرفت هم حرص خوردم. خیلی مسخرس. نمیدونم دیدمو چه طور بیان کنم ولی من دیدگاهای خاص خودمو دارم. دلم نمی خواد بعد این همه زجر کشیدن برای زایمان و این مسایل بچم تو جامعه ای دنیا بیاد که من زن رو سرپرست اصلی بچه ندونه. الان از بارداری و بچه آوردن متنفرم. دعوای خیلی سختی هم داشتیم. تصمیم گرفتیم تا ۳ سال آینده هیچ حرفی نزنیم تا زندگیمون الکی خراب نشه. من زندگیمو و همسرمو خیلی خیلی دوست دارم. فقط دلم میخواد یه راه پیدا کنم تا بتونم بعد این مدت متقاعدش کنم. شاید همین مساله بعد ۳ سال باعث جداییمون بشه !!!
شما باید بدونید وارد زندگی مشترک شدید … دوست عزیز زندگی مشترک باید چنین مسایلیش هم مشترکا” تصمیم گیری بشه
بهتره سه سال از وقتتون رو با شک و تردید نگیرید و در این مورد با همسرتون و مشاوری مجرب مشورت کنید
موضوع بچه یکی از ارکان زندگی مشترک به حساب میاد
دلایل منطقی وجود دارد که شخص نخواهد یا نتواند که بچه دار شود. این میتواند خواسته شریک زندگی یا مشکلی در بارداری باشد. اگر این انتخاب و تصمیم شخصی باشد که با دیگری بر سر آن به توافق رسیده باشید کمتر دچار تردید میشوید اما اگر این انتخاب یک تصمیم بر اثر اجبار باشد که بخاطر ناتوانی در بارداری گرفتهاید زمانهای زیادی را با تردید، یاس، غم و اندوه سپری میکنید. در واقع در یک موقعیت احساسی متناقض قرار میگیرید؛ از یک سو شریک زندگیتان را آنقدر دوست دارید که داشتن بچه اهمیتی برایتان ندارد و از سوی دیگر گاهی به تجربه والد شدن فکر میکنید.
خیلی وقتها وضعیت ناراحت کنندهای برای هر دو شما پیش میآید که حتی ممکن است درباره آن با هم حرف هم نزنید اما به شدت برایتان آزاردهنده است. ترسها و نگرانیها به سراغتان میآیند. گاهی به این فکر میکنید که نکند تصمیم اشتباهی گرفتهاید و یا بخاطر احساس بی اعتمادی نسبت به حرفهای همسرتان که بارها گفتهاست بچه نمیخواهد دچار ترس شوید. اگر به هر دلیلی تصمیم گرفتهاید که بچه دار نشوید باید این شک و بی اعتمادی نسبت به خودتان و شریک زندگیتان را از بین ببرید این یعنی طوری در رابطه پیش بروید که این نگرانی از بین برود.
چیزی که میتواند تلاشی برای گذر از این موقعیت بسیار برایتان سودمند باشد تلاش برای بیان احساساتتان است. خوب است که ببینید واقعا چه احساسی دارید. وقتی به احساساتتان رجوع میکنید آنها را بسیار متفاوت و متنوع میبینید اما مهم نیست که آنها چقدر متناقض هستند یک زمانی دلتان میخواهد گریه کنید، بخندید، حرف بزنید، بنویسید یا فریاد بزنید. اینها واکنشهایی برآمده از احساساتتان هستند و نباید مانع آن شوید.
ممکن است بگویید من واقعیت را قبول کردهام اما نمیتوانم گاهی این شرایط را باور کنم. اما خوب است که به این نکته دقت کنید که اگر واقعیت را همانطور که هست قبول کرده بودید اینقدر دچار تردید نمیشدید و یا در واقع کمتر دچار تردید میشدید. دوباره واقعیت را ببینید و سعی کنید آن را همانطور که هست بپذیرید. شما بچه دار نمیشوید اما زندگیتان را دوست دارید. حالا سعی کنید به جلو حرکت کنید فارغ از اینکه بچه میتواند چه تاثیری در آن داشته باشد.
به جای ارزیابی اینکه چه میتوانستید باشید یا چه میتوانستید انجام بدهید به چیزی که میتوانید باشید و انجام خواهید داد فکر کنید.
به جای تصور زندگی با یک بچه، یک زندگی دونفره شاد را در ذهنتان پرورش بدهید. این باور را در ذهنتان رشد بدهید که شما سبک زندگی متفاوتی دارید که در آن تمرکز و توجه معطوف به دو نفر رابطه است.
اگر چیزهایی در زندگیتان وجود دارد که آنها را به امید بچه دار شدن دور خود جمع کردهاید آنها را دور بریزید.
در ادامه چیزی که باید به باورهای ذهنیتان اضافه کنید این است که بچه نداشتن مثل همه پیشامدهای ناخواسته و تحمیلی زندگی است. مرگ و بیماری و بچه دار نشدن همگی تحمیلی هستند با این حال بچه دار نشدن یک فرق مهم دارد و آن هم این است که هنوز هم در آن شما قدرت و اختیار دارید. شما برای مرگ هیچ کاری از دستتان بر نمیآید اما اگر بچه دار نشوید در صورتی که بخواهید این توانایی را دارید که با سرپرستی یک کودک تجربهای که میخواهید را به دست بیاورید.
علاوه بر این یکی از چیزهایی که باعث میشود با وجود تصمیم به بچه دار نشدن دچار اندوه شوید بی توجهی به سلامتیتان است. بیماری باعث ضعف جسمی و روحی میشود. وقتی مریض هستید پای همه چیز به میان میآید. شما اینطور در نظر بگیرید که بخاطر خواب ناکافی، کار زیاد، غذای ناسالم و سبک زندگی غلط و استرس بیمار میشوید. این بیماری میتواند افسردگی باشد یا سرماخوردگیهای مکرری که شما را از پای درآورده است. در چنین وضعیتی بیشتر تمایل دارید به مشکلات، ضعفها و رنجهایتان فکر کنید و همه چیز را به هم ربط بدهید. آن هم وقتی که هنوزدر اعماق وجودتان بخاطر نداشتن بچه ناراحت هستید. به سبک زندگیتان نگاه دقیقتری بیندازید. آیا شما آدم سالمی هستید؟
تا زمانی که بتوانید به یک وضعیت ثابت برسید که در آن بدون تردید، ناراحتی و بی اعتمادی، زندگی بدون بچه را بپذیرید احساس اندوه و غم به شکلهای مختلف به سراغتان میآید. چیزی که خوب است بدانید این است که اندوه نداشتن بچه مثل هر نوع از دست دادن دیگری با اندوه همراه است اما این اندوه مراحل مختلفی دارد.
اگر خوب دقت کنید میبینید که روزی که دیگر از بچه دار شدن ناامید شدید این وضعیت را انکار میکردید و یا بهتر است بگوییم باور نمیکردید. به مرور زمان افسردگی سراغتان آمده است. البته شاید نه آنقدر شدید و جدی اما خیلی از نشانههای افسردگی را داشتهاید. در این میان خودتان را بخاطر ناتوانی متهم میکردید. هزاران پرسش داشتید و دنبال مقصر میگشتید. در مرحله بعد خشم خودش را نشان داده است و به همین ترتیب ترس، احساس بیاعتمادی، مشکلات جسمی و روحی به آن اضافه شدهاند.
چیزی که حتما برای خودتان عجیب است این است که چطور با وجود توافق مشترک برای بچه دار نشدن و پذیرش واقعیت اینقدر درگیر احساس غم و اندوه هستید اما حالا با این توضیحات حتما متوجه شدهاید که شما هنوز واقعیت را نپذیرفتهاید.
یک راه موثر برای رهایی از این اندوه و پذیرش واقعیت برای اینکه بتوانید شکل بهتری به زندگیتان بدهید درخواست کمک و دریافت حمایتهای عاطفی است. مهمترین کسی که میتواند شما را حمایت کند شریک زندگیتان است اما یکی از دلایل اندوه شما احساس
بی اعتمادی به او و حرفهایش است. با این حال خودتان را از این حمایتها محروم نکنید و در کنار آن از گروههای مشاوره، روانشناس و دوست و خانواده کمک بخواهید. مشاوره با ارزیابی وضعیت روحی و روانی بهترین پیشنهادها را برای آرام شدن به شما خواهد داد و دوستانتان با احساس همدردی، ابراز عشق، توجه به احساسات و گفتگو تسکین دهنده هستند.
اگر بچه دوست دارید
در گذر از اندوه و پذیرش واقعیت حتما به این مساله واقف خواهید شد که آیا واقعا میتوانید بدون بچه زندگی کنید یا نه؟ واقعیت ناتوانی در بارداری در هر صورتی تغییری نمیکند اما تجربه داشتن بچه مطلقا برایتان ناممکن نیست. بنابراین قبل از پافشاری بر این تصمیم که بدون بچه زندگی کنید امکان در دسترس دیگری که به عنوان فرزند خواندگی وجود دارد را نیز به دقت بررسی کنید. این امکان وجود دارد که با پذیرش یک فرزند زندگی خودتان و یک انسان دیگر را به شکل دیگری رقم بزنید. البته پذیرش فرزند کار سادهای نیست اما برای کسی که تمایل زیادی به داشتن بچه دارد میتواند کار دشواری نباشد.
قبل از تصمیم نهایی برای زندگی بدون بچه حتما این گزینه را به دقت بررسی کنید. احساسات و نیازهای خودتان، ظرفیت روحیتان، انگیزههای خودخواهانه و خیرخواهانه و همه قوانین و باید و نبایدهای فرزند خواندگی را بررسی کنید. نکته مبهمی برای خودتان باقی نگذارید. وقتی توانستید با واقعیت کنار بیایید و از مساله فرزندخواندگی نیز گذشتید به احتمال زیاد از تردیدها و احساس اندوه نداشتن بچه بیولوژیکی رها میشوید.