دخالت مادر شوهرم زندگیمو خراب کرد
با سلام.من دختری هستم که شش ماه است عقد کردم از روز اول دخالت های بیجای ملدر شوهرم در زتدگی من شروع شد.به تمام اعضای خانوادم بی احترامی کرد و حرف هایی به من زد که از گفتنش شرم دارم.هیج رابطه دوستی هم با همسرم نداشتم و توسط پدرش با هم ازدواح کردیم.بعد از مدتی دیگه کاسه صبرم لبریز شد و با شوهرم در میون گذاشتم ولی برخلاف تصورم شوهرم پشت من و خالی کرد و گفت اون مادرمه اجازه نداری در موردش حرف بزنی.بعد از گذشت فقط شش ماه احساس میکنم به بن بست رسیدم و راهی جز طلاق ندارم.مادرش کلی بهم فحش داد و من و از خونش بیرون کرد و من فقط نگاهش کردم بدون اینکه حرفی بزنم.متاسفانه شوهرم یه بچه ننس که فقط میگه پدر و مادرم.میگه تو هیچ ارزشی واسه من نداری من خانوادم از تو واسم مهمتر هستن.الان شما بگین من چه خاکی به سرم بریزم که زندگیمو نجات بدم
با سلام.
انسانها با نشان دادن چهره های مختلف از خود در موقعیتهای متفاوت « خودهای » شخصیتی شان را به نمایش می گذارند. پیشنهاد می کنم هرگز در تقابل با مادر شوهرتان از رفتارهای وی الگوبرداری نکنید و با صبوری و داشتن اعتماد به نفس و عزت نفس اثبات کنید که منبع کنترلتان درونی می باشد. شما در حقیقت با این رفتار اثبات می کنید که برای خود حرمت قائلید ، نه اینکه وی شایسته احترام باشد. به هرحال رفتارهای غیر منطقی دیگران ریشه در قالب و سبک تربیتی گذشته شان دارد. از هر کسی انتظار رفتار معقول و منطقی نداشته باشید. پیشنهاد می کنم که با صبوری به خود عادت دهید که رفتار نادرست دیگران حتی ارزش توجه کردن هم ندارد.
اما در مورد شوهرتان باید بگویم که وی نیز در قالب و روش تربیتی آن خانواده بزرگ شده و نباید انتظار تغییر یک شبه را داشته باشید.اصلا اصلی در روانشناسی می گوید که کسی را نمی توان به هیچ وجه تغییر داد ما فقط میتوانیم به دیگران آگاهی دهیم و اینکه تغییر کنند یا نه در اراده آنهاست. پس :
۱- با اینکه صبوری کردید باز هم توصیه می کنم که به صبوری به عنوان یک سبک رفتاری عادت نمایید، به خصوص در مورد چنین موضوعاتی.
۲- از رفتار چالشی با مادر همسرتان بپرهیزید و حتی از در دوستی وارد شوید حتی اگر وی این دوستی را نپذیرد. کار خوب خوب می باشد حتی اگر همه بگویند که آن کار بد است. پس ایجاد رابطه رحمت محور حتی با مادر شوهر بد یک ارزش محسوب می شود.
۳- در موقعیت غیر چالشی و به دور از هرگونه درگیری با همسرتان به مرور زمان صحبت نمایید. بگذارید تا آگاهی ایشان افزایش یابد. حتی با رفتارتان غیر مستقیم به وی نشان دهید که چون آنها خانواده همسرتان هستند حتی با اینکه به شما بدی کردند هم حاضر نیستید بی احترامی نمایید.
۴- بحث عزت نفس را جدی بگیرید. دیگران را ببخشید نه به این خاطر که لایق بخشیدن هستند بلکه ذهن شما شایسته آرامش می باشد.
۵- مراجعه حضوری به مشاور خانواده را هم فراموش نکنید . با همسرتان و اگر نشد تنهایی. مطمئن باشید هر گام مثبتی که بردارید موجب میشود که تغییر مثبت هم به زودی بیاید.
۶- یکی از زمانهایی که انسانها به آرامش می رسند زمانیست که دیگری را می پذیرند. دیگرانی که حتی بسیار متفاوت از ما هستند. میتوانید امتحان کنید و حس خوب آن را تجربه کنید.
۷- از دیدن نقاط قوت و خوبی های همسرتان و خانواده اش غافل نباشید.
نمی خواهم خیلی خوش بینانه و مسالمت آمیز به قضیه نگاه کنم. بلکه فقط هدف ارتقاء آگاهی و دادن توصیه هایی جهت کاهش چالش و انجام تدریجی تغییرات مثبت می باشد.
موفق باشید
عزیزم این رابطه بعد عروسی بدتر میشه شک نکن من تا ۶ ماه بعد عروسیمم هیچ مشکلی نداشتم الان بعد ۱٫۵ سال ازشون متنفرم زندگیمو بهم ریختن به نظر من الان جدا شی بهتره
سلام عزیزم این مشکل شما یکی از هزاران مشکل منه.این مشکل بشدت روحیه ادمو تضعیف میکنه.بنظرمن بهتر همین اول راهی همه چیو تمومش کنی این تیپ ادما فردا خودشون هزار تا مشکل دیگه واست درست میکنن قوی باش اصلا احساسی عمل نکن با اعتماد به نفس کامل با خانوادت حرف بزن و بگو که نمیتونی باهاش ادامه بدی .اگر ما خانوما اینجور موقعها از عقلمون استفاده میکردیم به این همه مشکل برنمیخوردیم.من خودم بشدت پشیمونم که چرا تو دوران عقد با وجود این مشکلات جدا نشدم.الانم اگر بمیرم بهتر از این زندگیه.
با سلام من خانمي ٣٣ ساله و همسرم ٣٧ ساله هستن. دو ساله ازدواج كرديم اما متاسفانه همسرم مشكل نعوظ دارن و هنوز نتونستم دخول كامل داشته باشم و بكارت هم تا اندازه اي از بين نرفته. با تصميم روانشناس به مادرشون گفتم اما بجاي همدردي با حالتي تدافعي بهم گفت من هنوز باورم نميشه اين كه دكتر گفته دخول انجام نشده و پسرم هيچيش نيست فقط مال استرسه كه قبلا نداشته!!!!! واقعا خستم شده از أين رفتار اين خانم دلم ميخواد بخاطر همين حرفها از همسرم جدا شم. تا حقيقت رو بفهمه و تنبيه شه. لطفا راهنمايي كنيد. با تشكر إيميل درست اين پيام دومي است ۵۱
خانم سارا : این مشکل میتونه از بعد روانی و یا جسمی مورد بررسی قرار بگیره … مشکلات روحی و روانی و یا مشکلات هورمونی و یا عروقی عوامل اصلی در این مورد هستند … در این مورد نباید به مادرشوهرتون حرفی میزدید چون این یک مورده خصوصیه … شما باید با متخصص ارولوژیست مشورت میکردید تا با بررسی بالینی هم ایشون رو مورد معاینه قرار بده …
اگر شوهرتون چاق باشه و یا بیماری دیابت داشته باشه میتونه عامل تاثیرگذاری بر روی عروق این ناحیه باشه
با سلام من سه ساله ازدواج کردم شوهرم پنهانی خرج خانوادشو می ده من موندم چیکار کنم تورو خدا راهنمایی کنید.
دوست عزیز اگر مشکلی در زندگی خودتون ندارید بهتره در این مورد بطور مستقیم ورود نکنید چون با انکار همسرتون و در نهایت پنهانکاریش مواجه خواهید شد …
بهتره صبور باشید .. اگر رفتار شما معقول باشه و فردی ایرادگیر نباشید شوهرتون در این مورد به شما اطلاعاتی خواهد داد
الان که پیام ها رو دیدم خواستم یه خسته نباشید اساسی به مشاورها بگم. خدا قوت
واقعا خوندن این همه مطلب و راهنمایی کار سختیه
واقعا ممنونم از محبت شما
سلام
من مدت ۸ ماهه که عقد کردم
خدا رو شکر شوهرم خیلی خوب و مهربونه
ولی مادر شوهرم هر دفعه یه حرکتی میزنه که منو ناراحت کنه
من اوایل موضوع رو به شوهرم میگفتم.اونم میگفت بهت حق میدم. اخلاقش اینطوریه دیگه.کاری هم نمیشه کرد.
بعد از مدتی وقتی به شوهرم میگم مامانت اینو گفت میگه منظوری نداره و تو حساس شدی
ولی حرفاش منو میرنجونه
منم تصمیم گرفتم خیلی جلو دست نباشم و ازش دوری کنم ولی متاسفانه بدتر شد.میگه عروس خودشو میگیره.من هم از نظر طبقه اجتماعی بالا هستم.
خودم احساس میکنم حساس شدم.
حالا مشکلی که دارم اینه که خونه ای که خریدیم نزدیک مادر شوهره و اونا ماشین ندارن.پدر شوهرمم فوت کرده. هر مهمونی که بخوایم بریم اویزون ما میشن و باید حرفهای خوشگل مادر شوهر و برادر شوهر رو تحمل کنم.
به نظر شما چکار کنم رابطمون کم شه؟بیخیال ما بشن.
حریمها را حفظ کنید. برای این کار بهتر است میزان رفت و آمد به خانه پدری همسرتان و میزان ارتباطات کلامی را که باید داشته باشید، مشخص کنید. این گونه به نظر میرسد که زندگی شما در کنار مادر شوهرتان مانند یک آکواریوم تمام شیشهای است؛ به گونهای که وی میتواند هر حرفی بین شما و همسرتان را بشنود و هر گونه میخواهد ایراد بگیرد؛ در نتیجه بهتر است در کمال احترام و رعایت حرمتها، میزان و سطح رفت و آمد خود را کنترل کنید. برای مثال شرایطی ایجاد نکنید که مادر همسرتان بتواند در خلوت و دور از چشم همسرتان، حرفهایی به شما بزند که موجب ناراحتیتان شود.
جایگزین بیان حرفهای مادرشوهر به همسر
به جای مطرح کردن حرفهای مادرشوهرتان به همسرتان، پیشنهاد میکنم که خودتان بیاموزید چگونه مودبانه و در کمال احترام پاسخ وی را بدهید تا موارد اختلاف به همسرتان منتقل نشود. در واقع باید همسرتان را در این موضوع دخالت ندهید تا بازی جدیدی در زندگی شما شروع نشود.
ما در ارتباط با اطرافیان به سه سبک رفتاری برخورد میکنیم:
۱. سبک پرخاشگرانه:
در این سبک همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره ما به سمت اطراف است تا یک مقصر بیابیم. با احساسات خود آشنا نیستیم و مدام در کلمات خود از متلک استفاده میکنیم و لحنمان تند است: «تو این کار را کردی»، «این طوری گفتی» و…
۲. سبک منفعلانه:
فرد منفعل در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تایید است؛ اما بعد ناراحت میشود، بدگویی میکند و از دیگران میخواهد که از او حمایت کنند. نگاه چشمی ندارد، همیشه عصبانیتهای پنهانی دارد که با مدلهای بیمار گونه نشان میدهد.
۳. سبک قاطعانه:
چنین فردی کاملاً به حسهای خود آگاه است. در عین اینکه به دیگران و خودش بیاحترامی نمیکند و خودش هم با کلام و رفتارش وارد حریم کسی نمیشود اما میتواند ناراحتیهای خود را مطرح کند و به راحتی نه بگوید.
از شما میخواهم با یک مشاور صحبت کنید و برای آموختن رفتار قاطعانه بیشتر تلاش کنید تا وقتی مادرشوهرتان با حرفهایش باعث ناراحتی شما میشود یا به حریم خصوصیتان ورود میکند، به جای اینکه پشت همسرتان پنهان شوید و بخواهید او از شما دفاع کند، خودتان با رعایت احترام و جایگاه وی بهترین پاسخ را بدهید و اگر به همسرتان میگویید نیز حالت شکایت نداشته باشد و از او رفتار دفاعی نخواهید، چراکه هر گونه دفاع همسرتان از شما در مقابل مادر خود، رابطهتان را خرابتر میکند
سلام خسته نباشیدمن ۱سال پیش عقد کردم مادرشوهرم گوش شوهرم پر کرده بود که زنتو ببر گواهی بکارت بگیره. من خیلی بهم برخورد. شوهرم باهاشون برخورد کرد و من نرفتم. ولی بعدش خودم رفتم و گواهی ب شوهرم دادم ولی اون فرداش بهم گفت ک باهم بریم. منم گفتم یعنی فک کردی این اعتبار نداره و ساختگی هست؟ بهرحال نرفتیم. ۱سال عقد اصلا اجازه ندادم رابطه اصلی رو داشته باشیم. ب شوهرمم گفتم من ۱سال باهات رابطه دارم و پرده ام سالمه. پس پرده ملاک پاکی نیس عزیزم. اللن ۱ماه ازدواج کردیم و رفتیم خونه خودمون. با مادرشوهرم تو یه ساختمونیم.اما تو این ۱ماه چون درگیر بودیم رابطه کامل نداشتیم و من دوباره پچ پچ و حرف درباره بکارت اینا ب گوشم رسید. یعنی تو این ۱سال هنوز ول نکرده.نمیدونم چیکار کنم چ جوری جوابشو بدم ک اینجوری ابرو یه دختر رو میبره و ذهن شوهرمو درگیر کرده. من از شوهرم دلخورم ک چرا اجازه میده خانوادش درباره این جور مسائل خصوصی باهاش حرف بزنن و دخالت کنن. خدایا کمکم ک
خب اگر مشکلی در این بین نیست چرا اینقدر حساسیت نشون میدید و ناراحت میشید ؟وقتی میتونید با یک کار ساده جلوی دخالت دیگران رو بگیرید چرا با اون میجنگید ؟
این توضیحات شما هم درست ولی دردی رو دوا نمیکنه جز اینکه راهی برای تصورات ایشون باز کردید
پس در این مورد با همسرتون گفتگویی قاطع داشته باشید و یک بار برای همیشه این مورد رو حل و فصل کنید … چون خود شما در این موضوع مقصر هستید
سلام دختر ۲۳ساله هستم و یک سالی میشه عقد کردم.با شوهرم همکلاسی بودیم ولی دوست نبودیم و اون بهم گفت ک دوستم داره و منم گفتم فقط خونواده و اونم بعد دو هفته با خونواده اومدن خواستگاری.
همه چی عالی بود و سطح فرهنگا و طبقه اجتماعیمون یکی بود و اختلاف چندانی نداشتیم.
ما ۴ ماه نامزد بودیم و همین ک قرار شد قرارهای عقد رو بذاریم دخالت های مادرشوهرم و ناراحتیا شروع شد و من چیزی نگفتم و خیلی منطقی با مشورت بقیه و شوهرم قرار عقد رو گذاشتیم ولی اون مخالف بود و میگفت نامزدی ۸ ماه بیشتر باید طول بکشه و همهی ما حتی خونواده اون هم مخالفت کردن باهاش و ما عقد رو گرفتیم.
اون با دخالت هاش زندگی مارو داره خراب میکنه
ولی با سیاست تمام رفتار میکنه
و وابستگی ک شوهرم به مادرش داره مانع این میشه ک این چیز هارو ببینه
مادرشوهرم همیشه زنگ میزنه و با زبون بازی به شوهرم حکم میکنه که چیکار کن چیکار نکن و شوهرم از خودش هیچ ارادهای نداره برا تصمیم گیری
وقتی ازش یه چیزی میخوام اول میبینم تداخلی با خواسته ها و زمان خونوادش اگه نداشت برام برطرف میکنه
شوهرم خیلی مهربونه اما میخواد همه رو از خودش راضی نگه داره مخصوصا مامانش رو
من چندین بار با ارومی بهش گفتم از چی ناراحتم اما وقتی دیدم فایده نداره ناراحتیا بیشتر شد و هر روزمون تو این یک سال شده گریه
حتی رفتم با مامانش حرف زدم از نارحتیام گفتم از چی ناراحتم و خواستم کمش کنه اما اون فقط باسیاست گفت باشه عزیزم و هنوز ک هنوزه داره ادامه میده
مادرشوهرم دوره افسردگی قبلا گذرونده و الان با افکارش و اثار افسردگی داره من رو هم با کاراش افسرده میکنه
و این رو هم بگم ک حتی شوهرمم قبلا به این واسطه افسردگی کمی کشیده
ولی من هیچ موقع ب روشون نیاوردم
همش از کلمات منفی به کار میبره و با دخالت هاش و دیکتاتوریاش داره زندگیمی خراب میکنه
این حالت دیکتاتوری تو خونوادشون مثل پدر بزرگش و بقیه فامیل هم هست و همشون قبول دارن
اما شوهرم باز متوجه نمیشه چقدر من اذیت
با تماس های طولانی مادرش که همیشه در حال تذکر دادن بهشه داره زندگیمو از هم میپاشونه
حتی وقتی شوهرم میره خونه شون مادرشوهرم همیشه پیش شوهرم و با عزیزم جونم میپرسه ک چی شده و از همه راز زندگی ما خبر داره
خیلی خسته شدم
حتی همسرمم خسته شده
لطفا کمکم کنید
ما همدیگه رو خیلی دوست داریم….
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد نیاز است که شما با یکدیگر صحبت کنید و بدون آوردن نامی از مادرهمسرتان به همسرتان بیان کنید که توقع دارید حریم های خصوصی بین شما حفظ شود و فرد دیگری از ان اطاع پیدا نکند .
دیدگاه همسرتان در این مورد از اهمیت زیادی برخوردار می باشد که چه چیزی باعث می شود که ایشان بخواهند در مورد هرچیزی به ماردشان گزارش بدهند .
اما در مورد خودتان بهتر است سعی کنید از هرگونه توهین در جلوی همسرتان خوداری کنید اما مسیر طندگی خودتان را طی کنید چون تمرکز زیاد بر رفتارهای مادرشوهرتان باعث می شود که شما نتوانید در مسیر اصلی حرکت کنید و به راحتی وارد باطی روانی این فرد شوید و حساسیت های شما نیز افزایش یابد .
نیاز است که میزان وابستگی همسرتان و دیدگاهای ایشان مورد بررسی قرار گیرد تا بتوانیم در این مسیر به هردوی شما کمک کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۹۰
سلام من حدود ۱۱ ساله ازدواج کردم و خدا رو شکر بچه هم دارم ، مسئله من رفتار و حرفهای مادرشوهر و رفت و آمد زیاد همسرم با مادرشه که تنها شده ، مدت زیادیه که وقتی با مادرش مواجه میشم حرفهاش خیلی روم تاثیر منفی میذاره و از درون احساس ناراحتی و بی ارزشی میکنم، سعی میکنم بیشتر سکوت کنم اما بعد تا دو سه روز همش در ذهنم دارم با او یا با شوهرم بحث میکن م ، حتی گاهی تو خواب جوابشو میدم …کلا نمیدونم چه کار کنم، حتی میترسم این حرفها رو با شوهرم مطرح کنم اینقدر که برای مادرش اهمیت قائله و به فکرشه…
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد دقت کنید که ایشان به حکم فرزند بودنشان به مادرشان توجه می کنند و نیاز است بدانیم که توجه ایشان به مادرشان باعث تاثیر منفی بر روابط شما و یا وقت گذاشتن کم همسرتان و یا رفتارهای منفی با شما می شود و در کنار این موارد اینکه شما می توانید خود را با چه ویژگی هایی برای ما معرفی کنید؟
در هرصورت ایشان مادر همسرتان می باشند و برایشان قابل احترام هستند بهتر است از توهین به ایشان خوداری کنید و سعی کنید دقت داشته باشید که نقش شما با مادرشوهرتان برای همسرتان کاملا متفاوت می باشدپس بهتر است خودتان را با ایشان مقایسه نکنید چون این مقایسه بسته به دیدگاهایی که در شما شکل گرفته است می تواند اعتماد به نفس شما را کاهش بدهد شما همسر ایشان هستید و جایگاه شما برای فرد دیگری نزد همسرتان وجود ندارد و تمرکز زیاد بر صحبت های دیگران یعنی افراد خارج از شما و همسرتان می تواند شما را از مسیر اصلی زندگیتان دور کند و احتمال آسیب به زندگی مشترکتان را افزایش بدهد.
مادر شوهرم پشت سرم بمن گفت جنده منم قهر کردم و باهاشون رفت و امدمو قطع کردم به نظرتون کار درستی کردم؟
سلام به شما زهرا جان
درک میکنم که از این ححرف ناراحت شده اید اما بهتر است قبل از هر تصمیم گیری در این مورد با همسرتان صحبت کنید و بیان کنید که میخواهید در این مورد با مادرشان صحبت کنید تا دلیل این حرف را بدایند گاهی این صحبت ها از سمت فردی که به شما بیان می کند صادقانه نیست و حتی ممکن است که خطا برداشت شده باشد پس بهتر است که حتی اگر می خواهید روابط خود را نیز کاهش بدهید در اول با ایشان در احترام صحبت کنید و احساسات خودتان را بیان کنید و صحبت های ایشان را نیز بشنوید و بعد تصمیم گیری داشته باشید.