سلام
ازهمین اول به خاطر زیادی حرفام ازتون عذر میخوام ولی کاشکی وقت بذارید وتمام اون رو از اول تا اخر بخونید
تمام عمر18 ساله ام رو باپدر خشک وبی عاطفه ومادری که تمام توجهش رو به خواهر بزرگ ترم معطوف کرده بودگذروندم (البته صادقانه بگم ک مادرم اوایل تا 13 سالگی تقریبا بامن رفتار خوبی داشت غیر از تحقیر ها وکتک هه البته)کمبود های زیادی داشتم که به خاطرش حاضر بودم به هرفردی متوسل شم اولین کسی که به خودم قبولوندم عاشقشم اولین پسری بود که توزندگیم دیده بودم پسرخالم وبرای جلب کردن توجهش حتی تا عرضه کردن خودم هم پیش رفتم ولی خب چندان جذابیتی واسش نداشتم وحتی به مرحله ی دوستی هم نرسید. به همین منوال سعی در ایجاد رابطه باافراد دیگری هم داشتم که جدی ترین اونها در حد یک چت بود وخب اون مردی بود که تمام محبتی رو که من ازش میخواستم بهم میداد واز دست دادنش یک سال زندگی مت رو مختل کرد واما بزرگ ترین معضلم که من رو تاپای خودکشی هم رسوند پسری است که فک میکنم در علاقم بهش کمی منطق هم به خرج دادم اما اون حتی به من نگاهم نمیکرد وچند وقت پیش یه جوری بهم فهموند که دور وبرش پیدام نشه

والان توزندگی من فقط یک موجود دوست داشتنی وجود داره که اونم عزراییله ازخودم متنفرم از خواری وزاری خودم.ازاین که اون پسر منو حتی واسه هم خوابگی اش هم قبول نداشت قیافه وهیکل بدی ندارم_گرچه اعتراف میکنم که هزار برابر ازمن بهتر بود_ولی باتمام این ها هیچ مردی جذبم نمیشه وهیچ زنی بهم محبت نمیکنه.الان واقعا میخوام بمیرم ولی به خاطر خودکشی ای که چند سال قبل انجام دادم ونتیجه اش افتضاح شد جراتش رو ندارم نمیدونم میتونید بهم کمکی کنید یانه ولی واقعا نمیتونستم این همه حرفو توسینم نگه دارم