مدت نه سال است که ازدواج کردم هنگام آشنایی همسرم از نظر مالی بسیار ضعیف ولی من ازموقعیت اجتماعی واقتصادی خوبی برخوردار بودم همسرم قیل از من ازدواج دیگری هم داشت که متارکه کرده بود .بعد از ازدواج ازنظر مالی چنان پشتیبانی وحمایتش کردم که الان وضعیت مالی بسیار مناسبی داره .با سیاست وچنان با مهارت توانست ازمن وکالت نامه بگیره وبعد از مدتی بدون اطلاع من تقریبا بیشتر واحدهای من رو فروخت وبه نام خودش سند زد وقتی با اعتراض من روبرو شد با فحاشی وکتک زدن من به شکل خیلی فجیع گفت که به مرد سالاری معتقده و مرد که در زندگی حرف اول رو میزنه .منهم به اجبار بخاطر اینکه کانون زندگیم نپاشه بخاطر پسرم پذیزفتم ولی ازش خواستم که تو زندگی بهم خیانت نکنه چون این مساله برام ازمال وهر چیز دیگه ای مهمتره . اما این رو هم رعایت نمیکنه .حال تصمیم به جدایی گرفتم هرچند که واقعا دوستش دارم ومیدونم که حاضر نمیشه بچه رو به من بده تا ازین طریق منو تو تنگنا قراربده . البته این رو هم بگم وقتی حالش خوبه واقعا مهربان وخوبه و وقتی بد میشه بطرز وحشتناک و فجیع بد میشه بطوریکه که تا الان چند بار به علت اینکه تا سرحد مرگ کتکم زده بود دست به خودکشی زدم .البته همسرم اعتیاد به متادون هم داره وهر چند وقت هم با دوستاش بساط تریاک کشی هم دارن وتا صبح بیرون ازخونه سر میکنه ضمنا بعلت تصادفی که دردوران کودکی داشته مشکل عصبی هم داره و زود از کوره در میره وتحمل شنیدن هیچگونه مخالفتی رو نداره ولی جالبه که در ظاهر وبین مردم زبانی بسیار خوش ورفتاری بسیار معقول داره که باور کردنی نیست .ضمنا منهم در شروع آشنایی چون ظاهر بسیار موجه داشته ازاین مسایل اطلاع نداشتم .