من يه خونواده خيلي خوشبخت داشتم مثه همه دخترا پدرم بهترين مردي بود كه ميشناختم هميشه دوست داشتم همس ه ايندم مثه پدرم باشه اخه پدر و مادر من خيلي همديگرو دوست داشتن و با عشق ازدواج كردنن اين. همه ميدونستن حدود دو سال هست كه از خيانت پدرم به مادرم مطمئن شدم اوايل شك داشتم كه چرا مدام در واتس اپ انلاينه و مدام گوشيشو چك ميكنه پارسال پدرم سكته كردو توي بيمارستان بستري شد و عمل كرد توي اون چند روز گوشيش دست من بود و اون ادم مسيج داد و گفت چرا نيستي بعدش زنگ زد و من جواب دادام توي اون مدت خيلي داغون بودم نميتونستم به كسي چيزي بگم شبا تا صبح به خودم ميپيچيدم و خواب نداشتم موهام به شدت ميريخت ديگه اون دختر سر زنده نبودم و از پدرم متنفر بودم،ولي به كاراش رسيدگي ميكردم،واسه مادرم اما مدام ميديدم كه هم پدرم هم اون انلاين هستن وقتي بهتر شد ديگه نميتونستم تحملش كنم مدام بهش تيكه مينداختم،همه از اين رفتارم شاكي بودن يه روز خواهرم اومد توي اتاقو دعوام كرد كه چرا اينجوري برخور ميكني ديگه طاقت نياوردم وبهش گفتم اونم مثه من شد باورش واسمون خيلي سخت بود رفتيم دوتايي پيش مشاور گفت بايد با پدرتون صحبت كنيد و بگيد موضوع رو ،خيلي سخت بود واسمون ديگه بعده يه مدتيه روز كه مامانم خونه نبود بهش گفتيم باورش نميشد من حتي عكس شو هم نشون دادم انكار ميكرد ميگفت من عاشق مامانتون هستم شروع كرد قسم و ايه و رفت سره كار،خواهرم يكم شك كرده بودكه نكنه اشتباه كرديم ولي مامدرك داشتيم و عكسايي بود كهواسه بابام فرستاده بود.ديگه از اون روز رفتارش عوض شد ديگه سر گوشيش نميرفت وما يه مدتبا هم حرف نميزديم و اومد روي ما رو بوسيد و ديگه هيچكس به روي خودش نياورد ولي من مطمن بودم دوباره شروع ميكنه الان يكسال ازاون زمان گذشته و دوباره رفتاراشو شروع كرده اون ادم هم خطشو عوض كرده نميدونم چي كار كنم ديگه نميتونم شبا بخوابم ازيهطرف ديگه هم ميترسم چون من درشرف ازدواجم اگه خوانواده نامزدم يا حتي خودش چيزي بفهمن همه چي تموم ميشه