سلام.من و همسرم 3ساله که عقدکردیم و 2ساله که ازدواج کردیم.همسرم 29 سال داره.و 16ساله که پدرشو از دست داده.مادرش هم درگیر زندگی بوده و خیلی بهش توجه نکرده.چون جمعیتشون زیاد بوده.و یک.خلا عاطفی در همسر من وجود داره.از وقتی باهم.اشنا شدیم رابطه خیلی خوب و صمیمی با مادرم داشت و مادرم هم همه جوره بهش توجه میکرد و این خلاء رو پر میکرد.اما حدیدا همسرم عوض شده.اول میگفت من مامانتو خیلی دوس دارم.به بقیه حسودی میکنم باید ازش دور شم.مامانم.کلی باهاش حرف زد و خوب شد.باز یهو بهونه.گیر شده.میگهددوست ندارم.بیام خونتون.میخوام تنها باشم.میگه مامانت تو زندگیمون دخالت میکنه.در صورتی که مامان.من.اصلا کاری به زندگی شخصی ما نداره.ما داریم.بچه دار میشیم نمیدونم این تاثیری رو همسرم داره کهداینجور شده یا نه.یا به هر بهونه ای میگه مامانت خیلی روت اثر داره.واقعا دیگه کلافه شدم نمیدونم چیکار کنم و چطور رفتاری داشته باشم…