سلام . من 21 سالم است و حدود 4 سال است که با دختری دوست هستم . من در تهران زندگی میکنم و او در شهرستان . من پسری مذهبی هستم و بر روی حجاب و .. تاکید دارم . ولی اون خانوادش به این چیزا اهمت نمیدن ولی خودش قول داده بود که تغییر کنه . نمیدونم بهم قبلا دروغ گفته یا نه ولی تا اونجا که میدونم نه چون مثلا با این که میدونست من عصبانی میشم یا باهاش یه مدت حرف نمیزنم بازم اتفاقات اطرافشو میگفت . مثلا این که پسر عموش که 15سالش بود یهو بغلش کرده و بوسش کرده بود واسه تبریکه عید . این واسه 2سال پیشه که دیگه گفت آخرین اشتباهم بود و …… . تو این 4سال ما همدیگرو سالی چند بار میدیدم یا من میرفتم شهرستان یا اونا میومدن تهران چون اینجا هم خونه دارن بیشتر اونا میومدن . من به شدتتت دوسششش دارمم و دیونشممم . اون به من اون اوایل گفته بود که پدرش یه دوست خانوادگی داره که پسرش همسن ماست و پسره خیلی دونبالش بوده که باهاش دوس بشه ولی این بدش میومده و بهش رو نمیداده حتی نذاشته بدونه حجابم ببینتش وقتی خانواده پسره واسه گردش میرفتن شهرستان خونشون . این مضوع رو من 4سال پیش فهمیدم و قسم خورد که اگه اونا اومدن بره خونه بابا بزگش یا اگه اینا خواستن برن این اصلا سمته اون شهر نره. ازش خواستم به مادرشم بگه و گفت که اون پسره دنباله این چیزاست . تا این که 3هفته پیش اومدن برای عروسی تهران . و من رفتم که ببینمش خواهره اون پسره هم باهاش بود .من عصبانی شدم که این اینجا چی کار میکنه گفت مامانش اومده برای کمک به مامانم برا عروسی آماده شه و راستم میگفت . تا این که گفت عروسی دختر عمه ی مامانش تو کرج ه یعنی همون جایی که اون پسره هست . منم راضی نبودم ولی با کولی قسم که اونجا که میریم خونه ی دختر عمه ی مامانمه و محیط کاملا زنونست و خونه ی اینا با اونا چند کیلومتر فاصله داره و عروسی مختلط نیست راضی شدم . بعد دختری هم هست که هیچوقت ارایش نمیکنه به هیچ وجه . تا این که روزه عروسی بدون اجازه ی من ناخون کاشت و ارایش کرد و لنز گذاشت . کاری که حتی واسه منم هیچوقت نکرده بود . بعد اون شب هروقت اس میدادم میگفت دارم میرقصم بعدن اس میدم یعنی حدود 4ساعت داشت میرقصید . شب اومد و گفت بزا عکس بفرستم ببین چی شدمم . عکس ها رو دیدیم یکی از عکسارو کات کرده بود ولی دسته دختری که رو شونش بود برام آشنا اومد . رفتم اینستاگرام خواهره پسررو پیدا کردم و دیدم عکس پروفایلش محیطش با اون عکس یکه و تصمیم گرفتم اینستاشو هک کنم . بعده این کار چیزیو دیدم که کمرمو شکستت . آره ! اون داشت بینه دخترا و پسرا تو عروسیه مختلط میرقصیدو داد میزدو مخندید . و تمامه این مدت تو خونه ی اونا بودن یعنی دقیقا 7 روز . من الان 12 روزه این رو فهمیدم و خودش میگه نمیدونم چرا این کارو کردم . و همش خواهشو التماس میکنه یه فرصت دیگه بدم . نمیدونم واقعا چی کار کنم . من نابود شدمم . شدم یه مرده متحرک . اون همه ی زندگیم بود و تنها دختری که باهاش تو عمرم بودم و حرف زدم . تویه 2راهی گیر کردم . لطفا کمکم کنید . دیگه هیچ انگیزه ای واسه زنده موندن ندارم . از یه طرف دوسش دارم از طرفه دیگه این خیانتش داره میکوشتم و نمیتونم فراموش کنم 7 روزه کامل دروغ هاشو و این دروغ هارو وقتی بهم میگفت که همدیگرو بده 1سال دیده بودیم و تو چشام زول میزدو میگفت اینارو . احساس میکردم مثله قبل نبود هیچی انگار یه چیز مشکل داشت ولی فکرشم نمیکردم همچین کاری باهام بکنه . ممنون میشم کمکم کنید که چیکار کنم . لطفا با دلیل