سلام من 24 سالمه، 9 سال پیش با پسری از طریق چت آشنا شدم 3 سال با هم بودیم ، هر وقت میشد میومد میدیدم، بعد 3 سال نتونستیم خانواده هارو راضی کنیم فرار کردیم اما رابطه جنسی نداشتیم، بعد عقد کردیم از همون اول کم و کاستی ها شروع شد خرید نکردنا … 8 ماه با هم حوب بودیم کم کم قهر کردنا شروع شد ، 1 سالو نیم بعد عقد طاقت نیاوردم رفتم دادگاه ولم کرده بود و خبری هم نمیگرفت اصلا تا شهریور امسال چندین بار اشتی کردیم و بعد قهر ، امسال شهریور مامانم گفت یک فرصت دیگه بده بهش ، عروسی برام نگرفتن و خیلی کارا نکردن، از همچیز گذشتم و گفتم فقط خونه و وسایل برام خوب بگیرین گفتن باشه ( اینم بگم ک کلا زیر حرفاشون میزنن) . ما با هم خوبیم اطرافیان باعث دعوامون میشن ، خونه اجاره کردیم اذر موعد تحویل بود یک ماه سر وسایل بحث داشتیم که اونا میگفتن دختر جهاز میاره منم میگفتم پسر دامادی میگیره طلا میخره …. وسایل رو هم سفارش دادیم ، یادم رفت بگم من از شرق کشور هستم اون از غرب ، انگاری دلمو دو تیکه کرده بودن دلم برای خانوادم تنگ بود ، از یک سمت از بحثای وسایل خسته شده بودم،بلیط گرفتم اومدم شهرمون موقع برگشت گفت رفتی دیگه بر نگرد.،ولی قهر نبودم باهاش ، آخه خانواده منم میخواستن خرید کنن گفتم با اونا بر میگردم. میگفت ماشین خودم خونه خودم وسایل خودم بدون جهاز دختر شوهر دادن، منم عصبی میشم خودمو میزنم کلا دستام پرت میشن ، 3 بار کوبیدم تو سرش معذرت خواستم،.
بلیط و گرفتم ک با مامانم برم ظهرش بهش گفتم یک وقت سراغ نگیری کجام چیکار میکنم ، شروع کرد دعوا نیا ، میحوای بیای چیکار از مادرت خوشم نمیاد( با اینکه مادر من گفت مادر نداره مثل پسر خودمه، باهاش بساز نه من ب دردت میخورم نه خواهر برادرت ، چیزی کم باشه خودم میخرم ، اذیتش نکن خدا بزرگه) اما اون اینو گفت ، منم بلیطمو کنسل کردم ، خانوادمم از اینکه ازشون دور نمیشم خوشحالن، اونم حالا میگه برگرد ، موندم نمیدونم چیکار کنم دلم داره اتیش میگیره کمکم کنید