3
در کنار همسرم خوشحال نیستم
با سلام.2سال است که عقد کرده ا م .الان هم دارم جهزیه امو میچینم که تا1 ماه دیگه بریم بریم سر زندگی.طی این دوسال چند باری دعوای شدید داشتیم که سعی کردیم حلش کنیم.چند روز پیش بحثمون شد و بر خلاف دعواهای سری قبل قضیه خیلی وخیم شد.تاجایی که صحبت طلاق بین خانوادم و ایشون پیش اومد.با کلی اصرار و خواهش به پدرم قول داد که رفتارهای بد اشو کنارمیزاره.واقعا همتوی این یک هفته خیلی خوب شده.ولیی من اصلا دیگه از کنار بودن باهاش لذت نمیبر.بیشتر دوست دارم کنار خانوادم باشم.احساسم بهش کم شده.منی که 2 سال روزشماری میکردم واسه این که بریم خونه خودمون الان هی دارم امروز فردامیکنم واسه رفتن.لطفا راهنمایی کنید.چی کار کنم که مثل قبل بشم؟
با سلام خدمت شما
مسئه دعوا که عنوان کردید و همچنین اضطرابی که دارید از زندگی مستقل امکان به وجود آوردن این حالت را تشدید می کند. چون فاصله زمانی کم است می توانید با یک روانپزشک مشورت کنید و از دارو استفاده کنید.توجه کنید بهتر است که همسرتان متوجه حالت روحی شما نشود، در این مورد می توانید از روانشناس کمک بگیرید. روانشناسان کانون مشاوران ایران در این زمنیه می توانند یاریتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۵
با سلام وخسته نباشید پسری هستم ۳۶ ساله ۴ ساله ازدواج کردم و اختلاف من وهمسرم از دوران نامزدی شروع شد و اختلاف این بودکه من به طرز نگاه همسرم به مردان دیگر ایراد گرفتم خیلی دوست داشتم همسری سر به زیر داشته باشم اما همسرم با این سر به زیر بودن میونه خوبی نداشت خلاصه بعد از ۱ سال نامزدی ازدواج کردیم ولی هنوز همسرم به همون روال ادامه میداد یادم میاد وقتی یک روز باهم قدم میزدیم به همسرم گفتم درهنگام راه رفتن به جای اینکه درچشم مردان دیگر نگاه کنی و باعث بشی که آنها هم به شما نگاه کنند و خدای نکرده باعث درگیری من با دیگران میشوی لطف کن چشمهایت را به زمین بینداز بعد از چند ثانیه این کار را کردن به من گفت وای اصلا نمیتوانم چشمهایم را پایین بیندازم خلاصه ازاین موارد زیاد پیش آمد و من همیشه سر این قضیه با همسرم جنگ ودعوی داشتیم و دیگر رگ غیرتم به جوش آمده بود البته این رگ غیرت در دوران نامزدی هم به جوش آمده بود و کار به جدایی داشت میکشید که مادرم نگذاشت خلاصه من با این قضیه کما بیش کنار آمدم اما هنوز هم از نگاههای همسرم اذیت میشوم ولی دیگر کاری با او ندارم بعد از این قضیه وقتی وارد زندگی شدیم کم کم مسائل جنسی پیش آمد و خانوم بنده علیرغم اینکه فکر میکرد گرم مزاج است و در دوران نامزدی این چنین بود اما بعد از ازدواج به سرد مزاجی رو آورد و همیشه هنگام نزدیکی بهونه میاورد یا بعد از نزدیکی با یک جمله او حس وحال رو از بین میبرد و بعد از ۴سال این قضیه هم همچنان ادامه دارد در اویل زندگی من دوست داشتم مثل پسر برای خانواده همسرم باشم و همه کار برایشان میکردم و همسرم هر جامیگفت ایشان را میبردم در همه مهمانی ها همیشه حضور داشتیم و اینکه نمیگذاشتم به همسرم بد بگذرد از نظر روابط فامیلی تا اینکه کم کم این حس ازمن گرفته شد و دیگر مثل گذشته اون رفت وآمدها را دوست نداشتم و الان دیگر دوست ندارم مثل پسر اون خانواده باشم و فقط دوست دارم که به پدر ومادرم خانومم فقط بی احترامی نکنم وبس از این که بگذریم همسر بنده نه منو درک میکنه نه منو میفهمه نه به خواسته هام توجه داره واین ازاول زندگی به همین صورت بود وقتی شما یک قضیه رو بالای ۱۰۰ بار از همسرت بخواهی و اون دوباره کار خودشو انجام بده و بعد بگویید که یادم رفت انتظار عصبانی شدن ندارید و عصبانی نمیشوید خلاصه دیگر خسته شده ام و کم آوردم مدت ۴ساله که شاد نیستم حالم اصلا خوب نیست و الان هم که یک بچه در راه است چه باید کرد خسته شدم خسته باتشکر از شما و همه زحمتکشانی که دراین راستا زحمت میکشند و با کمک به انسانها رسالت خود را در این دنیا انجام میدهند
به نظر من این خود شما هستید که دارید شادی را از زندگیتان بیرون میکنید زنی که حس کند شوهرش به او اعتماد ندارد چظور احساس گرمی به شما داشته باشد.من توجه کرده ام مردانی که قبل از ازدواج با زنانی دیگر رابطه داشته اند یا مذهبی خشک هستند درحالی که واقعا با ایمان نیستند این اخلاقا را دارند رگ غیرت کجا بود آخه اسمش گذاشتی غیرت به نظرم خانم خیلی صبوری داری من استاد دانشگاهم روزی ۱۰۰ دانشجوی آقا میبینم تو همه رده سنی حالا چی شد زندگیم از هم پاشید شوهرم تازه بهم افتخار می کنه و پیش شاگردام میاد دنبالم که خودش نشون بده تازه شوهرم هم یک کارمند سادست با تحصلیلاتی پایینتر از خودم شما باید خودتون به یک دکتر روانپزشک نشون بدید مگر زنتان میبرید بیرون تو زمین زندانیش کرده که همش پایین نگاه کنه خب داره میره یهون نگاش میفته تو نگاه یکی حالا همه افتادند دنبال خانمتون؛اگر خانمتون سابقه بدی در گذشته نداشته این شما هستید که مشکل دارید آقا.