سلام 20 سالمه شوهرم30سالشه که دوسال هم هست ازدواج کردیم چندماه قبل شوهرم باعث شده که بینمون یه دعوایی پیش بیاد که من باخونوادش قهرکردم ولی خودش پیش پدرمادرش میره حتی باخواهراش تلفنی حرف میزنه یا میره خونشون اونا اصلا ازشوهرم حال منونمی پرسن .وقتی هم که ازشوهرم میپرسم میگه نه چیزی نگفتن منم بهش میگم چرامیری خونشون به من میگه توباهاشون قهری من که نیستم نرم پیششون .این قضیه داره منودیوونه میکنه خودش باعث دعوا شد حالا من براشون بد شدم .برای تولدم به شوهرم گفتم بهشون زنگ بزن بگو به من تبریک بگن شوهرم ازخونه بیرون رفت زنگ زد اونا هیچ کدومشون تبریک نگفتن. همین قضیه رو هم که به شوهرم میگم اونا برای من ارزش قائل نیستن توچرا باهاشون رفت وامد داری بدش میاد به من میگه اگر من باخواهرام رفت وامد نکنم توهم باید دور خونوادتو خط بکشی خیلی دروغ هم میگه ودهن بین هم هست باخبرچینی باعث شد دعوا پیش بیاد.الان هم دوست دارم بچه دارشم نمیدونم کار درستی میکنم یا نه تورو خدا کمکم کنید حالم از خونوادش بهم میخوره هروقت که کاری دارن زنگ میزنن به شوهرم منم حسه حسادتم فعال میشه دوست ندارم شوهرم بره پیششون به خدا دیگه خسته شدم میخوام بیخیال باشم ولی نمیتونم بهش میگم من زنتم باید جایی که برای زنت ارزش قائل نیستن نری میگه اول خواهرام بودن بعد زن اومد من خواهرامو کنار نمی زارم .چون تک پسر هم هست خیلی لوسه توروخدا کمکم کنید.