خیانت دوست پسر | آدمی بود که مرتب واسه کاراش قسم میخورد و همیشه میگفت از مردای خیانتکار متنفرم
سلام من دختری 28 سالم با آقایی که 1سال از خودم بزگتره حدود 1سال و نیم قبل آشنا شدم و از همون اول رابطشو برمبنای ازدواج با من گذاشته بود.و ابراز عشق و علاقه زیادی میکرد ولی من هیچگونه عشق و محبتی بهش نمیکردم چون زیاد اوایل خیلی علاقه مند بهش نبود و فوق العاده مغرور هستم تو ابراز عشق و سعی میکردم همیشه رابطمو باهاش تموم کنم و مرتب میگفتم به درد هم نمیخورم ولی کافی بود من حرف از بهم زدن رابه بیارم دیونه میشد و میگفت نمیزارم و تو باید با من ازدواج کنی و دوست دارم و حتی دیدارهامون هم به ماهی یکبار ختم میشد و من زیاد نمیخواستم که همدیگرو ببینیم.و آدمی بود که مرتب واسه کاراش قسم میخورد و همیشه میگفت از مردای خیانتکار متنفرم و آدم خیانتکار چه زن چه مرد و باید نابود کرد.ولی چندبار توسط امتحان کردن و زنگ زدنا و با شماره ناشناس میدیدم که میخواد با کسی که مزاحمش شده ارتباط برقرار کنه و همش توجیهش هم این بود که میخواستم بدونم کیه که مزاحمم میشه و از طرف کیه. به تازگی هم متوجه شدم که با خانمی که 10سال از خودش بزرگتره مدت زیادیه رابطه داره ولی خودش انکار میکنه و میگه 2 بار بیشتر باهاش رابطه جنسی نداشتم و به دلایلی که تو شرایطی بودم مجبور شدم و میگه همش واسه اینکه تو واسم کم گذاشتی تو بیرون اومدنت تو دیدنم تو محبت کردن و هیچوقت دوستم نداشتی و الان مرتب اصرار میکنه که ببخشمش و بهش فرصت بدم و میگه حاضرم تا آخر عمرم تاوانشو بدم و جبران کنم فقط من و ببخش و من تورو دوست دارم ولی با اینکه دوستش داشتم ولی نمیدونم اینکه بهم اینطوری خیانت کرده کار درستی هست ببخشمش و یه فرصت دوباره بهش بدم؟چون فکر میکنم مردی که یکبار خیانت کنه تو زندگی هم 100٪دوباره این خیانتو میکنه.و نمیخوام ریسک کنم و اشتباه تصمیم بگیرم و بعدها بشیمون شم.از طرفی الان موقعیتش واسه ازدواج تا کمتر از1سال دیگه جور میشه.نمیدونم واقعا آیا این فرصت و دوباره بهش بدم و ببخشمش یا نه ؟اگه امکانش هست راهنماییم کنید
با سلام.
به موارد زیر دقت کنید:
۱- آیا این عشق یک طرفه است یانه. چون عشق واقعی با تلقین کردن به اینکه علاقه مند به کسی باشید متفاوت می باشد.پس در ابتدا به درون خودتون مراجعه کنید و از این موضوع مطمئن شوید.
۲- یک قاعده ای در روانشناسی وجود دارد که طبق آن هر صفت و چهره منفی ای که از دیگری دیده ایم در واقعیت پشت پرده بسیار پر رنگتر و عمیق تر می باشد. بر روی اینکه وی را در چند مورد ارزیابی کرده اید و متوجه عدم تعهد ایشان شده اید کمی بیشتر تأمل نمایید. آنچه برایتان مسلم است را بپذیرید. نه اینکه با توجیهات احساسی ایشان تلقینی مبتنی بر عدم واقعیت در شما شکل بگیرد.
۳- اصول مشاوره ازدواج می گوید که کسانی گزینه مناسبی برای ازدواج با هم هستند که دارای اشتراکاتی باشند. یعنی هر چه اشتراکات بیشتر باشد احتمال بیشتری داردکه زندگی خوبی در آینده بوجود آید. پس این مورد را هم مد نظر بگیرید.
هدف از ارائه این مطالب خدای نکرده تزریق بدبینی و ناامیدی در شما نیست. بلکه صرفا آگاهی تان باید بالا رود. ضمن اینکه هیچوقت بن بستی هم وجود نداردهر کسی می تواند گذشته اش را جبران نماید ، اما به شرط اینکه از عمق وجودش این را بخواهد، پس فرد مورد نظرتان هم از این قاعده مستثنی نیست.
آگاهانه به موضوع نگاه کنید و قبل از اطمینان وارد روابط احساسی حرفه ای نشوید.
مؤید باشید
معلومه اون ادم هوسبازیه اعتمادنکن.آخرش پشیمون میشی
سلام من۱۶سالگی عاشق یه پسری ۱۸ساله ک تهرانی بود اشناشدم خودم یزدیم اولا دوستی خیلی باهم خوب بودیم تااینکه بخاطر یه موضوعی ک یه یه دختر میخاست اذیتش کنه همه جا هی میرفت میگف ک این پسره عاشقشه گف میخام برم بااین دختر کلی محبت کنم وبدشم ولش کنم منم ناراحت شدم گفتم یهوعاشقش شدی من چ کنم اینم گف میام میریم یزد باهم سکس میکنیم ک اگ رفتم بتونی ازم شکایت کنی منم گفتم فکرکردی اینقدرسادم دخترشهرستانی خرمیکنی بدشم باش کات کردم خیلی دوسش داشتم هنوزم بعد۵سال عاشقشم همون سال رفتم بایه پسردیگه خوشکل بودوقدبلند بعدش فهمیدم اینم میخادبامن سکس کنه من خوشکل بودم ولی این یه ادمی بودبداخلاق وبی ادب دوس پسراولم شب تولدم زنگ زد منم چون ازاین بدم اومده بودباهم اشتی کردیم کاری ب کارم نداش همیشه میگف دوسم داره یه بار اومدیزد یه جایی باهم تنها شدیم بهم نزدیک شد وبهم دس زد منم دعواش کردم گفتم نکن من دوسدارم ولی اینا ن دیدم بدترشد ومنم ک عاشقش بودم نتونستم کنترل کنم خودمو هی هم میگف مال خودمه میخام فقط لمس داشتیم تااینکه دوماه بعدمن رفتم تهران بهم گفت بودمیخادمامانش منوببینه وبریم بیرون هروق رسیدم تهران دیدم ن زنگی ن پیامی ناراحت شدم شب اومددنبالم بازم نتونست خودشو کنترل کنه دوشب هی کاراشو تکرال میکرد ابراز محبت میکرد ولی یه بارزنگ من نزد میگف گوشیش خراب منم یه گوشی خودمودادم ولی باطریش خراب بودبازم زنگ نزد ک منم عصبی شدم ب دوستم گفتم یه مجله توجمع پرت کردتوسرش رژ لب کشید رو ماشینش اینم بعدش ک اومدم یزد بدترشده بودزنگاموجواب نمیدادبدشم گفت نمیخامت منم ک از کارایی ک بام کرده بودمیخاستم خودبکشم تادوماه گریه میکردم سه ماه گذشت زنگ زد گفت ببخشمش عصبی شده ازکارام اگرنه قصدش ازدواج منم گفتم نمیخامت برو بادخترایی مثل خودت من باز رفته بودم بااون پسره بداخلاق واسه اینکه تنهانباشم الان ۳سال بااین پسره بودم کلی افسرده شدم کلی دعواداریم دوس پسراولیم زنگ زده بود ک برگردمم ولی بخاطر گریه هامواینا نخواستم برم باش هنوزم عاشقشم اونم عاشقمه ولی نمیدونم پراهمش میگه خطاش یه طرفس وزنگمم نمیزنه ومن هروقت زنگ میزنم وپیامش میدم جوابم میده ومهربونه یه شبم گفت تو میدونی ما باهم سکس داشتیم سه باریادته منم گفتم اره حالاحرفدپیه گف میخام بازم باهم داشت باشیم تومال منی منم گفتم نمیخام مبخای ایناربری خودکشی کنم گفت نه نمیرم منم گفتم نکن نمیخام اینم گفت باش وناراحت شد نمیدونم باش چیکارکنم بمونم یان اگ دوسمداره زنگی پیامی نداره هم بگه ک نمیگه هزارباربهش گفتم اگ منوساده فرض کردی ومیخای اذیتم کنی بگو بازم نظرتونومیخام
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
مرد قابل اعتمادی نیست به هیچ وجه خامش نشو
سلام.من ۲۱سالمه و ساکن قزوینم.۴سال پیش باپسری تو فیسبوک آشناشدم.دورادور میشناختمش.آروم بود و بادخترا کاری نداشت.اصلاشروع آشناییمون اینجوری بود که من رفتم زیرعکسش نوشتم مث دلقکایی.انتظارداشتم دعوابشه.اماگفت هرکس به یه چیزی میخنده.شمام به مابخنده.اشکال نداره.ک کم کم تو پی وی بیشترصحبت کردیم.ازچهره ش خیلی خوشم نمیومد.امایکسال بود که باهام درارتباط بود و پیشنهادداد ک دوست شیم.امامن قبول نمیکردم.گفت بلاخره عاشقت میکنم.ثابت میکنم لیاقتشودارم.یکسال تلاش کرد.واقعا آدم آروم و صبوریه.باهاش دوست شدم.الان سه سال و خورده ایه ک دوستیم.خونوادش درجریانن.قراربرازدواجه.ساکن زنجانن.نه اخلاق بدی ازش دیدم نه از گل نازکتر بم گفته نه مث اکثرپسرای امروز تیپای عجق وجق داره.ساده و خوشتیپه.تاحالاندیدم به دختری زل بزنه یاهیزباشه.یه دفه به سرم زدامتحانش کنم.تواینستاگرام رفتم دایرکتش با ی اکانت دیگ.باهاش صحبت کردم.راحت ارتباط برقرارکرد.قرارهم گذاش.بعد ک بهش گفتم خودم بودم.گفت برادوستم داشتم جورش میکردم.گفتم ثابت کن بهم.اما نتونس ثابت کنه.حالا بعد از۴سال ک بهش وابسته شدم این جریان پیش اومده.هم جدایی سخته هم نمیتونم بهش اعتمادکنم.کلا ادم بدبینی هستمقراره ۶ماه دیگ بیان خواسگاری.کلی عذرخواهی کرد.قول داد.گفت اصلا نمیدونه چش شد ک اینکارو کرد.امامن بی اعتمادمحالا نمیتونم جداشم ازش.اماانقدکه بی اعتمادم همش بحث و دعوارامیندازم.اون هردفه گفته چشمم کور تحمل میکنم.دوباره اعتمادتو جلب میکنم.حتی اگ ۱۰سال طول بکشه.فقط بمون پیشم.جزتوهیشکیو ندارم.بین عقل و احساس گیرکردم.نمیدونم فرصت دوباره بهش بدم یا نه.ذاتا ادم دروغگویی نباشه ی وقت؟
یباربهش فرصت بده.چندباردیگ امتحانش کن.ازدواجتونم فعلاعقب بنداز تابهتر بشناسیش
سلام من دختری ۲۳ ساله هستم و به مدت ۳ سال با یه پسر ۳۲ ساله بودم . اوایل رابطمون فقط دوستی بود ولی این اواخر دیگه جدی شده بود . اوایل آشناییمون اون توقع داشت که من باهاش رابطه جنسی داشته باشم وچند بار این موضوع رو گفته بود ولی من نمیتونستم قبول کنم اینو . تا این که اون یه بار خیلی جدی اومد گفت که من واقعا احساس نیاز می کنم و اینم میدونم که تو قبول نمی کنی پس برا همین بهتره که جدا بشیم که اگه من یه بار رفتم با کسی دیگه و رابطه داشتم در حق تو بد نکرده باشم یا خیانت نباشه بعد از اون حدودا سه ماه کات بودیم ولی بعدش اومد گفت که من واقعا دوست دارم و نمی تونم فراموشت کنم و گفت که دیگه اون حرفای قبلی رو نمیزنم و از این به بعد رابطمون هر طور که تو بخوای پیش بره بعدش دیگه خیلی با هم خوب شدیم من خیلی بهش اعتماد داشتم دیر به دیر هم دیگه رو می دیدیم چون خونه اونا یه شهر دیگه بود ولی بازم تقریبا ماهی یه بار همو میدیدم و این یه سال اخر چون خیلی تونست اعتماد منو جلب کنه رابطه جنسی هم داشتیم تا این که چند روز پیش من عکسایی دیدم تو گوشش و متوجه شدم که با یه دختر دیگه رابطه جنسی داشته . موقع رابطه از دختره عکس گرفته بود من دیدم عکسا رو تو گوشیش
اینم بگم که این اقا قبلا خواستگار این دختره بوده ولی بعدا چیزای بدی ازش میبینه میفهمه با ادمای دیگه در ارتباط بوده برا همین ولش میکنه ولی الان بعد سه سال آشنایی با من با اون رابطه داشته من الان واقعا موندم نمیدونم چیکار کنم بعد از این که فهمیدم دیگه باهاش حرف نزدم . ذهنم پر حرفه پر سوالای بی جواب تعادلم دست خودم نیست همش یاد عکسا میوفتم و گریه میکنم از طرفی هم احساس میکنم هنوز دوسش دارم دلم میخواد مث قبل خوب بشیم ولی با این چیزایی که دیدم فک میکنم اگه بازم باهاش خوب بشم خودمو کوچیک کردم . از طرفی هم احساس خیلی بدی دارم فک میکنم خیلی مظلوم واقع شدم چون هیچ حرفی نزدم فقط گریه کردم تو رو خدا راهنماییم کنید
دوستام میگن باید تموم بشه این رابطه میگن قدر تو رو ندونسته ولی من روم نمیشه بگم که هنوز ته دلم امیدوارم که درست بشه
اصلا به نظر شما درست میشه ؟