سلام . برای برادر و خانم برادر بنده در زندگی مشکلی پیش آمده است و میخواستم از شما برای آنها مشاوره بگیرم برادر من حدود سه سال پیش ، بصورت اتفاقی دو دختر را در خیابان میبیند و به دنبال آنها رفته و در مکانی عمومی سعی میکند با یکی از آنها که مورد پسند برادر من بوده ، رابطه ی دوستی ایجاد کند . این در حالی بوده که هر دو دختر با یکدیگر خواهر بودند و خواهر کوچکتر که فاطمه نام داشته مورد انتظار برادر من بوده ولی بعد از اینکه شماره ی موبایل خود را به آنها میدهد خواهر بزرگتر چند روزی پشت تلفن با برادرم صحبت میکرده و دوست بوده و بعد از چند روز که قرار ملاقات در بیرون گذاشته میشود برادرم متوجه میشود که اشتباه شده و خواهر بزرگتر شماره را برداشته و اینطور تصور کرده که برادرم از او خوشش آمده نه خواهر کوچکش. اینطور که قضیه را برای من تعریف میکنند در همان ملاقات اول برادرم به خواهر بزرگتر گفته بوده که من قصد داشتم با دختری که همراه شما بوده دوست شوم نه شما و به گفته ی برادرم دلایلی آورده که برادرم را با دوستی با اون منصرف کند و بعد از چند روزی برادرم متوجه شده همان دختر کم سن تر خواهر کوچک او بوده است . این داستان و دوستی ادامه پیدا میکند تا اینکه دوستی برادرم و آن دختر به محبت و خواستگاری و نامزدی و ازدواج ختم میشود . این در حالی بوده که برادرم در تمام این مدت مهر خواهر کوچک را هم در دل داشته و چون خواهر بزرگتر که هم اکنون همسر برادرم هست به دروغ گفته بوده که خواهر کوچکم شخص دیگری را دوس دارد و بعدا برادرم از این جریان مطلع شده است باعث مشکلات جدیدی شده است . برادرم بعد از سه سال ازدواج و زندگی ، به خواهر کوچک تمام قضیه را توضیح داده است و گفته است که از ابتدا او را دوست داشته و به اشتباه تن به این ازدواج داده . برادرم دچار افسردگی شده و دکتر قرص های ضد استرس تجویز کرده است و در شرایط بد مالی ،روحی و در آستانه ی از هم پاشیدگی خانواده اش هست . برای اینکه ادامه ی توضیحاتم بهتر شود میخواهم افراد را با نام بگویم / نام برادرم اردلان ، نام خواهر کوچکی که برادرم از ابتدا دوست داشته فاطمه است و نام خواهر بزرکتری که هم اکنون با برادرم زندگی میکند زیبا هست . اردلان و زیبا به مدت پنج ماه شبانه روز در حال مشاجره هستند نزدیک به 30 بار آنها را آشتی دادیم ولی هیچ تفاوتی در حال آنها نداشت حرف اردلان این هست که من از اول زیبا رو دوست نداشتم و بخاطر مسائلی مثل آبرو و … توافق کردیم مدتی ازدواج کنیم و بعد توافقی طلاق بگیریم و هر کس پی زندگی خودش برود و هم اکنون زیبا چنین اجازه ای نمیدهد و میگوید مگر من بازیچه ی تو بودم اردلان نمیتواند یک لحظه فاطمه را فراموش کند و تنها هدف و آرزوی زندگی رسیدن به فاطمه هست . به گفته ی اردلان فاطمه هم قبلا برای اردلان ابراز علاقه کرده است در حدی که حتی گفته است کاش آن روز من میتوانستم با تو باشم نه خواهر بزرگترم و محبت و عشقق خود نسبت به اردلان را اعلام کرده است اردلان حدود 50 میلیون به بانک بدهکار هست و بخاطر اینکه پنج ماه از تمام زندگی و شغل و … افتاده است استرس گرفته و از یک طرف هم با خانومش زیبا هر روز سر فاطمه بحث و ذعوا میکنذ اردلان میکوید میخواهم مشکلات مالی ام را حل کنم و مهریه و تمام نیاز های مالی زیبا را فراهم بکنم و بعد از اینکه فهمیدم آسایش زندگی اش فراهم هست او را طلاق داده و پی زندگی خودم یعنی ازدواج با فاطمه بروم