با سلام
من پسری 24 ساله هستم که حدود 2 سال است ازدواج و تشکیل خانواده فکرم رو مشغول کرده و حدود 3 ماه است این مسئله را با خانوادم هم مطرح کردم و آنها نیز با ازدواج من موافق هستند اما مشکل اینجاست که اطرافم خالی هست از دخترای مجرد در واقع میتونم بگم که نه تو خانواده نه تو دانشگاه و نه در محل کارم خبری از دختری که خوشم بیاد نیست و فکر اینکه کی کجا و چطور این اتفاق میوفته دیونم کرده و حتی از این میترسم که اونی که میخوام جلوم ظاهر نشه و مثل بعضی از اطرافیانم مجرد بمونم و بعضی وقتی به این موضوع که عجله نکنم و کسی پیدا میشه هم شک دارم و با خودم میگم باید خودمم اقداماتی کنم برای همین کار هراز گاهی میرم تو راهروی دانشگاه میشینم و دنباله کسی هستم که صورتش مهربون و به دلم بشینه ولی احساس می کنم این کار کاری در شخصیت من نیست و با خودم میگم اگه تونستم پیدا کنم چجوری اقدام کنم و اینم بگم دو بار به خودم جرات دادم و به دو نفر پیشنهاد دادم اما متاسفانه هر دوشم شکست خوردم یکیش کلا ترسیدو رفت دیگه ندیدمش و بعدیشم از اینستاگرام بهش پیغام دادم گفت کسی دیگه ای تو زندگیمه البته دومی رو دوستم معرفی کرده بود که بعد از تحقیق رفتم دنبالش اما نمی دونست دوست پسر داره . کلا من امروزا از زندگی ناامید شدم و همه چیزو در این میبینم که یه همدم پیدا کنم و البته اینم میدونم که همه ی زندگی به این مورد ختم نمیشه اما دست خودم نیست از صبح تا شب فکرم اینه حتی نمی گذاره درس و کارمو انجام بدم بازدهم اومده پایین . همش حس میکنم که اگه کسی باشه تو زندگیم کارو درسمو بهتر پیش میبرم و هدفم برا زندگی زیادتره و این فکر عذابم میده چون اتفاق نمی افته .هر وقت دوتا زوج می بینم که با هم خوبن و عاشق هم هستن دیونه میشم تو خودم فرو میرم و گریم میگیره .
اینم بگم که من 4 سال لیسانسمو به صورت مجازی خوندم و 4 سال ارتباطم با بیرون خیلی کم بود و تحمل کردن رو برام سخت کرده و تو این مدت بدلیل کم بودم رفت آمد خانوادگی کلا فردی افسرده شدم و افسرده که می شم میرم به حالت سکوت انگار با همه دعوا دارم و حرف نمی زنم ولب از درون خودمو میخورم . نمیتونم بخابم فکرم فقط مشغول این مسئله است .
این مسئله رو با خانوادم در میان گذاشتم و از اونا هم برا ازدواج کمک خواستم اونا هم با مهربانی موافقت کردم اما متاسفانه نه تو خانواده و نه تو اطرافمون کسی نیست که معرفی کنن به من و احساس میکنم پیگیرش نیستن و دوست ندارن این اتفاق بیوفته شایدم نمیدونن چکار کنن
حالا من از شما خواهش میکنم که بگین چیکار کنم و آیا کاری که برای پیدا کردن همدمم تو دانشگاه میکنم درسته یا نه چون من از شانس بدم دانشگام بیرون از شهره اما کلاساش تو پردیس برگذار میشه که پردیسم داخل شهره و به جز گروه ما کسی اونجا پلک نمیزنه و من فقط برا پیدا کردن همدمم میرم دانشگاه خارج شهر چون اونجا دانشجو زیاده . و ازتون میخوام برای اقدام کردن برا آشنایی کمکم کنید چون من احساس میکنم خراب میکنم کارا رو
ممنون من پسری 24 ساله هستم که حدود 2 سال است ازدواج و تشکیل خانواده فکرم رو مشغول کرده و حدود 3 ماه است این مسئله را با خانوادم هم مطرح کردم و آنها نیز با ازدواج من موافق هستند اما مشکل اینجاست که اطرافم خالی هست از دخترای مجرد در واقع میتونم بگم که نه تو خانواده نه تو دانشگاه و نه در محل کارم خبری از دختری که خوشم بیاد نیست و فکر اینکه کی کجا و چطور این اتفاق میوفته دیونم کرده و حتی از این میترسم که اونی که میخوام جلوم ظاهر نشه و مثل بعضی از اطرافیانم مجرد بمونم و بعضی وقتی به این موضوع که عجله نکنم و کسی پیدا میشه هم شک دارم و با خودم میگم باید خودمم اقداماتی کنم برای همین کار هراز گاهی میرم تو راهروی دانشگاه میشینم و دنباله کسی هستم که صورتش مهربون و به دلم بشینه ولی احساس می کنم این کار کاری در شخصیت من نیست و با خودم میگم اگه تونستم پیدا کنم چجوری اقدام کنم و اینم بگم دو بار به خودم جرات دادم و به دو نفر پیشنهاد دادم اما متاسفانه هر دوشم شکست خوردم یکیش کلا ترسیدو رفت دیگه ندیدمش و بعدیشم از اینستاگرام بهش پیغام دادم گفت کسی دیگه ای تو زندگیمه البته دومی رو دوستم معرفی کرده بود که بعد از تحقیق رفتم دنبالش اما نمی دونست دوست پسر داره . کلا من امروزا از زندگی ناامید شدم و همه چیزو در این میبینم که یه همدم پیدا کنم و البته اینم میدونم که همه ی زندگی به این مورد ختم نمیشه اما دست خودم نیست از صبح تا شب فکرم اینه حتی نمی گذاره درس و کارمو انجام بدم بازدهم اومده پایین . همش حس میکنم که اگه کسی باشه تو زندگیم کارو درسمو بهتر پیش میبرم و هدفم برا زندگی زیادتره و این فکر عذابم میده چون اتفاق نمی افته .هر وقت دوتا زوج می بینم که با هم خوبن و عاشق هم هستن دیونه میشم تو خودم فرو میرم و گریم میگیره .
اینم بگم که من 4 سال لیسانسمو به صورت مجازی خوندم و 4 سال ارتباطم با بیرون خیلی کم بود و تحمل کردن رو برام سخت کرده و تو این مدت بدلیل کم بودم رفت آمد خانوادگی کلا فردی افسرده شدم و افسرده که می شم میرم به حالت سکوت انگار با همه دعوا دارم و حرف نمی زنم ولب از درون خودمو میخورم . نمیتونم بخابم فکرم فقط مشغول این مسئله است .
این مسئله رو با خانوادم در میان گذاشتم و از اونا هم برا ازدواج کمک خواستم اونا هم با مهربانی موافقت کردم اما متاسفانه نه تو خانواده و نه تو اطرافمون کسی نیست که معرفی کنن به من و احساس میکنم پیگیرش نیستن و دوست ندارن این اتفاق بیوفته شایدم نمیدونن چکار کنن
حالا من از شما خواهش میکنم که بگین چیکار کنم و آیا کاری که برای پیدا کردن همدمم تو دانشگاه میکنم درسته یا نه چون من از شانس بدم دانشگام بیرون از شهره اما کلاساش تو پردیس برگذار میشه که پردیسم داخل شهره و به جز گروه ما کسی اونجا پلک نمیزنه و من فقط برا پیدا کردن همدمم میرم دانشگاه خارج شهر چون اونجا دانشجو زیاده . و ازتون میخوام برای اقدام کردن برا آشنایی کمکم کنید چون من احساس میکنم خراب میکنم کارا رو
ممنون