باسلام و خسته نباشید نامزدم36سالشه بخاطر مشکلات کودکیش، و کمبود محبت مادر، به هیچ چیزش اهمیت نمیداد و همه پولاشو میگرفت و میداد به زنی که به زور براش گرفته بوده ،طلاق ، و شکست های پی در پی ،دررابطه عاطفی بامن دچارمشکله،
جلب توجه منفی داره، پرخاشگر،فحاش ، شکاک ، به شدت وسواسیه رو کارای من ، مثل یه روبات باید از صبح تاشب فقط هرچی میبینمو توضیح بدم بهش،مثلن بگم اینجارفتم، اونجا رفتم، گربه عطسه کرد، ماشینِ آبی از جلوم ردشد!! بسیار کنترل گراست و عصبی
وقتی مشکل مالی داره، بدتر میشه

تا آخرین حد لجبازی بامن پیش رفته، با اون زن که طلاقش داده بوده دوباره رابطه داشته و اون ازش حامله شده بوده و ….. البته حضانتش رو داده به اون زنه
من از این موضوع خبر نداشتم،اومد به پام افتاد گفت اشتباه کرده ، فکر میکرده بهش خیانت میکردم یه شب مست کرده اونکارو کرده !!
گف بیا از اول زندگیمونو شروع کنیم ، همه جوره برام جبران میکنه

5ساله با دروغ زندگی کردم نه منو ول میکنه، نه پیش مشاورمیره، نه میاد عروسی کنیم
به شدت احساس خشم و پوچی میکنم بخاطراین خیانتش، ازش خسته شدم، نمیتونم راحت نفس بکشم ، وقتی هم باهاش رابطمو قطع میکنم، از لج من میره یه کاربد میکنه،کارو زندگیشو ول میکنه بعد پشیمون میشه میگه من بهت نیاز دارم بهت پناه میارم به من بال و پر میدی

وقتی ازش دورم، ینی تو رابطه تلفنی بدتر میشه، وقتی باهم دررابطه فیزیکی هستیم، آروم ، مهربونه ، بهم میرسه ، کارای رمانتیک میکنه ، به خواسته هام توجه میکنه ، از نظر رابطه زناشویی مشکل ندارشتیم، اما من ازش چندشم میشه …. از منم انتظار داره بمیرم واسش! من با این همه آزاری که بهم رسونده و خیانتش چطور میتونم ؟
توجیهش برای انجام این کارا مستی بوده ، که اونم از لج من میخورده ، چون من میگفتم نخور!

با چند تا مشاور تاحدودی حرف زدم، یکی گفت باید ببخشمش بریم پیش روانپزشک، یکی گفت عادت کرده به خیانت باید ولش کنم برم با یکی دیگه ازدواج کنم!
من نمیدونم ازین جهنم چطوری خلاص بشم
بشدت روحم فرسوده شده، از همه مردا چندشم میشه، دیدِ خیلی بدی به همه مردا پیداکردم،
مطمئنم که ازین رابطه خلاص بشم، به هیچ وجه فکر ازدواج نمیکنم
نمیدونم بعد از این همه ضربه ای که خوردم چطور میتونن بگن اینو ول کن برو پی یکی دیگه!
من بشدت حساس هستم و بخاطر هنرمند و شاعر بودنم شکننده تر از افراد عادی دیگه هستم ، و خیلی بیشتر تو عذابم

تو اجتماع هم آدم موفقیه، کسی باورش نمیشه که اینجوری باشه
با اون زن هم چون ازش متنفر بود از اول، ولش کرده بود، زنه هم از روی هوس بااین بوده، و از جریانمون سو استفاده میکرد و اونم ازون طرف با تهمتاش و پرخاشش آزارم میداد
چون نامزدم هرموقع بحثمون میشد، میرفت پیش اون و منو خراب میکرد پیشش!!!

خونوادم هم اصلن خبر ندارن چه جور آدمیه،خیلی دوسش دارن بهش محبت میکنن، بخاطر مریضیشون هیچی نمیتونم بگم و همشو تو دلم نگه میدارم

لطفا راهنماییم کنین
اختلال روانیش چیه؟ از من کاری ساخته هست برای درمانش؟
با تشکر