سلام من چهارساله ازدواج کردم پسر 8ماهه دارم شوهرم خیلی بد دل بداخلاق بددهن خسیس بی اعتماد نسبت به من دروغ گو است وابستگی بیش از حد به خانواده اش دارد برادر بزرگترش که هنوز مجرد است به طور وحشتناکی در زندگی ما دخالت میکند شوهرم بدون اجازه اون اب هم نمیخورد شوهرم با تفکرات و عقاید او زندگی میکندقبل از ازدواج قول قرار گذاشتیم که ادامه تحصیل دهم ولی بعداز ازدواج اجازه نداد همیشه در خانه هستم اجازه نمیده جایی برم هیچ تفریحی ندارم تنها دلخوشیم اینه که هفته ای دوبار به خانه پدرم منو میبره باهیچ کدوم از فامیلم رفت و امد ندارم خودش هر وقت دلش بخواهد به خانه پدر و فامیلش میرود موقعی که ازدواج کردیم فوق دیپلم بود ادامه تحصیل داد و الان دانشجوی کارشناسی ارشد است همه چیز را برای خودش میخواد میگه زن جاش تو خونست باید 4 تا بچه قد و نیم داشته باشیم و تو انها را بزرگ کنی خلاصه عین انسانهای 60 ساله پیش زندگی میکند کوچکترین محبت و عشق و علاقه ای ازش ندیدم هر وقت بهش نیاز داشتم پشتمو خالی کرده هرچی هم باهاش حرف زدم هیچ فایده ای نداشته پیش مشاور هم که اصلا نمیره چند بار پدرهم وساطت کرده باهاش حرف زده هیچ فاید ه ای نداشته حتی خونه پدرم هم نمیاد.خانواده اش سفت و سخت ازش دفاع میکنند اگه اونا اینجوری پشتش نبودن شاید میشد عوضش کرد خلاصه فقط بخاطر پسرم تحملش میکنم لطفا راهنماییم کنید