دوراهی
باسلام
من امکان مشاوره حضوری رو ندارم خیلی ممنون میشم کمکم کنین.
حدود یکسال و نیم هس با کسی آشنا شدم که قبلا ازدواج مجدد داشته و یک پسر 6ساله داره.البته این موضوع فرزندشو تا یک هفته پیش ازمن مخفی کرده بود .چون فکرشو نمیکرد رابطمون تا این حد صمیمی بشه ک بخایم همه چیه همو بدونیم
راستش دوطرف علاقه زیادی به همدیگه داریم و اون بارها گفته اگه در شرایط عادی میبود حتما منو برای ازدواج انتخاب میکرد.
میگه فعلا شرایط مناسبی نداره چون خونوادش دائما اصرار میکنن ک بخاطر بچش برگرده سرزندگیه قبلش و اون میگه من اگه بمیرم هم برنمیگردم.پدرشون هم با این جدیت در تصمیم ایشون گفتن پس حق ازدواج مجدد رو نداری.و اونم قبل آشنایی من قبول کرده.میگه ما اگه ازدواج کنیم باید قید خونوادمو بزنم چون بعد جدایی شهر دیگه ای ب مدت دوسال رفته بوده ک با اصرار و خاهش مادرش برمیگرده خونه پدر.و الان میگه نمتونم دل مادرمو بشکنم دوباره و خونه رو ترک کنم
من در دوسداشتن اون شکی ندارم چون برام به طرق مختلف ثابت کرده.ولی همین موضوع و نگرانی در مورد آینده پسرش اونو ناچار کرده ک از زندگیش بگذره.من بهش اطمینان دادم ک بچتو دوسدارم و میخام باشم ولی میگه درکم کن و بهم حق بده ک شرایطم مساعد نیس و نمیتونم برای آینده تصمیم بگیرم.و نمیخام مدیون تو باشم و در حقت نامردی کنم
از لحاظ روحی خیلی داغونم چون نبودنش بدآزارم میده.شاید شماهم بگین ک احساساتت بهت غلبه کرده و بزارمش کنار.ولی اگه منم بزارمش کنار اون داغون میشه چون بمن وابستس
راهی برای من پیشنهاد کنین ک بتونیم خونوادشو متقاعد کنه و ازین دوراهی بیاد بیرون
ممنون
دوست عزیز وابستگی به وجود اومده شما رو به این وضعیت انداخته … در صورتی که باید بدونید چنین ازدواج هایی با ریسک پذیری بسیار بالایی هستند … وجود یک بچه ریشه ای از گذشته است که میتونه زندگی شما رو تهدید کنه و باعث برگشت مادرش به زندگی اولش بشه … و حتی وجود شما مانع شده تا ایشون در برگشت به زندگی اولش تصمیم گیری کنه … به هر حال در این مواقع باید صبور بود و از واسطه هایی برای وساطت استفاده کرد تا بتونید رضایت رو کسب کنید
من نمی دانم بهت چه راهکاری ارائه بدم اما این رو از من بپذیر دوست عزیز با تصمیم گیری عاقلانه نذار گذشته کسی دوبار مثل هم تکرار شه به هر حال اون یه پسر شش ساله داره اگر تصمیم به ازدواج گرفتی پسرش رو از او ترد نکن. موفق باشی
من قصد اینو ندارم ک پسرشو ازش جدا کنم.و تمام سعیم رو میکنم که براش مادر خوبی باشم.شعار نمیدم من واقعا عاشق بچه ها هستم و پسر اونو هم مطمئنم دوسش خاهم داش
ولی مشکل اینجاس ک اون میترسه ریسک کنه و حتی از بیان اینکه بخاد ازدواج مجدد داشته باشه واهمه داره.میخام ی راهی برامون پیشنهاد کنین.خیلی ممنون میشم
انتخاب این پاسخ به عنوان جواب صحیح
سلام
من قصد اینو ندارم ک پسرشو ازش جدا کنم.و تمام سعیم رو میکنم که براش مادر خوبی باشم.شعار نمیدم من واقعا عاشق بچه ها هستم و پسر اونو هم مطمئنم دوسش خاهم داش
ولی مشکل اینجاس ک اون میترسه ریسک کنه و حتی از بیان اینکه بخاد ازدواج مجدد داشته باشه واهمه داره.میخام ی راهی برامون پیشنهاد کنین.خیلی ممنون میشم
سركار خانم از كجا معلوم سر كارت نگذاشته باشه، اون براي اينكه رابطش با تو ادامه پيدا كنه ميگه ميخوام بگيرمت ولي اكثرا ارتباطشون با زن اولشون قطع نميشه و امكان برگشت زياد هست.
ازون لحاظ ک مطمئنم باخانونش در ارتباط نیس .چون اگه میخاس همه چی بر وفق مرادش هس ک برگرده سر زندگیش بعد ۷سال برمیگشت.اونم با اون پدری ک ایشون دارن و منع ازدواج مجددی کرده براش تا برگرده سر زندگیش.
بعدشم دلیی نداره ک رابطش بامن داشته باشه چون ما اصلا واس ی شهر نیستیم ک هرروز همو ببینیم
خب شما با بچه ش خوب رفتار میکنی و دوست میشی ولی از کجا مطمئنی بچه ش با شما خوب رفتار کنه،مخصوصا که شما حتا فقط یک هفته س که میدونید بچه داره،که البته همین مخفی کردن این موضوع این همه مدت هم نمیتونه فقط به همین دلیل ساده ای باشه که شما عنوان کردین،حتا اگه قصد ازدواج با شما رو نداشت به عنوان یه دوست صمیمی هم شما رو قبول داشت صد در صد زودتر از اینا بهتون میگفت که بچه داره …