سلام پسری هستم هجده ساله…..مشکلاتم از روزی شروع شد که خواهر و برادرم ازدواح کردند و من تنها شدم…از یه طرف سن من با بردار و خواهرم شیش تا هشت سال هست و من به شدت احساس تنهایی میکنم از طرف دیگه رابطه ی خوبی با پدر و مادرم ندارم….مثلا از بچگی هرجا میخواستم برم یا باید با برادرم میرفتم یا اصلا نمیرفتم حالا که سنم بیشتر شده بیشتر ازادیمو ازم گرفتن…حالا که میخوام برم بیرون باید هزار تا سین جین پس بدم که اخرشم دعوا میشه و میرم تو اتاق….واقعا دیگه خسته شدم….متاسفانه سه ساله که سیگار میکشم که از نظر خودم مهم ترین عاملش خود پدر مادرم هستن…خیلی بده از اول جوونی ادم دخانیات مصرف کنه…حتی وقتیم میرم بیرون زنگ زدنا شروع میشه و دوستام مسخرم میکنن و میگن که مکه دختری که اینقد زنگ میزنن….هیجده سال سنمه مادرم فک میکنه هیچ کاری بلد نیستم به قول خودش بی عرضه ام…این حرفا خیلی ازارم مید….دیگه واقعا بی اصاب شدم و با کوچیک ترین حرفی از کوره در میرم….دستام لرزش گرفته و واقعا بی اصاب شدم…بخدا الانم دارم اینارو مینویسم با گریه دارم مینویسم….تو خونواده کاملا حبث شدم.وقتی میرم بیرون کارم شده اول سیگار بگیرم برم یه جا خلوت بکشم تا اصابم اروم شه…بعضی اوقات که دستمو خط خطی میکنم….خیلی از رفیقام به خاطر این که خونوادم نمیزارن برم بیرون و برنامه هاشون خراب میشع منو ول کردن و واقعا هیچ رفیق و دوستی ندارم…دیگه فکرم شده فقط از این خونواده دور شم حالا با مرگ باشه…خدمت باشه یا هر چیزه دیگه…دیگه حوصلشونو ندارم….اینجا اومدم که ببینم مشاورا چی میگن به من…ممنون میشم راهنماییم کنید