با سلام.من شیدا هستم
24سالمه.لیسانسمو 6ماه گرفتم.یکسالو نیمه ک عقد کردم با پسری ک در یک دانشگاه و در یک رشته تحصیل میکردیم.ما خیلی همدیگرو دوست داشتیمو داریم.خیلی خوش برخوردو مهریون با اخلاق هستن ایشون.با وجود نرفتن به سربازی و نداشتن کار مادرم اسرار به محرم شدن ما داشت.الان همسرم سرباز هستن.و مادرم شدیدا داره منو آزار میده .بنده پدرم فوت شدن و نا پدری دارم.3ماهی هست همش بهم میگه مهمونی تو بسه دیگه .مادرمم مثلا نظری واسه جهیزیم میدم همش باهام بد حرف میزنه.اصلا من نمیتونم حرف بزنم.کوچکترین کاری میکنم اشکال میگیره.دلم خیلی پره.من خیلی خانوادمو دوست دارم.ولی این چند وقته دیگه دارن عذابم میدن.همش بهم میگه کار نمیکنی مفت میخوری.من دنبال کارم هستم ولی کار نیست.خودمو بکشم بخاطر نبودن کار؟درک نمیکنن اصلا منو.مادرم خیلی عصبی و تنده.و واقعا داره اعتماد به نفس منو میگیره.من چیکار کنم.