سلام خسته نباشید.
خانمی۲۱ ساله هستم و حدود یک سالی هست با همسرم ازدواج کردیم.ایشون ۲۶سالشونه.والان در دوران عقد هستیم.خیلی خوب هستن و همه چی خوبه خداروشکر.خیلی دوستش دارم و دوست ندارم به هیچ عنوان ازش جداشم.هردو مون ازخانواده مذهبی هستیم.اما مشکلی که من دارم اینه:من درحال حاضر درشهردیگه ای درس میخونم.وایشون معتقدهستن که تا زمانی ‌که ایشون نیستن لازم نیست من به مغازه ای برم که فروشنده اش اقا هست و چیزضروری لازم ندارم.من خیلی معقول و درکمال احترام با فروشنده صحبت میکنم.کل کل سرقیمت ندارم.چون دوست ندارم.چه اقا و چه خانم.من نمیتونم واستم تا ایشون بیاد و بریم خرید چیزای کوچک.مثلا انگشتربدل.حس بدی بهم دست میده.انگاراستقلال ندارم.وقتی هم تنها میخرم ناراحت میشه و میگه(تو به حرفای من توجه نداری و دیگه بهت کاری ندارم.هرکاردوست داری بکن.ازم نظر نپرس).خب من هم دوست دارم گاهی وقتاتنهایی خرید کنم.من دیوونه میشم وقتی این حرف و میرنه.فکرمیکنم زندگیم تموم شده و دوستم نداره.
چکارکنم؟لطفا راهنماییم کنین