13
رفتار و اخلاق
با سلام.شوهرم در دوران نامزدی منطقی بود و …الان تبدیل به فردی خودخواه.بی تفاوت در حدی که هیچ درکی از زندگی مشترک و تصمیم برای آینده مشترک ندارد به اینده یمان بچه و …به خاطر خرجش فکر نمی کند نگید طلاق بگید چه کنم که این ویژگیها تصحیح بشه….خیلی باهاش صحبت کردم درست نشد…حتی ایشون در خانه مشترکمان به خاطر نداشتن سرویس نمی مونه و منو با خودش خونه مادرش میبره اونام هر وقت مسافرت میرن اجازه نمیدن من خونشون بمونم و فقط به دسرشون اجازه میدن این مدت من خونه بابام میرم انصاف نیس فقط به خاطر اینکه نمی خوام ابرو ریزی بشه و طلاق….دیگه خسته شدم چه جوری با همچین ادمی ادامه بدم راهنمایی میخوام
البته منظورم سرویس برای رفتن به محل کار است.کلا منظورمه اینه کسبه که زن گرفته تععدی باید نسبت بهش حتی تو سختیا داشته باشه و زندگی مشترکش تو الویت باشه.و …..
خب دوست عزیز مشکلات اقتصادی و مالی شدیدا” میتونه روی افراد موثر باشه …خصوصا” در مردان که باعث تغییر خلق میشود …اگر قصد ادامه زندگی با ایشون رو دارید پس باید سازگاری داشته باشید در غیر اینصورت تغییر فردی که تمایلی به عوض شدن نداره بسیار سخت و بهتره گفت غیر ممکنه …
این دسته از افراد عموما خصلت «بیمسئولیتی» را از محیط خانواده و در ارتباط مستقیم با آموزشهای پدر و مادر کسب کردهاند و یا در برههای از زندگی خود از طریق ارتباط با افراد بیمسئولیت به این نتیجه رسیدهاند که چنانچه در مقابل امور مختلف زندگی بیمسئولیت باشند، پاداش بهتری دریافت خواهند کرد و زندگی راحتتر با دغدغه کمتر را سپری خواهند کرد.
از آنجا که اطرافیان، به مرور زمان فرد بیمسئولیت را با تمام اهمال کاریهایش میپذیرند و دیگر از او انتظار برآوردن خواستهها و نیازهایشان را ندارند، خصیصه بیمسئولیتی در وجود فرد بیمسئولیت تشدید میشود و در نتیجه فرد بیمسئولیت در دنیای امنی که برای خود میسازد احساس رضایتمندی میکند و پاداش میگیرد، زیرا هیچ کسی از او توقعی برای انجام امور ندارد و او میتواند با فراغ خاطر به نیازها و خواستههای مورد علاقه خویش رسیدگی کند.
از این رو فرد بیمسئولیت رفته رفته، به خصلتهایی نظیر «خودخواهی»، «متوقع بودن» و همچنین «لجبازی» و «منفعت طلبی» در جهت تحقق خواستههای شخصیاش نیز آلوده میشود. بسیاری از زوجین ناآگاهانه و ناخواسته بر مشکل بیمسئولیتی همسرشان دامن میزنند و آن را تقویت میکنند.
۴ موضعگیری صحیح و غلط در مواجهه با فرد بیمسئولیت
۱ – برخی افراد «بیمسئولیتی» همسرشان را میپذیرند و تلاش میکنند تا خودشان آن را جبران کنند (رویکرد غلط).
۲ – برخی افراد «بیمسئولیتی» طرف مقابل را نمیپذیرند، اما تلاش میکنند تا نقاط ضعف خود را که به تشدید حس بیمسئولیتی در همسرشان منجر شده شناسایی و با اصلاح این نقاط ضعف، به طور غیرمستقیم، همسر را دعوت به پذیرش مسئولیت در ابعاد مختلف زندگی مشترک کنند (رویکرد صحیح).
۳ – برخی افراد «بیمسئولیتی» طرف مقابل را نمیپذیرند، اما معتقدند به جای اصلاح خودشان صرفا باید به دنبال راه حلی باشند که همسر بیمسئولیت را اصلاح کنند! این دسته از افراد پیوسته فرد بیمسئولیت را تحقیر میکنند و با استفاده ازحربه بیتوجهی و بیاحترامی به او، در صدد تنبیه و تادیب وی و حصول خواستههای بجا یا نابجای خود حرکت میکنند (رویکرد غلط).
۴ – برخی از افراد در زندگی با همسر بیمسئولیت به جدایی قطعی میاندیشند (رویکرد غلط).
راهکار منطقی: شما در برخورد با همسر بیمسئولیت نباید به دنبال تغییر او باشید بلکه باید این سوال بزرگ را از خود بپرسید که من چه تغییری بکنم تا او تغییر کند؟
راهکارهایی برای مواجهه با بیمسئولیتی همسر
مقابله به مثل نکنید:
اگر باهمسرتان قطع رابطه کردهاید ابتدا از در آشتی کردن با وی وارد شوید و ارتباطتان را از سر بگیرید؛ زیرا انجام راهکارهایی که در ادامه ارائه میشود بدون حضور همسرتان میسر نیست. عدهای از افراد لجبازی همسر را با لجبازی پاسخ میدهند. بدانید کسی که لجبازی می کند معمولا خودش میداند که حق با او نیست، اما هیچ وقت نمیخواهد این را به زبان بیاورد.
تجربه عموم روانشناسان نشان میدهد روابط افرادی که در زندگی مشترک دست به مقابله به مثل میزنند روزبروز بدتر و بدتر میشود تا آنجا که بازگشت به عقب تقریبا غیر ممکن خواهد شد. انسانها هرگز در فضای تحقیر، سرزنش و لجبازی تغییری حاصل نمیکنند.
مصرانه از او انجام وظایفش را تقاضا کنید:
شما درباره مسئولیت پذیرتر کردن همسرتان چقدر تلاش کردهاید؟ همسرتان نسبت به قبل چقدر تغییر کرده است؟ مسئولیتپذیرتر شده یا برعکس؟ شاید انجام راهکارهای گفته شده، در ابتدا سخت و زمانبر به نظر برسد، اما مطمئنا نتیجهاش بهتر از روشی است که خودتان تاکنون از آن استفاده میکردید.
فراموش نکنید که برای تقویت صفت مسئولیت پذیری در هر فردی باید اهداف را کوچک و قابل دسترسی انتخاب کنید. برای مثال اگر فرد بیمسئولیت، شوهر شماست و بیمسئولیتی او بیشتر در کسب درآمد و تامین نیازهای مادی خانواده است باید در گام اول از او خریدهای ارزان قیمت و در عین حال ضروری را تقاضا کنید.
صبور باشید و فقط روی تقاضایتان محترمانه و بدون پرخاشگری پافشاری کنید. شاید۱۰۰ درصد تقاضای شما برآورده نشود، اما مطمئن باشید ۵۰ درصد آن اجابت خواهد شد و این یعنی موفقیت اولیه در برابر فرد بیمسئولیت.
همسرتان را با عواقب بیمسئولیتی آشنا کنید:
استفاده از عباراتی نظیر «تو اصلا مسئولیت پذیر نیستی» گرهی از مشکلات شما باز نمیکند بلکه کاربرد مکرر همین عبارات باعث میشود همسرتان بیشتر در این نقش فرو رود و واقعا قبول کند که بیمسئولیت است.
در بسیاری از موارد و در شروع کار مطمئنا همسرتان به همان میزانی که شما (به عنوان مثال) انتظار خرید داشتهاید، هزینه نمیکند. مثلا شما فهرستی از ۵ نیاز ضروری منزل را به او دادهاید، اما او در میان این ۵ نیاز، برخی از اقلام را خریده است و مثلا برنج نخریده است. در اینجا شما برنج را از وعده غذایی خود حذف کنید و یک غذای ساده بپزید. زمانی که او میپرسد: «چرا برنج نپختهای؟»، شما فقط پاسخ دهید: «برنجمان تمام شده است».
از جابجایی نقشها پرهیز کنید:
پدیده جابجایی نقشهای زن و مرد در زندگی مشترک چنانچه با ارتقای «ظرفیت روحی» زوجین همراه نباشد براحتی میتواند عامل ایجاد اختلاف و تنش شود.
زمانی که زن نقش شوهر بیمسئولیت خود را به عهده میگیرد و مثلا بیرون از منزل کار میکند یا زمانی که مرد نقش زن بیمسئولیت خود را به عهده میگیرد و همیشه به شستن لباسها یا جارو زدن منزل مبادرت میورزد، به دلیل بیمسئولیتی همسران خود، انجام این کارها را «کمک حمایتگرانه از شریک زندگی» نمیدانند و زوجین در این شرایط از یکدیگر طلبکار میشوند و انتظار دارند همسرشان هر لحظه به خاطر ایفای نقشی که خلاف جنسیت و یا طبیعتش بوده است، از او قدردانی چند برابر تصور بکند در حالی که طرف مقابل تصور میکند همسر من کاری نکرده است، او فقط وظیفهاش را انجام داده است. در نتیجه وقتی زنی مسئولیت اصلی تامین مالی را به عهده میگیرد، بدیهی است که از نظر شرایط روحی، «خستگی روانی» را تجربه کند
باسلام من خواستگارای زیادی داشتم باوسواس تمام ازدواج کردم.خیلی از کتابا وسخنرانی های مربوط به ازدواج رو خوندم وشنیدم کارشناسی روانشناسی دارم.۳ماه از زندگی مشترکمون گذشته.احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده.یک سال عقدبودیم اما بعداز ازدواج اخلاق شوهرم عوض شده.احساس میکنم تاالان رو چهره اش نقاب بوده.ومنو گول زده. ازطرفی هم علت تغییر رفتارشو رفتار خودم میدونم.میگم شاید شرطی شده ومن زیاد مقابلش کوتاه اومدم.همش یه چیزکوچیکو طعنه میکنه ومث پتک توسرم میزنه.خیلی راحت هر حرف بدی رو به زبون میاره.خیلی ازعادات بدی رو که شایسته یه ادم فرهنگی نیست انجام میده.سریع واکنش نشون میده.زود رنج وعصبیه وهمیشه منو متهم میکنه.اشتباهاتشو نمی پذیره.وبابتش عذرخواهی یا دلجویی نمیکنه.موندم بازم در برابرش سکوت کنم.یاعکس العمل انجام بدم؟
منو شوهرم هردو زودرنج وعجولیم.نمیدونم اینده خوبی میتونیم داشته باشیم.ازکنارش بودن لذت نمیبرم متاسفانه ادم کینه ای هستم وحرفایی که از روی عصبانیت میزنه هرگز فراموشم نمیشه.من قبل از ازدواجم اصلا کوتاه نمیومدم احساس میکنم خیلی بخاطر زندگی مشترکمون کوتاه اومدم/اینو همسرمم میگه(که نسبت به عقد بهتر شدم)ولی اون بدتر شده.خیلی راحت داد میزنه وپرخاش میکنه وتوهین میکنه.ومن ئفقط سکوت میکنم.
با سلان…مینای عزیز چیزی که شما میگی برای خود منم اتفاق افتاد البته دلیلشم فهمیدم اینکه پسر متطقی دوران عقد چقدر عوض شده بود….به طور اتفاقی فهمیدم مادر شوهرم به شوهرم سپرده به زنت محبت زیاد نکن پررو میشه زن زیاد حرف میزنه زیاد گریه میکنه توجه نکن …نمی دونم بزرگترا چرا اینگونه حق زندگی با محبت را از ما می گیرند…اما الان تصمیم گرفتم انقد به شوهرم محبت کنم که وجدانش بیدار شه…و از روانشناس محترم و دوستای عزیز میخوام تجارب و راهای درستو عنوان کنند ممنون…البته خیلی چیزا به رفتار خودمون برمیگرده اما چگونه رفتار کنیم تا درست بشن و زندگیمون شیرین بشه؟
سلام مرسی عزیزم از راهنماییت.ولی من مادر شوهر وپدر شوهرم واقعا خوبن.مشکل من وهمسرم.خودمونیم کسی دخالت نمیکنه.
ممنون …منطورم پیدا کردن دلیل کاراش بود شاید رفتار شما بی تاثیر نباشه به نظر من یه جایی که خیلی به ضرر شماست قاطعیت نشون بدین اما تو باقیه شرایط محبت که بفهمه همه چی جای خود رادارد میفهمم شرایطتو میگم چون تجربش کردم اما اینو فهمیدم پسرا درست مثل بچن زیاد مسایل رو حلاجی نمیکنن محبت تنها چاره به راه اوردنشه
سلام. سه ساله که ازدواج کردم. ازدواجمون پیشنهاد یکی از دوستای مشترکمون بود. من از دیدگاه بقیه آدم صبوری هستم. نمیدونم اینجوری میگن. همسرم بسیار لجباز و یکدنده و خیلی هم زود رنج. یه چیزایی رو هم قبل ازدواج قولشو داد که بعدش فهمیدم نمیشه. یه بچه داریم. اصلا هم نمیخوام به طلاق فکر کنم. چون از نظر من اصلا روش مناسبی نیست. هر چند گاها به زبان میاوردم که باعث شده الان همسرم هم به زبون بیاره. اگر مشکلی بین ما باشه تو جمع بیان میکنه و بی حرمتی میکنه چون میدونه به این قضیه حساسم. من همیشه میگم مسایل و مشکلاتمون مال خودمونه ولی ایشون با بیانش توی جمع میخواد منو عصبی کنه. آدم کینه ای هم هست. یه جورایی بی احترامی به بزرگتراش هم داره. بارها بارها سر این قضیه با هم بحثمون شد. آخرین بار هم به مادرم بی احترامی کرد و یه حرف بدی بهش زد. البته مادرم اول باهاش شوخی کرد که بهش بر خورد. مادرم خیلی ناراحت شد. ولی چون شب عروسی برادرم بود چیزی نگفت. منم اگر چیزی میگفتم قهر میکرد و میرفت. کلا همه مسایل رو قاطی میکنه و میدونه که من نمیخوام بقیه بفهمن و آبروریزی بشه یه جورایی سو استفاده میکنه. نمیدونم چکار کنم. اون میگه رفتارای من بد. شایدم درست میگه. شاید رفتارای بد من باعث این اتفاقا میشه. من چطور باید باهاش رفتار کنم. این دفعه هر چی گفت و اینکه همش من مقصرم من سکوت کردم و هیچی نگفتم. یعنی دیگه نمیدونم چکار کنم. لطفا راهنماییم کنید.
دوست عزیز اگر حرفی و یا رفتاری انجام دادید پس میتونه برای تلافی چنین کارهایی رو انجام بده … به همین خاطر با ایشون در فرصتی مناسب صحبت کنید تا لااقل بدونید ریشه این ناراحتی در چه زمینه ای هست … وقتی متوجه مشکل شدید راه درمان بسیار ساده است …
میتونید در این مورد شخصا” با مشاروی مجرب مشورت کنید تا با تشریح شرایط و ویژگیهای ایشون به راهکاری صحیح برسید
در ضمن حساسیت های ایشون رو بشناسید تا از ورود به این حریم و بروز تنش جلوگیری کرده باشید
در دعوا و عصبانیت مردان کلامی هستند پس در این مواقع اجازه بدید خودش رو تخلیه کنه و به قولی در تیررسش قرار نداشته باشید
***
رای همه ما پیش آمده که سروکارمان با افراد بدقلق بیفتد. این افراد اشکال مختلفی دارند. بعضی از آنها اهل جر و بحث هستند و بعضی بددهن، یک دنده و لجباز، عصبانی یا دعوایی هستند. چطور باید با چنین افرادی که اتفاقاً تعدادشان کم هم نیست کنار بیاییم؟ بیایید این طور به مساله نگاه کنیم که آدم های عصبانی داد می زنند که شنیده بشوند. آنها به دنبال احترام و عشق هستند. می خواهند احساس کنند که مهم هستند، فقط نمی دانند راه درست کسب آنچه می خواهند کدام است. توصیه های زیر در مواجهه با چنین افرادی به کارتان می آید؛
۱) در بحبوحه بحران خونسرد باقی بمانید. بی حرکت بمانید و چیزی نگویید. بگذارید بحران سیر طبیعی خودش را بپیماید، حتی در آن زمان که شخص عصبانی سعی می کند شما را برانگیزاند تا شما هم در مقابل او فریاد بزنید اما ارزش ندارد.
۲) اجازه بدهید طرف هرچه می خواهد حرف بزند. او به زودی خسته خواهد شد. گاهی آنها فقط همین را می خواهند؛ اینکه کسی به آنها گوش بدهد که احساس کنند مهم هستند. همه دلشان می خواهد مهم باشند. فقط بعضی ها این حس را طوری بروز می دهند که نتیجه عکس می دهد.
۳) صادقانه از دیدگاه طرف مقابل به قضیه نگاه کنید. خود را به جای او بگذارید. هیچ وقت نگویید «تو اشتباه می کنی» . حتی با جدیت دنبال نقاط مشترک بگردید و بر آنها تاکید کنید.
۴) این عبارت تاثیر فوق العاده ای دارد؛ «بله، بله، دقیقاً می فهمم تو چه می گویی، منظورت این است که…» این کلمات به طرف مقابل نشان می دهد که حرف او را شنیده اید. معمولاً آنها فقط همین را می خواهند؛ می خواهند که برایشان ارزش قائل شویم. اگر سر بعضی چیزها توافق کنید آرام آرام عصبانیت و مقاومت طرف مقابل را در هم می شکنید.
۵) اگر گفت وگو دارد به بددهنی و بدزبانی کشیده می شود آن را متوقف کنید. دست هایتان را به علامت تسلیم بالا ببرید و قاطعانه اما با آرامش بگویید؛ «تو الان خیلی عصبانی هستی و چیزهایی می گویی که واقعاً آن طور فکر نمی کنی (از شک و تردید خودتان به او امتیاز بدهید) پس من به سهم خود معذرت می خواهم. بعداً وقتی آرام شدی با هم صحبت می کنیم.» بعد از اتاق بیرون بروید یا از طرف بخواهید اتاق را ترک کند.
۶) اگر شما اشتباه کرده اید سریع بپذیرید و مسوولت آن را به گردن بگیرید. بگویید؛ «حق کاملاً با توست، اشتباه از من بود و من برای جبران…» حتی اگر خودتان قانع نشده اید که اشتباه کرده اید حداقل از شک و تردید خود بهره مثبت بگیرید؛ «ممکن است من اشتباه کرده باشم. بیا دوباره موضوع را با هم مرور کنیم.» هیچ کس با چنین روشی مخالفت نمی کند.
این کلمات قدرت شگفت انگیزی دارند. به این ترتیب هم به نظر طرف مقابل احترام گذاشته اید و هم تنش موجود در فضا را کاهش می دهید. شاید خود شما هم از تغییر روحیه طرف تعجب کنید که می گوید؛ «بله، تو اشتباه می کنی اما چیز مهمی نیست، همه اشتباه می کنند.» اشتیاق شما برای اینکه نشان بدهید او درست می گفته و شما اشتباه می کردید باعث می شود فضای درگیری تلطیف بشود. اگر شجاعت این را داشته باشید که بپذیرید طرف مقابل بر حق بوده رضایت خاطر بیشتری هم احساس می کنید. معمولاً کسی که شما را به باد انتقاد می گیرد در مقابل چنین صحبتی متعجب می شود و از فکر درگیری می گذرد چون دیگر چیزی برای جر و بحث باقی نمی ماند.
۷) اگر کسی که هر روز با او سروکار دارید مثل همسر، رئیس یا همکارتان از آن دسته افراد منفی باف، دعوایی، جر و بحثی یا نظیر آن است از قدرت تجسم خلاق بهره بگیرید.
طرف مقابلتان را به صورت فرشته مهربانی تجسم کنید که انسان بودن را تجربه می کند. سعی کنید حداقل یک جنبه خوشایند در رفتار او بیابید و همیشه پیش از رویارویی با وی او را با همان ویژگی خوشایند تصور کنید. درباره آدم های بدقلقی که در گذشته با آنها سروکار داشتید فکر کنید و ببینید با آنها چه رفتاری داشتید. آیا همیشه وسوسه می شدید به آنها بفهمانید اشتباه می کردند و سعی می کردید خودتان را ثابت کنید؟ آیا هیچ وقت توانسته اید از روی ظاهر آنها بفهمید واقعاً دلشان می خواهد کسی به حرف آنها گوش بدهد، آنها را دوست داشته باشد و به آنها احترام بگذارد؟ آیا تا به حال قدرت تجسم خلاق را امتحان کرده اید؟
البته بگم ما دوران آشناییمون بسیار کوتاه بود. در حد دو سه جلسه. ایشون خیلی اصرار داشتند زودتر همه چی تموم بشه. فکر کنم خیلی اشتباه کرد. خیلی هم بداخلاق.
سلام. بسیار ممنون از راهنماییهاتون. دقیقا آخرین باری که اختلافمون شدید شد من بهش گفتم که اشتباه از من بود که تو رفتارای بدی داشتی. گفتم که من خودمو اصلاح میکنم. واقعا هم سعی میکنم خودمو اصلاح کنم. یه مشکل دیگه در مورد همسرم من این که بسیار قدر نشناس. وقتی سر موضوعی کمکش میکنی مثلا در مورد مسایل مالی که خیلی اهمیت داره اصلا یادش میره. یه جوری برخورد میکنه که اصلا هیچ کاری انجام ندادی. در ضمن ایشون فکر میکنه هر چیزی که اون میگه درست و حق با خودشه. مثلا چند روز پیش رفته برای خودش گوشی خریده . در صورتی که برای قسط خونه مجبور شدم از کسی پول قرض بگیرم و یا برای کارهای دیگه که نیاز مالی داشتم. راستش از خریدن گوشیش ناراحت نشدم از این ناراحت شدم که من تو اون شرایط بودم و ایشون این کارو کردن. فهمید که ناراحت شدم. ایشون سریع موضع گرفت که اگه برای خرید گوشی ناراحت شدم پولشو قرض کردم. من فقط بهش گفتم ناراحت نشدم. نتونستم علت ناراحتیمو بهش بگم چون کطمئن بودم قبول نمیکنه و موضع میگیره. به نظر شما بهش بگم که چرا ناراحت شدم؟ در ضمن بابت این قضیه که تو جمع مسایل رو مطرح میکنه چکار باید کنم؟ چون میدونه به این قضیه حساسم سر هر مشکلی رفتارش تو جمع عوض میشه، در صورتی که من برعکسم. تو جمع اصلا نشون نمیدم ناراحتیمو. یه چیز دیگه این که فکر میکنه به همه احترام میزاره در صورتی که خیلیا از دستش دلگیرن، ولی اصرار داره که به همه احترام میزاره.
لطفه راهنماییم کنید. بسیار سپاسگزارم.
با سلام. من به راهنمایی نیاز دارم. لطفا راهنمایی کنید.
دوست عزیز میتونید در این جا طرح سوال کنید
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴