با سلام
خانم یا آقای دکتر
راستش نمیدونم از کجا شروع بکنم

نزدیک یک سال و نیم پیش من با دختر خانمی دوست شدم ( الان من 27 سالمه و ایشون 21)

بعد از مدتی که با هم راحت تر شدیم با هم معاشقه میکردیم( بدون دخول)
ولی ایشون هر بار میگفت اون کار رو هم بکنم، ولی چون باکره بود و قصد ازدواج هم نداشتم ( این رو به خودش هم گفته بودم چند بار)  حاضر نمیشدم با آینده اش بازی کنم و دخول داشته باشم.  اما هر بار تکرار میکرد و میگفت ترسویی که نمیزنی و من رو تحریک میکرد

متاسفانه بالاخره کاری که نباید بشه شد و ایشون بکارت خودشو از دست داد.

توی این مدت یک سال چندین بار با هم نزدیکی داشتیم
چند ماه پیش به من گفت به خاطر ازدواج با من اجازه این کارو داده ( میخواسته مجبور به ازدواج بشیم)
این رو هم بگم که این دختر به هیچ عنوان دختر سو استفاده کنی نیست و فقط به خاطر شدت علاقه اش به من این کارو کرده

مسئله اینه که من به هیچ عنوان شرایط ازدواج رو ندارم، ضمن اینکه عشق و علاقه ای هم از طرف من به ایشون نیست
بنابراین اصلا به ازدواج نمیتونم فکر کنم

اینو میدونم که از نظر قانونی نمیتونه برای من مشکلی درست بکنه، چون حتی پزشکی قانونی هم بعد از گذشت یک ماه از آخرین نزدیکی نمیتونه تشخیص بده که دخول توسط چه کسی انجام شده

اما مسئله من اصلا خودم نیستم
حتی این رو هم بگم که خانواده من متوجه این رابطه ما شدن و نسبت به من خیلی بی اعتماد شدن و از دستم ناراحتن
اما الان چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکنه نگرانیم درباره زندگی این دختره و این حس بد که من بودم که با آینده اش بازی کردم.
به خدا توی این چند ماه مدام فکرم مشغوله و عذاب وجدان دارم.
حتی بهش گفتم به خانواده ات بگو که من به تو تجاوز کردم تا با تو کاری نداشته باشن و هر بلایی هست سر من بیارن ( مخصوصا اینکه یکی از برادراش خیلی مذهبیه و اگر بفهمه مطمئناً خیلی اذیتش میکنه)

یه مدت میخواستم برم دنبال پسری که دو سال پیش خواستگارش بوده، چون میدونم پسره خیلی دوستش داره و احتمالا حتی اگر هم بدونه که باکره نیست باهاش ازدواج میکنه، و شاید با ازدواج کردن شرایط روحیش بهتر بشه و منو از ذهنش بیرون کنه باور کنید دیگه نمیدونم چی کار باید بکنم

چند روز پیش بهم گفت بیا خواستگاری، صیغه میخونیم و بعد از یه مدت میگیم نمیخوایم ادامه بدیم
اینطوری خانواده اش فکر میکنن که توی اون مدت محرمیت بکارتشو از دست داده و شاید خیلی سخت نگیرن بهش ( البته الان هم خودمون دوتا صیغه خوندیم تا بیشتر از این گناه نکنیم، ولی خب خانواده ها نمیدونن)

باور کنید دیگه مغزم کار نمیکنه دارم دیوونه میشم از عذاب وجدان

لطفا بگید باید چی کار کنم که اول از همه با زندگی این دختر بیشتر از این بازی نشه و در درجه دوم من از شرایط روحی  که توش هستم نجات پیدا کنم 
ممنون